Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pokerface
U
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indfferent
U
بیعلاقه
dry continental - arid
U
نواحیگرم وخشک
to rub dry
U
مالیدن وخشک کردن
to go off the boil
U
جوشیدن وخشک افتادن
haberdine
U
نمک زده وخشک شده
prim
U
نوار ابیض رسمی وخشک
crape fish
U
ماهی روغن نمک زده وخشک
prim
U
رسمی وخشک بودن خود را گرفتن
karoo
U
قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
karroo
U
قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
flitch
U
دنده خوک نمک زده وخشک کرده
tedder
U
ماشین مخصوص پخش وخشک کردن علف درو شده
patinated
U
جرم گرفته کبره گرفته
effluvium
U
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
gesture
U
قیافه
leering
U
قیافه
leers
U
قیافه
sights
U
قیافه
unfavorable
U
بد قیافه
sight
U
قیافه
mien
U
قیافه
expression
U
قیافه
leered
U
قیافه
countenance
U
قیافه
countenancing
U
قیافه
gestured
U
قیافه
gesturing
U
قیافه
countenances
U
قیافه
looked
U
قیافه
looks
U
قیافه
countenanced
U
قیافه
leer
U
قیافه
look
U
قیافه
facial expression
U
قیافه
expressions
U
قیافه
snoot
U
قیافه
physignomy
U
قیافه شناسی
physiognomist
U
قیافه شناس
posed
U
قیافه گرفتن
poses
U
قیافه گرفتن
posing
U
قیافه گرفتن
goodlooking
U
خوش قیافه
grimness
U
قیافه سبع
pose
U
قیافه گرفتن
semblance
U
قیافه فن قوی
expressionless
U
قیافه ناگویا
To strike an a attitude . To put on a stern look .
U
قیافه گرفتن
gest
U
قیافه اشاره
gauntly
U
با قیافه بدsmear
good-looking
<adj.>
U
خوش قیافه
death masks
U
قیافه مرده
pull a long face
<idiom>
U
قیافه گرفتن
death mask
U
قیافه مرده
geste
U
قیافه اشاره
poseurs
U
ژستو قیافه گیر
masqueraded
U
قیافه فاهری بخوددادن
poseur
U
ژستو قیافه گیر
leering
U
رنگ قیافه منظر
poser
U
ژستو قیافه گیر
posers
U
ژستو قیافه گیر
leers
U
رنگ قیافه منظر
deadpan
U
قیافه خشک و بی روح
masquerade
U
قیافه فاهری بخوددادن
to have the g.in one's face
U
قیافه شوم داشتن
masquerading
U
قیافه فاهری بخوددادن
masquerades
U
قیافه فاهری بخوددادن
disguised
U
تغییر قیافه دادن
disguises
U
تغییر قیافه دادن
handsome
U
خوش قیافه زیبا
to keep one's countenance
U
قیافه خودراتغییر دادن
leer
U
رنگ قیافه منظر
as plain as a pikestaff
<idiom>
U
مثل شیربرنج
[قیافه]
physiognomies
U
قیافه شناسی سیما
leered
U
رنگ قیافه منظر
physiognomy
U
قیافه شناسی سیما
disguise
U
تغییر قیافه دادن
looker
U
خوش قیافه نگهدار
disguising
U
تغییر قیافه دادن
guise
U
تغییر قیافه لباس مبدل
She is beginning to lose her looks .
U
قیافه اش را دارد از دست می دهد
physiognomically
U
موافق علم قیافه شناسی
She is a good – looker .
U
دختر خوش قیافه ای است
guises
U
تغییر قیافه لباس مبدل
posed
U
قیافه گیری برای عکسبرداری
pose
U
قیافه گیری برای عکسبرداری
snoot
U
شکلک دراوردن قیافه گرفتن
to change one's countenance
U
تغییر قیافه یا رنگ دادن
deadpan
U
قیافه خشک و بی روح داشتن
solid looking
U
دارای قیافه جامد وبیروح
posing
U
قیافه گیری برای عکسبرداری
disguisement
U
تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
poses
U
قیافه گیری برای عکسبرداری
snooty
U
دارای قیافه تحقیر امیز
physiognomic
U
وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
physiognomical
U
مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
physiognomonic
U
تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
The town has a European look.
U
این شهر قیافه اروپایی دارد
There were some angry looks in the crowd .
U
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
straight face
U
چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
You look ridiculous in that old hat .
U
با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
She flirts with every handsome man she meets .
U
برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
can not judge a book by its cover
<idiom>
U
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
adopted
U
گرفته
comate
U
مه گرفته
darksome
U
گرفته
hoarsest
U
گرفته
hoarser
U
گرفته
hoarse
U
گرفته
accustomed
خو گرفته
fogbound
U
مه گرفته
folded in mist
U
مه گرفته
thicker
U
گرفته
choky
U
گرفته
chock full
U
گرفته
muzzy
U
گرفته
thickest
U
گرفته
addicted
U
خو گرفته
clouded
U
گرفته
thick
U
گرفته
bunged up
U
قی گرفته
air less
U
گرفته
uptight
U
گرفته
brumous
U
مه گرفته
rancid
U
بو گرفته
muggy
U
گرفته
low spirited
U
گرفته
low-spirited
U
گرفته
dull
U
گرفته
dullest
U
گرفته
dulled
U
گرفته
sombrous
U
گرفته
duller
U
گرفته
dulls
U
گرفته
mistful
U
مه گرفته
pokey
U
گرفته
fusty
U
بو گرفته
fustiest
U
بو گرفته
fustier
U
بو گرفته
dulling
U
گرفته
heartsore
U
دل گرفته
gruff
U
گرفته
derivatives
U
گرفته شده
patinated
U
زنگار گرفته
caught
U
گرفته شده
smoky
U
دود گرفته
on the panel
U
جزوصورت گرفته
addicts
U
: خو گرفته معتاد
Are you kidding ? Are you being funny?
U
شوخیت گرفته ؟
patinous
U
کبره گرفته
divorcees
U
زن طلاق گرفته
reposing upon
U
قرار گرفته بر
wont
U
خو گرفته عادت
resolved that ......
U
تصمیم گرفته شد که
addict
خو گرفته معتاد
mity
U
کزم گرفته
derivative
U
گرفته شده
mistful
U
میغ گرفته
in mourning
U
چرک گرفته
solemn
U
گرفته موقرانه
tristful
U
گرفته محزون
drippy
U
هوای گرفته
i have a secure grasp of it
U
انرا گرفته ام
to d. itself
U
گرفته شدن
cerated
U
موم گرفته
verminous
U
شپش گرفته
medalled
U
مدال گرفته
measly
U
کرم گرفته
aeruginous
U
زنگ گرفته
maggoty
U
کرم گرفته
blear
U
گرفته وتاریک
blear eyes
U
چشمان قی گرفته
triste
U
گرفته محزون
airless
U
گرفته یا دم کرده
poky
U
گرفته دلگیر
pokiest
U
گرفته دلگیر
divorcee
U
زن طلاق گرفته
dullest
U
کندشدن گرفته
duller
U
کندشدن گرفته
rheumatic
U
رماتیسم گرفته
filmier
U
غبار گرفته
rainy
U
تر رگبار گرفته
filmy
U
غبار گرفته
filmiest
U
غبار گرفته
fondest
U
انس گرفته
fonder
U
انس گرفته
fond
U
انس گرفته
hoarsely
U
بطور گرفته
dull
U
کندشدن گرفته
eerie
U
ترساننده گرفته
leaded
U
سرب گرفته
dulled
U
کندشدن گرفته
pokier
U
گرفته دلگیر
dulls
U
کندشدن گرفته
dulling
U
کندشدن گرفته
began
U
دست گرفته
patinous
U
زنگارگرفته جرم گرفته
my time is occupied
U
وقتم گرفته است
mossy
U
خزه گرفته باتلاقی
mucid
U
بوزک زده بو گرفته
game
U
شکار گرفته شده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com