English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cage U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cages U قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ascertaining U ثابت کردن معین کردن
ascertains U ثابت کردن معین کردن
ascertained U ثابت کردن معین کردن
ascertain U ثابت کردن معین کردن
fixed cost U هزینه ثابت و معین
fixed time call U مکالمه در زمان معین و ثابت
limiter U وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
gyro U ژایرو
floating gyro U ژایرو شناور
free gyro U ژایرو ازاد
apparent precession U انحراف فاهری محور ژایرو
resets U تنظیم ثبات یا شمارنده دروضعیت اولیه اش
reset U تنظیم ثبات یا شمارنده دروضعیت اولیه اش
fix U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes U ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
attitude gyro U الت نشان دهنده پروازی که توسط ژایرو کارمیکند
compression pressure U فشار گیج در سیلندرموتورهای پیستونی دروضعیت نقطه مرگ بالا
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
heads up U در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
figure out U معین کردن
settle U معین کردن
defined U معین کردن
allocating U معین کردن
allocates U معین کردن
define U معین کردن
allocate U معین کردن
settles U معین کردن
denominate U معین کردن
defines U معین کردن
designate U معین کردن
specifying U معین کردن
limit U معین کردن
insets U : معین کردن
inset U : معین کردن
draw the line <idiom> U معین کردن
defining U معین کردن
specify U معین کردن
designates U معین کردن
designating U معین کردن
specifies U معین کردن
static employment U کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
times U وقت معین کردن
To lay down certain conditions . U شرایطی معین کردن
timed U وقت معین کردن
time U وقت معین کردن
pre appoint U از پیش معین کردن
pre appoint U قبلا معین کردن
dates U مدت معین کردن
date U مدت معین کردن
to map out U جز بجز معین کردن
allot U معین کردن سهم دادن
sanctions U ضمانت اجرایی معین کردن
to keep regular hours U هر کاری را درساعت معین کردن
allotting U معین کردن سهم دادن
allotted U معین کردن سهم دادن
delineates U ترسیم نمودن معین کردن
locating U جای چیزی را معین کردن
to locate the enemy U جای دشمنی را معین کردن
allots U معین کردن سهم دادن
delineating U ترسیم نمودن معین کردن
delineated U ترسیم نمودن معین کردن
sanction U ضمانت اجرایی معین کردن
located U جای چیزی را معین کردن
sanctioning U ضمانت اجرایی معین کردن
locates U جای چیزی را معین کردن
locate U جای چیزی را معین کردن
sanctioned U ضمانت اجرایی معین کردن
delineate U ترسیم نمودن معین کردن
destine U مقدر کردن سرنوشت معین کردن
officers U افسر معین کردن فرماندهی کردن
officer U افسر معین کردن فرماندهی کردن
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to impose a curfew U خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
area blocking U سد راه کردن رقیب در منطقه معین
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
static test U ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital U سپرده ثابت اموال ثابت یکان
to settle an a U برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
time charter U اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
defines U معین کردن معنی کردن
specifying U معین کردن معلوم کردن
defining U معین کردن معنی کردن
specifying U معین کردن تصریح کردن
specifies U معین کردن معلوم کردن
specify U معین کردن تصریح کردن
defined U معین کردن معنی کردن
define U معین کردن معنی کردن
delimiting U معین کردن مرزیابی کردن
delimits U معین کردن مرزیابی کردن
delimit U معین کردن مرزیابی کردن
specifies U معین کردن تصریح کردن
specify U معین کردن معلوم کردن
delimited U معین کردن مرزیابی کردن
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
tick mark U علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
so U علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
establish U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
establishes U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
mount U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
establishing U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
mounts U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
standing orders U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order U دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
stabilize U ثابت کردن
proves U ثابت کردن
to bring home U ثابت کردن
stabilised U ثابت کردن
demonstrating U ثابت کردن
stabilising U ثابت کردن
prove U ثابت کردن
fixes U ثابت کردن
proved U ثابت کردن
stabilises U ثابت کردن
demonstrates U ثابت کردن
evidence U ثابت کردن
truest U ثابت کردن
fixations U ثابت کردن
truer U ثابت کردن
true U ثابت کردن
demonstrate U ثابت کردن
stabilizes U ثابت کردن
stabilized U ثابت کردن
demonstrated U ثابت کردن
fix U ثابت کردن
fixation U ثابت کردن
clinches U ثابت کردن
to let the saw dust out of U را ثابت کردن
pinned U ثابت کردن
pin U ثابت کردن
to make out U ثابت کردن
prover U ثابت کردن
pinning U ثابت کردن
clinch U ثابت کردن
clinched U ثابت کردن
clinching U ثابت کردن
ratioing U کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
hobbled U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
destabilize U غیر ثابت کردن
call someone's bluff <idiom> U ثابت کردن ادعا
to put one in the wrong U کسیرا ثابت کردن
evidence U ثابت کردن سند
stable U ثابت کردن استوارشدن
to prove with reasons U با دلیل ثابت کردن
reason U با دلیل ثابت کردن
reasons U با دلیل ثابت کردن
stables U ثابت کردن استوارشدن
to make a point U نکتهای را ثابت کردن
authorization to copy U اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
stabilized U استوار کردن ثابت شدن
stabilises U استوار کردن ثابت شدن
stabilizes U استوار کردن ثابت شدن
stabilize U استوار کردن ثابت شدن
stabilised U استوار کردن ثابت شدن
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
evidence U شاهد باگواهی ثابت کردن
stabilising U استوار کردن ثابت شدن
tabulation U 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
freezes U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freeze U ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
sheet down U ثابت کردن بادبان در مقابل باد
immobilising U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
slush down U روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
immobilised U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilize U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
hovering U پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
sampled U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample U مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
attach U مونتاژ کردن ثابت کردن
attaching U مونتاژ کردن ثابت کردن
attaches U مونتاژ کردن ثابت کردن
posit U ثابت کردن فرض کردن
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
lattice U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattices U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
periphrastic conjugation U صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
cut down to size <idiom> U ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
standing U ثابت دستورالعمل ثابت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com