Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ciothes do not make the man.
<proverb>
U
لباس شخصیت نمی آورد .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
U
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
split personality
U
تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
incorporating
U
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates
U
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate
U
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
motley
U
مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
hang out
U
پهن کردن لباس
[روی بند لباس]
life jacket
U
لباس نجات لباس چوب پنبهای
She drove me round the edge of water .
U
جانم را به لب آورد
She is always making excuses.
U
دائما" عذروبهانه می آورد
He exhausted(taxed)my patience.I got fed up with him.
U
حوصله ام را بسر آورد
impossible to get hold of
U
نمیشود گیر آورد
Her behavior was ecough to make me swar.
U
رفتارش کفرم را در آورد
She bore him a daughter.
U
برایش یک دختر آورد (زائید)
That guy is a jinx.
U
این آدم بدشانسی می آورد.
His house was redeemed .
U
خانه اش از گرو در آمد ( در آورد )
A still tongue makes a wise head.
<proverb>
U
لب بر سخن بستن ,فرزانگى آورد .
money can't buy everything
<idiom>
U
پول خوشبختی نمی آورد
Sea
[mountain]
air makes you hungry.
U
هوای دریایی
[کوهستانی]
گشنگی می آورد.
She fabricates them. she makes them up .
U
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
The noice gets my monkey up .
U
این سر وصداها کفرم را درمی آورد
help any one .
U
برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
souvenir
U
یادگاری
[وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
Money doesn't bring
[buy]
happiness.
<proverb>
U
پول خوشبختی نمی آورد.
[ضرب المثل]
He acquired kudos by appearing on television.
U
او
[مرد]
با ظاهر شدن در تلویزیون جلال
[شهرت]
به دست آورد.
satiety of life
بیزاری یا سیری از عمر
[چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
to shoot one's mouth off
<idiom>
U
چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت
[مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
presumptive instruction
U
دستور برنامه تغییر نکرده که پردازش میشود تا دستورات قابل اجرا را بدست آورد
tin mordent
U
دندانه قلع
[در رنگرزی]
[که بیشتر اثر سفیدکنندگی داشته و رنگ های روشن را بوجود می آورد.]
personage
U
شخصیت
personages
U
شخصیت
sympatric
U
هم شخصیت
personalities
U
شخصیت
intrapsychic
U
با شخصیت
presence
U
شخصیت
persons
U
شخصیت
person
U
شخصیت
personality
U
شخصیت
persona
U
شخصیت ها
personae
U
شخصیت ها
personas
U
شخصیت ها
peronality
U
شخصیت
notability
U
شخصیت
selfdom
U
شخصیت
individuality
U
شخصیت
identity
U
شخصیت
identities
U
شخصیت
drafting
U
[کشش کلاف های پشم یا پنبه بوسیله دست یا ماشین که آن را بصورت نوارهای باریک و نهایتا نخ در آورد.]
unmodified instruction
U
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
impersonators
U
شخصیت دهنده
to create an image for oneself as somebody
U
شخصیت دادن
depersonalize
U
بی شخصیت کردن
depersonalization
U
زوال شخصیت
impersonator
U
شخصیت دهنده
anal personality
U
شخصیت مقعدی
cosmopolite
U
شخصیت جهانی
characterization
U
توصیف شخصیت
primary personality
U
شخصیت نخستین
personifying
U
شخصیت دادن به
impersonal
U
فاقد شخصیت
self
U
شخصیت جنبه
personified
U
شخصیت دادن به
personifies
U
شخصیت دادن به
personify
U
شخصیت دادن به
ethos
U
شخصیت ملی
juridical personality
U
شخصیت حقوقی
multiple personality
U
شخصیت چندگانه
schizoid personality
U
شخصیت اسکیزوئید
hypostatize or size
U
شخصیت دادن به
paranoid personality
U
شخصیت پارانویای
hysterical personality
U
شخصیت هیستریایی
personality assessment
U
ارزیابی شخصیت
personality disintegration
U
تلاشی شخصیت
personality disorder
U
اختلال شخصیت
selfhood
U
شخصیت خودپسندی
modal personality
U
شخصیت هنجاری
syntality
U
شخصیت گروهی
superego
U
شخصیت اخلاقی
legal personality
U
شخصیت حقوقی
individuate
U
شخصیت دادن
inadequate personality
U
شخصیت نابسنده
impersonify
U
شخصیت دادن به
impersonality
U
عدم شخصیت
shut in personality
U
شخصیت بسته
personality disturbance
U
اختلال شخصیت
personality integration
U
یکپارچگی شخصیت
personification
U
تجسم شخصیت
personification
U
شخصیت بخشی
personology
U
شخصیت شناسی
personality type
U
سنخ شخصیت
dual personality
U
شخصیت دوگانه
personality trait
U
ویژگی شخصیت
personality structure
U
ساخت شخصیت
personality inventory
U
پرسشنامه شخصیت
personality test
U
ازمون شخصیت
personality module
U
واحد شخصیت
epileptoid personality
U
شخصیت صرعی
personifying
U
دارای شخصیت کردن
premorbid personality
U
شخصیت پیش مرضی
psychopathic personality
U
شخصیت جامعه ستیز
personalize
U
دارای شخصیت کردن
personify
U
دارای شخصیت کردن
to have a magnetic personality
U
شخصیت مغناطیسی داشتن
peronality
U
انتقادات راجع به شخصیت
character
U
مجسم کردن شخصیت
characters
U
مجسم کردن شخصیت
personified
U
دارای شخصیت کردن
personifies
U
دارای شخصیت کردن
extravaganza
U
ازیک شخصیت خیالی
extravaganzas
U
ازیک شخصیت خیالی
heart of gold
<idiom>
U
شخصیت بخشنده داشتن
luminaries
U
پر فروغ شخصیت تابناک
luminary
U
پر فروغ شخصیت تابناک
personage
U
شخصیت بازیگران داستان
personages
U
شخصیت بازیگران داستان
amour propre
U
عزت نفس شخصیت
corporate
U
دارای شخصیت حقوقی
depersonalize
U
فاقد شخصیت کردن
being
U
موجود زنده شخصیت
corporation
U
که دارای شخصیت حقوقی باشند
prepsychotic personality
U
شخصیت پیش روان پریشی
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
heart of stone
<idiom>
U
شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
corporations
U
که دارای شخصیت حقوقی باشند
intrapsychic
U
واقع دردرون شخصیت یا روان
triune
U
اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
star turn
U
ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
sixteen factor personality questionnaire
U
پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
voices
U
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice
U
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voicing
U
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
steam irons
U
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron
U
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
self-
U
فایل فشرده که حاوی برنامهای است که محتوای آن را از حالت فشرده در می آورد
masculinize
U
شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
individuation
U
تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
personalize
U
شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
personal remarks
U
اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
california tests of personality
U
ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
What one loses on the swings one makes up on the r.
<proverb>
U
آنچه کسى در بازى تاب از دست مى دهد روى بازى چرخ و فلک بدست مى آورد .
TCP
U
مین میکند. این پروتکل داده ها را به صورت بسته در می آورد و خطای آنها را بررسی میکند
uniforms
U
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniform
U
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
identified
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
corporator
U
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
identifying
U
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
mmpi
U
شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
incorporation
U
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
ground section
U
بدنه و پیکر اصلی فرش
[که از در هم رفتگی نخ های تار و پود بدست می آید و اسکلت فرش را بوجود می آورد.]
The guest brings his own portion .
<proverb>
U
مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
attribute
U
[نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
corporation
U
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations
U
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
wraparound
U
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap
U
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word
U
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
worded
U
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
incorporates
U
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporate
U
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating
U
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
apolitical
U
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
gold washing
U
شستن طلائی
[نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
evining dress
U
لباس شب
outwall
U
لباس تن
accouterments
U
لباس
out fit
U
لباس
donkey jacket
U
لباس
rosette
U
گل لباس
nightgown
U
لباس شب
nightgowns
U
لباس شب
costume
U
لباس
dressing
U
لباس
clothing
U
لباس
accouterment
U
لباس
dressings
U
لباس
costumes
U
لباس
frou frou
U
خش خش لباس
untented
U
بی لباس
vestment
U
لباس
bibandtucker
U
لباس
bathhouse
U
لباس کن
vesture
U
لباس
acoutrement
U
لباس
rosettes
U
گل لباس
costume
U
لباس
garb
U
لباس
clobbers
U
لباس
oilskins
U
لباس ضد اب
costumes
U
لباس ها
flannels
U
لباس
clobbering
U
لباس
clobbered
U
لباس
clobber
U
لباس
attire
U
لباس
flannel
U
لباس
tux
U
لباس رسمی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com