English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time slice U قطعه زمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
mean U مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner U مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest U مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
crystal U قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystals U قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
deceleration time U زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
mtbf U متوسط زمان که یک قطعه بین دو خرای کار میکند
SDRAM U قطعه حافظه پیشرفته که جایگزین DRAM قدیمی است . سیکل دستیابی به حافظه با ساعت پردازنده اصلی سکردن شده است و زمان بین عملیات حافظه را حذف میکند
time slicing U قطعه کردن زمان
Other Matches
segmentation U تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
lobation U قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
companion part U لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
fastest U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
dismantling shot U تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
sectional U قطعه قطعه بخشی
fragment U قطعه قطعه کردن
fragmentation U قطعه قطعه شدن
fritter U قطعه قطعه کردن
fragmenting U قطعه قطعه کردن
fritters U قطعه قطعه کردن
fragments U قطعه قطعه کردن
mainland U قطعه اصلی قطعه
segment U قطعه قطعه کردن
segments U قطعه قطعه کردن
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
presented U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
anatomize U قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
segments U قطعه
components U قطعه
component U قطعه
segment U قطعه
very large scale integration U قطعه
snippy U قطعه
small scale integration U قطعه
smidgin U قطعه
smidgeon U قطعه
chunk U قطعه
fragments U قطعه
fragmenting U قطعه
blocs U قطعه
trilobation U سه قطعه
snipping U قطعه
snipped U قطعه
snip U قطعه
segmental U قطعه قطعه
smidgen U قطعه
chunks U قطعه
bloc U قطعه
fragment U قطعه
blocks U قطعه
member U قطعه
members U قطعه
part U قطعه
plank U قطعه
tracts U قطعه
plot U قطعه
plots U قطعه
plotted U قطعه
wodges U قطعه
doit U قطعه
wodge U قطعه
scale U قطعه
morceau U قطعه
nugget U قطعه
nuggets U قطعه
line segment U قطعه خط
tract U قطعه
internode U قطعه
pane U قطعه
slab U قطعه
slabs U قطعه
lobe U قطعه
lobes U قطعه
panes U قطعه
block U قطعه
blocked U قطعه
copyslip U قطعه
section U قطعه
item U قطعه
extent U قطعه
stretches U قطعه
goblet U قطعه
sections U قطعه
stretch U قطعه
goblets U قطعه
stretched U قطعه
panels U قطعه
piece U قطعه
panel U قطعه
items U قطعه
calligraph U قطعه
pieces U قطعه
casting U قطعه ریخته گی
fitting U قطعه اتصال
blocks U قطعه زمین
worked U قطعه کار
part U قطعه یدکی
lobotomies U قطعه بری
lobotomy U قطعه بری
fragment U قطعه باقیمانده
work U قطعه کار
work part U قطعه کار
workholder U نگهدارنده قطعه
item U قطعه خبری
block U قطعه زمین
quads U قطعه سربی
replacement part U قطعه جایگزینی
replacements U تعویض قطعه
dabbed U قطعه تکه
dabs U قطعه تکه
replacement U تعویض قطعه
items U قطعه خبری
replacement part U قطعه یدکی
dab U قطعه تکه
theme song U قطعه تکراری
vlsi U قطعه روی یک IC
stull U قطعه بزرگ
subassembly U یک قطعه جزء
quad U قطعه سربی
blocked U قطعه زمین
versicle U قطعه کوچک
unit assembly U یک قطعه مجزا
tension member U قطعه کششی
strip U قطعه باریک
temporal lobe U قطعه گیجگاهی
root segment U قطعه ریشهای
icicles U یخ پاره قطعه یخ
stiffener U قطعه تقویتی
pickling U قطعه شویی
lot U پارچه قطعه
lot U قطعه زمین
segmentation U قطعه بندی
equuleus U قطعه الفرس
pericope U قطعه منتخب
segmentation U قطعه سازی
frontal lobe U قطعه پیشانی
equulei U قطعه الفرس
icicle U یخ پاره قطعه یخ
stiffeners U قطعه تقویتی
overlay segment U قطعه جایگذاشت
program segment U قطعه برنامه
plat U قطعه نقشه
mechanism U قطعه ماشینی
mechanisms U قطعه ماشینی
electric component U قطعه الکتریکی
concertos U قطعه موسیقی
concerto U قطعه موسیقی
opus U قطعه موسیقی
piece part U قطعه یک پارچه
partitura U قطعه کامل
sett U قطعه سنگفرش
partitur U قطعه کامل
cannibalization U قطعه برداری
blank flange U قطعه- ایکس
lobectomy U قطعه برداری
handsets U تلفن در یک قطعه
handset U تلفن در یک قطعه
gusset U قطعه اتصال
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com