Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
double standard
U
قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discriminatory
U
تبعیض امیز
discriminating monopoly
U
انحصار تبعیض امیز
prejudicious
U
زیان رسان تبعیض امیز
prejudicial
U
زیان رسان تبعیض امیز
prejudice
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudices
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
discriminate against someone
U
نسبت به کسی تبعیض کردن
percentages
U
نسبت حرکات موفقیت امیز
percentage
U
نسبت حرکات موفقیت امیز
bighead
U
عقیده اغراق امیز شخص نسبت بخودش
in kind
U
بجنس
heterosexuality
U
علاقه بجنس مخالف
sinter
U
بستن وسخت شدن
stiffenj
U
سفت وسخت کردن
To stand firm. To stick to ones gun.
U
سفت وسخت ایستادن
To be most insistent. To hold tight.
U
سفت وسخت چسبیدن
ages
U
سرد وسخت کردن فولاد
age
U
سرد وسخت کردن فولاد
bluenose
U
ادم متعصب وسخت گیر
catalepsy
U
تصلب وسخت شدن عضلات
rat race
U
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
carry the ball
<idiom>
U
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
sandalwood
U
چوب محکم وسخت صندل سفید
sandalwoods
U
چوب محکم وسخت صندل سفید
hard as nails
<idiom>
U
ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
to be round with any one
U
با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
muscle bound
U
دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
antagonistic
U
خصومت امیز رقابت امیز
admonitory
U
نصیحت امیز توبیخ امیز
gratulant
U
تهنیت امیز تبریک امیز
incriminatory
U
تهمت امیز اتهام امیز
tricky
U
خدعه امیز مهارت امیز
trickiest
U
خدعه امیز مهارت امیز
expostulatory
U
سرزنش امیز تعرض امیز
trickier
U
خدعه امیز مهارت امیز
suasive
U
ترغیب امیز تحریک امیز
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
blockbuster
U
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbusters
U
بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
martinet
U
ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
martinets
U
ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
regvlarity
U
مطابقه با قواعد
fleming's rules
U
قواعد فلمینگ
precendence rules
U
قواعد تقدم
rules
U
قواعد بازی
selection rules
U
قواعد گزینش
physically
U
با قواعد طبیعی
commutation rules
U
قواعد جابجایی
hund rules
U
قواعد هوند
dialectically
U
مطابق قواعد منطق
phonetically
U
از روی قواعد صدا
rules of football
U
قوانین یا قواعد فوتبال
inference rule
U
قواعد استنتاج
[منطق]
rules for forming plurals
U
قواعد جمع بندی
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
unjust discrimination
U
تبعیض
prejudice
U
تبعیض
prejudices
U
تبعیض
discrimination
U
تبعیض
formats
U
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
geometrize
U
از روی قواعد هندسی کارکردن
geometrize
U
با قواعد هندسی درست کردن
formats
U
قواعد دستورات زمان اسمبلی
format
U
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
format
U
قواعد دستورات زمان اسمبلی
rule of inference,
U
قواعد استنتاج
[منطق]
[ریاضی]
transformation rule
U
قواعد استنتاج
[منطق]
[ریاضی]
prejudice
U
تبعیض کردن
prejudices
U
تبعیض کردن
racial discrimination
U
تبعیض نژادی
rate discrimination
U
تبعیض نرخ
price discrimination
U
تبعیض قیمت
unjust discrimination
U
تبعیض کردن
discriminator
U
قائل به تبعیض
discrimination
U
تبعیض کردن
indiscrimination
U
عدم تبعیض
segregation
U
تبعیض نژادی
sex discrimination
U
تبعیض جنسی
unbiased
U
بدون تبعیض
racism
U
تبعیض نژادی
sexism
U
تبعیض جنسی
illegal
U
دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
lawmerchant
U
قواعد واصول قدیم معاملات بازرگانی
syntactic
U
طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
grammatical
U
صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
syntactical
U
طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
disassemble
U
ارسال دستورات کد ماشین به قواعد اسمبلی
pedantry or pedantism
U
پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
unprejudiced
U
بدون تبعیض یا طرفداری
perfect price discrimination
U
تبعیض قیمت کامل
discriminative
U
وابسته به تبعیض یا تمیز
forejudge
U
تبعیض قائل شدن
forjudge
U
تبعیض قائل شدن
discriminates
U
تبعیض قائل شدن
option of contract invalid in part
U
خیار تبعیض صفقه
discriminate
U
تبعیض قائل شدن
price discriminating monopoly
U
انحصار تبعیض قیمت
discriminated
U
تبعیض قائل شدن
indiscriminate
U
ناشی از عدم تبعیض
Pay attention to the house rules
[hazard statements]
.
U
توجه بکنید به قواعد جایگاه
[اظهارات خطر]
.
segregates
U
تبعیض نژادی قائل شدن
preference
U
تبعیض متقلبانه بین غرماء
preferences
U
تبعیض متقلبانه بین غرماء
segregating
U
تبعیض نژادی قائل شدن
segregate
U
تبعیض نژادی قائل شدن
IMA
U
سازمان تخصصی که حاوی موضوعاتی مثل قواعد زبان
grammatical error
U
استفاده نادرست از قواعد زمان برنامه نویسی کامپیوتر
extends
U
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extend
U
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extending
U
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
without distinction of sex
U
بدون تبعیض جنسی اززن ومرد
to tread on somebody's foot
<idiom>
U
برای کسی تبعیض قائل شدن
bias
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
biases
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
propriety
U
قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
inferences
U
مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
inference
U
مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
illegal
U
دستور یا فرآیندی که پروتکل سیستم کامپیوتری یا قواعد زبان را دنبال نمیکند
dumping
U
سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
infix notation
U
روش قواعد برنامه نویسی کامپیوتر که عملگرها درون عملوندها هستند مثل D-C یا x+y
formatter
U
سخت تافزار یا نرم افزاری که متن را طبق قواعد مشخصی مرتب میکند
anti dumping
U
مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
biotechnology
U
ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
prepossess
U
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
protocols
U
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocol
U
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
military testament
U
وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
information
U
داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
phrenologically
U
ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
restatement of the law
U
مجموعه قواعد حقوقی مجموعه اخرین تفسیرهای ارائه شده برای قوانین
technocracies
U
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracy
U
حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
synaloepha
U
هم امیز
murmurous
U
غر غر امیز
synalepha
U
هم امیز
contiguous zone
U
منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
conciliar
U
توط ئه امیز
contrarious
U
مخالفت امیز
insidious
U
دسیسه امیز
unholy
U
کفر امیز
competitive
U
رقابت امیز
praiseful
U
ستایش امیز
supplicatory
U
التماس امیز
curmudgeonly
U
خست امیز
pacific
U
مسالمت امیز
antagonistic
U
مخالفت امیز
competitiveness
U
رقابت امیز
vexatious
U
رنجش امیز
pejorative
U
تحقیر امیز
vituperatory
U
توبیخ امیز
complimentary
U
تعریف امیز
dogma
U
عقایدتعصب امیز
advised
U
مصلحت امیز
sardonically
U
طعنه امیز
dogmas
U
عقایدتعصب امیز
slanderous
U
افترا امیز
peaceful
U
صلح امیز
preachy
U
موعظه امیز
corruptive
U
فساد امیز
peaceful
U
مسالمت امیز
tolerant
U
مدارا امیز
prankful
U
شوخی امیز
mysterious
U
اسرار امیز
vituperatory
U
سرزنش امیز
conciliative
U
صلح امیز
pacificatory
U
صلح امیز
confusional
U
اغتشاش امیز
magic
U
سحر امیز
consultatory
U
مشورت امیز
inculpatory
U
تهمت امیز
criminative
U
تهمت امیز
partial
U
غرض امیز
vindicative
U
حمایت امیز
speculative
U
احتکار امیز
mythical
U
افسانه امیز
diverting
U
تفریح امیز
affeluo'so a
U
عاطفه امیز
sniffy
U
اهانت امیز
afflictive
U
مصیبت امیز
affrontive
U
توهین امیز
sardonic
U
طعنه امیز
affrontive
U
دشنام امیز
tolerantly
U
مدارا امیز
tragical
U
مصیبت امیز
traitorous
U
خیانت امیز
amusive
U
تفریح امیز
applausive
U
تحسین امیز
approbative
U
تحسین امیز
approbatory
U
تحسین امیز
adversative
U
نقض امیز
catastrophic
U
فاجعه امیز
adventurously
U
بطورمخاطره امیز
glamorous
U
طلسم امیز
gratulatory
U
تهنیت امیز
beatific
U
سعادت امیز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com