English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
toreador U قهرمان گاو باز سوار بر اسب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man U سوار در سوار نظام
hero U قهرمان
championing U قهرمان
championess U زن قهرمان
champions U قهرمان
victor U قهرمان
world beater U قهرمان
victors U قهرمان
championed U قهرمان
champion U قهرمان
heroes U قهرمان
champing U قهرمان مزرعه
hero worship U قهرمان پرستی
former shampion U قهرمان سابق
dynasty U قهرمان چندساله
athlete U قهرمان ورزش
champs U قهرمان مزرعه
athletes U قهرمان ورزش
knighted U قهرمان شوالیه
champ U قهرمان مزرعه
champed U قهرمان مزرعه
knights U قهرمان شوالیه
dynasties U قهرمان چندساله
heroic U قهرمان وار
knight U قهرمان شوالیه
gymnast U قهرمان ژیمناستیک
knighting U قهرمان شوالیه
gymnasts U قهرمان ژیمناستیک
title-holders U قهرمان کنونی
sprinter U قهرمان دوسرعت
title-holder U قهرمان کنونی
sprinters U قهرمان دوسرعت
absolute champion U قهرمان مطلق شطرنج
heroize U قهرمان وپهلوان شدن
contender U مدعی دربرابر قهرمان
planform U قهرمان یونانی جنگ تروا
contenders U مدعی دربرابر قهرمان
heroically U زنی که قهرمان داستان باشد
ajax U قهرمان یونانی جنگ تروا
heroines U زنی که قهرمان داستان باشد
tragic flaw U نقیصه یاخدشه در زندگی قهرمان
theseus U قهرمان یونانی فاتح امازون ها
ace U ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
picaresque U داستاینکه قهرمان ان رذل است
breast U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breasts U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
aces U ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
heroine U زنی که قهرمان داستان باشد
anti-hero U نقش اول منفی مخالف قهرمان
hamlets U نام قهرمان ونمایشنامه تراژدی شکسپیر
anti-heroes U نقش اول منفی مخالف قهرمان
hamlet U نام قهرمان ونمایشنامه تراژدی شکسپیر
playoff U مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
playoffs U مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
achilles اشیل یا اخلیوس قهرمان داستان ایلیاد هومر
pick wickian U شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
heroize U خود را پهلوان وانمود کردن قهرمان وپهلوان وانمودکردن
adventure game U بازی کامپیوتری که در آن کاربر در یک میدان خیالی قهرمان است و باید از موقعیتهای مختلف خط رناک عبور کند
boarded U سوار
troopers U سوار
pieces U سوار
piece U سوار
board U سوار
trooper U سوار
horseback U سوار
in the saddle U سوار
outside ofa horse U سوار
horsewoman U سوار
horsewomen U سوار
on stilts U سوار چوب پا
on shipboard U سوار کشتی
on board a ship U سوار کشتی
horseman U اسب سوار
horse man U اسب سوار
horse breaker U چابک سوار
get on U سوار شدن
get in U سوار شدن
fabricate U سوار کردن
horseman U سوار کار
reinsman U اسب سوار
horsewomen U سوار اسب
tobogganer U سورتمه سوار
horsewoman U سوار اسب
boaters U زورق سوار
washine U موج سوار زن
vedette U قراول سوار
tobogganist U سورتمه سوار
take up U سوار کردن
fabricated U سوار کردن
fabricates U سوار کردن
equitant U سوار بر اسب
bicyclist U دوچرخه سوار
modulation U سوار سازی
cavalier U اسب سوار
cavalier U سرباز سوار
armored cavalry U سوار زرهی
rider U سوار کار
acheval U سوار بر اسب
fabricating U سوار کردن
equestrienne U زن اسب سوار
cavalry U سوار زرهی
biker U دوچرخه سوار
biker U موتورسیکلت سوار
rig U سوار کردن
rigged U سوار کردن
rigs U سوار کردن
enchase U سوار کردن
chevalier U سوار دلاور
boot and saddle U سوار شوید
surfer U موج سوار
Mt U سوار شدن
Mts U سوار شدن
skim boarder U موج سوار
board surfer U موج سوار
riders U سوار کار
modulates U سوار کردن
horsemen U اسب سوار
assembled U سوار کردن
equestrian U اسب سوار
equestrian U چابک سوار
motorist U ماشین سوار
motorists U ماشین سوار
cyclist U دوچرخه سوار
canters U سوار اسب
upping U سوار براسب سر پا
modulate U سوار کردن
modulating U سوار کردن
mount U سوار شدن بر
jockey U چابک سوار
mount U سوار کردن
jockeys U چابک سوار
mounts U سوار شدن بر
assembles U سوار کردن
mounts U سوار کردن
rides U سوار شدن
cantered U سوار اسب
canter U سوار اسب
horseback U سوار براسب
mounted U سوار شده
upped U سوار براسب سر پا
ride U سوار شدن
up U سوار براسب سر پا
cantering U سوار اسب
cyclists U دوچرخه سوار
assemble U سوار کردن
jockey club U باشگاه سوار کاران
modulating U سوار کردن موج
light piece U سوار سبک شطرنج
assembles U سوار کردن قطعات
dragons U گردان سوار اسبی
wheelman U دوچرخه سوار شراعبان
setting up apparatus U دستگاه سوار کردن
rodeo U سوار کاری کردن
to ride on a horse U براسبی سوار شدن
rodeos U نمایش سوار کاری
rodeos U سوار کاری کردن
dragon U گردان سوار اسبی
rodeo U نمایش سوار کاری
pick up U سوار کردن مسافر
mountie U پلیس سوار کانادا
wheelsman U دوچرخه سوار شراعبان
imbark U در کشتی سوار کردن
ridable U رام و سوار شدنی
staging area U منطقه سوار شدن
to ride shanks's mare U سوار پای خودشدن
to ride on a horse U اسبی را سوار شدن
setting up U سوار کردن جاانداختن
to ride for a fall U بی پروا سوار شدن
enplane U سوار هواپیما شدن
entrain U سوار کردن کشیدن
surfboat U قایق موج سوار
heavy piece U سوار سنگین شطرنج
cuirassier U سوار زره پوش
horseback archer U کمانگیر سوار بر اسب
assembled U سوار کردن قطعات
unmounted U سوار نشده پیاده
assemble U سوار کردن قطعات
cavalry unit U یکان سوار نظام
uhlan U سوار نیزه دار
sets U سوار کردن جاانداختن
reinsman U سوار کار ماهر
to take ship U در کشتی سوار کردن
flatlander U موج سوار کم استعداد
To board a plane. U سوار هواپیما شدن
embark U درکشتی سوار کردن
embarked U درکشتی سوار کردن
installs U سوار کردن جادادن
installing U سوار کردن جادادن
install U سوار کردن جادادن
embarking U درکشتی سوار کردن
to go backpacking U مجانی سوار شدن
mounting U سوار کردن وسایل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com