English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deserve U لایق بودن استحقاق داشتن
deserves U لایق بودن استحقاق داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
deserves U استحقاق داشتن
deserve U استحقاق داشتن
meritoriously U با داشتن استحقاق
able لایق بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
suspects U شک داشتن مظنون بودن
suspecting U شک داشتن مظنون بودن
suspect U شک داشتن مظنون بودن
to have an interest [in] U سهم داشتن [شریک بودن] [در]
adheres U توافق داشتن متفق بودن
deserves U سزاوار بودن شایستگی داشتن
adhere U توافق داشتن متفق بودن
abounded U زیاد بودن وفور داشتن
abounding U زیاد بودن وفور داشتن
abounds U زیاد بودن وفور داشتن
adhering U توافق داشتن متفق بودن
tend U متمایل بودن به گرایش داشتن
undulated U تموج داشتن موجدار بودن
matters U مهم بودن اهمیت داشتن
undulate U تموج داشتن موجدار بودن
tends U متمایل بودن به گرایش داشتن
tending U متمایل بودن به گرایش داشتن
detest U تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting U تنفر داشتن از بیزار بودن از
detests U تنفر داشتن از بیزار بودن از
adhered U توافق داشتن متفق بودن
undulates U تموج داشتن موجدار بودن
tended U متمایل بودن به گرایش داشتن
deserve U سزاوار بودن شایستگی داشتن
finger in the pie <idiom> U دست داشتن ،مسئول بودن
mattering U مهم بودن اهمیت داشتن
yearned U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
matter U مهم بودن اهمیت داشتن
required U نیاز داشتن لازم بودن
yearns U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
requires U نیاز داشتن لازم بودن
requiring U نیاز داشتن لازم بودن
love U عشق داشتن عاشق بودن
site U قرار داشتن مستقر بودن
to have patience U شکیبا بودن صبر داشتن
sited U قرار داشتن مستقر بودن
loves U عشق داشتن عاشق بودن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
may U توانایی داشتن قادر بودن
loved U عشق داشتن عاشق بودن
require U نیاز داشتن لازم بودن
yearn U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
dominates U حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominated U حکمفرما بودن تسلط داشتن
adequateness U توافق داشتن متفق بودن
mattered U مهم بودن اهمیت داشتن
sites U قرار داشتن مستقر بودن
dominate U حکمفرما بودن تسلط داشتن
equivalent U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
overpoise U مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
to be together with somebody U با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
equivalents U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
To be in the ring (arena). U تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
play second fiddle to someone <idiom> U ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
To be a good conversationalist . U دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
outclasses U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
to wobble [rotate unevenly] U لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
meriting U استحقاق
merited U استحقاق
desertless U بی استحقاق
merits U استحقاق
merit U استحقاق
unearned U بی استحقاق
entitlements U استحقاق
entitlement U استحقاق
title U استحقاق
titles U استحقاق
absence of right U عدم استحقاق
entitlements U مورد استحقاق
deserts U استحقاق سزاواری
deserting U استحقاق سزاواری
desert U استحقاق سزاواری
title U استحقاق سند
titles U استحقاق سند
merits U لیاقت استحقاق
meriting U لیاقت استحقاق
merited U لیاقت استحقاق
unearned U بیش از استحقاق
entitlement U مورد استحقاق
merit U لیاقت استحقاق
meritoriousness U لیاقت استحقاق
capable U لایق
adequate U لایق
meritorious U لایق
sufficing <adj.> U لایق
worthiest U لایق
felicitous U لایق
qualified U لایق
satisfactory <adj.> U لایق
good [sufficient] <adj.> U لایق
adequate <adj.> U لایق
acceptable <adj.> U لایق
sufficient <adj.> U لایق
worthier U لایق
worthy U لایق
competent U لایق
indign U زننده بدون استحقاق
rightful U حقیقی دارای استحقاق
reginal U لایق ملکه
by fits and starts U شایسته لایق
worthy of praise U لایق تمجید
able توانا لایق
quoteworthy U لایق ذکر
ablest U : توانا لایق
fit for a king U لایق پادشاه
fit U لایق شایسته
fits U لایق شایسته
fittest U لایق شایسته
abler U : توانا لایق
honorable U لایق احترام شرافتمندانه
girl friday U زن کار امد و لایق
shimmer U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmers U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
it does not befit his state U لایق مقام یا وضع او نیست
esteem U لایق دانستن محترم شمردم
stand by <idiom> U پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
he is not worth his salt U لایق نگاهداشتن نیست بنگاهداشتنش نمیارزد
talent scouts U کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
talent scout U کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
You deserve it. U حق داری ( استحقاق آنرا داری )
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
capacitate U لایق کردن صلاحیتدار کردن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com