English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to cut short U قطع کردن میان برکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to cut off a corner U میان برکردن
shortcut U میان برکردن
to heave a ship down U کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
to set in a roar U از خنده روده برکردن
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
uncreate U نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
seep U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeps U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping U از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
cut across U میان بر کردن
cut of a corner U میان بر کردن
syncopate U از میان کوتاه کردن
intract U در میان هم کار کردن
To settle upon a price during a dispute. <proverb> U میان دعوا نرخ طى کردن .
interjected U در میان امدن مداخله کردن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
interjecting U در میان امدن مداخله کردن
intervened U مداخله کردن پا میان گذاردن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
interjects U در میان امدن مداخله کردن
intervene U مداخله کردن پا میان گذاردن
intervenes U مداخله کردن پا میان گذاردن
interject U در میان امدن مداخله کردن
coopt U انتخاب کردن ودر میان خوداوردن
to split the difference U تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
jack pot U دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
hot dog skiing U اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
demoralized U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
single space U در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
demoralizes U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised U از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
amid U در میان
middle part U میان
stagger U یک در میان
in the midden of U در میان
center U میان
shortcut U میان بر
in our midst U در میان ما
staggers U یک در میان
amongst U در میان
middling U میان
midrib U رگ میان
half back U میان
middle U میان
staggering U یک در میان
per U از میان
cross country U میان بر
crosscut U میان بر
waist U میان
centre U میان
centred U میان
mean line U خط میان
waistline U میان
into U در میان
thru U از میان
waistlines U میان
intershoot U در میان
middles U میان
mongst U میان
omphalos U میان
overthwart U از میان
centers U میان
through U از میان
among U میان
mesocarp U میان بر
diameter U میان بر
diameters U میان بر
between U میان
centered U میان
mean water U میان اب
waists U میان
intercellular U میان یاختهای
interlocate U در میان گذاردن
interjacency U وقوع در میان
intergroup U میان گروهی
interjectory U در میان انداخته
interjacency U میان بودن
middleweight U میان وزن
interfluves U میان دو رود
intercurrent U در میان اینده
interjectory U در میان اورده
midrib U رگ میان برگ
blow in U حمله از میان خط
midrange U میان دامنه
short cut U راه میان بر
short cuts U راه میان بر
mezzo-sopranos U میان صدا
mezzo-soprano U میان صدا
mezzo soprano U میان صدا
midsection U میان بخش
interlay U در میان گذاردن
intervascular U واقع در میان رگ ها
to make mincemeat of U از میان بردن
interdisciplinary U میان رشتهای
enclosures U میان بار
enclosure U میان بار
intersegmental U میان قطعهای
navels U میان وسط
interposition U پا میان گذاری
mediastinum U میان پرده
medius U انگشت میان
interposing U پا به میان گذاردن
interpolations U میان یابی
interpolation U میان یابی
ambiequal U میان حال
ambiversion U میان گرایی
ambivert U میان گرا
intertrial U میان کوششی
midweek U میان هفته
an a days U یک روز در میان
middle-aged U میان سال
of middle a U میان سال
middle age U میان سال
middle aged U میان سال
merlon U میان دو تیرکش
mesencephalon U میان مغز
mesoderm U میان پوست
midbrain U میان مغز
navel U میان وسط
midcourse U میان راه
middle finger U انگشت میان
interlucent U میان تاب
middle sized U میان اندازه
middle weight U میان وزن
middlemost U میان ترین
midmost U میان ترین
midships U در میان کشتی
intermontane U میان کوه
mesosphere U میان کره
interposes U پا به میان گذاردن
mesosphere U میان- سپهر
interposed U پا به میان گذاردن
mesothorax U میان سیه
interpose U پا به میان گذاردن
internode U میان گره
intermural U میان دیواری
via U میان راه
middleware U میان افزار
interindividual U میان فردی
halfback U میان بازیکن
to gird up one's loins U میان بستن
half back U میان بازی کن
meddle U میان وسط
duramen U میان درخت
hollows U میان تهی
osculant U در میان چندچیز
extra-mural U میان دانشگاهی
halt back U میان بازی کن
heart wood U میان چوب
interpersonal U میان فردی
interjects U در میان اوردن
bummer U چرخ میان
spotty U چنددر میان
medium term U میان مدت
meant U میان مشترک
heartwood U میان چوب
meddled U میان وسط
meddles U میان وسط
hollow U میان تهی
interject U در میان اوردن
slim jim U لاغر میان
decussate U یکی در میان
floret of the disk U گلچه میان
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
entracte U میان پرده
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
With a slender waist. U میان با ریک
interjected U در میان اوردن
cutoff U راه میان بر
high-pitched U میان فراز
short circuiting U میان بر زدن
shortcut U راه میان بر
intervenes U در میان امدن
intervened U در میان امدن
insuperable U از میان برنداشتنی
intervene U در میان امدن
interjecting U در میان اوردن
diaphrgam U میان پرده
inter se U میان خودشان
inter nos U در میان خودمان
parenthetical U میان دو کمانک
abrogate U از میان برده
waist U میان تنه
hollow <adj.> U میان تهی
cross cultural U میان فرهنگی
waists U میان تنه
cross-cultural U میان فرهنگی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com