Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
winter
U
قشلاق کردن زمستانرا بر گذار کردن زمستانی
winters
U
قشلاق کردن زمستانرا بر گذار کردن زمستانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
winterization
U
زمستانی کردن
winter quarters
U
پادگان زمستانی اقامتگاه زمستانی
to mince matters
U
از گفتن راستی فرو گذار کردن
winter quarters
U
قشلاق
transhumance
U
ییلاق و قشلاق عشایر
winter crookneck
U
کدوی زمستانی کدوی گردن کج زمستانی
brumous
U
زمستانی
brumal
U
زمستانی
hiemal
U
زمستانی
wintry
U
زمستانی
hymal
U
زمستانی
hibernal
U
زمستانی
hiberbal
U
زمستانی
wintery
U
زمستانی
winterish
U
زمستانی
winterly
U
زمستانی بی نشاط
winter solstice
U
انقلاب زمستانی
jack frost
U
لولوی زمستانی
winterization
U
زمستانی شدن
hibernaculum
U
جایگاه زمستانی
winterberry
U
راج زمستانی
hibernate
U
بخواب زمستانی رفتن
winterization
U
بصورت زمستانی در امدن
hibernated
U
بخواب زمستانی رفتن
hibernating
U
بخواب زمستانی رفتن
hibernates
U
بخواب زمستانی رفتن
hibernaculum
U
گلخانه گلهای زمستانی
winter olympic
U
بازیهای المپیک زمستانی
tuque
U
کلاه بافته پشمی زمستانی
midwinter
U
چله زمستان انقلاب زمستانی
harmattan
U
بادخشک زمستانی سواحل غربی افریقا
to weather something in winter
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
storm window
U
پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
snow tire
U
لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
transition
U
گذار
transitions
U
گذار
over-
U
گذار
over
U
گذار
marker
U
نشان گذار
transit time
U
زمان گذار
transition period
U
دوره گذار
transition state
U
حالت گذار
heretic
U
بدعت گذار
insured
U
بیمه گذار
salvers
U
مرهم گذار
markers
U
نشان گذار
discriminator
U
فرق گذار
deepositor
U
ودیعه گذار
accomodating
U
منت گذار
blazers
U
علامت گذار
differentiator
U
فرق گذار
demographic transition
U
گذار جمعیت
bypassing
U
کنار گذار
tracklayer
U
ریل گذار
tracked layer
U
ریل گذار
bypasses
U
کنار گذار
bypassed
U
کنار گذار
bypass
U
کنار گذار
depositor
U
امانت گذار
salver
U
مرهم گذار
marker pen
علامت گذار
outdoor recreation
U
گشت و گذار
oviparous
U
تخم گذار
blazer
U
علامت گذار
pawnor
U
رهن گذار
contributory
U
خراج گذار
auctioneers
U
حراج گذار
auctioneer
U
حراج گذار
swindlers
U
کلاه گذار
mark sense
U
نشان گذار
impressionistic
U
برداشت گذار
mortgagor
U
رهن گذار
zoogenic
U
بچه گذار
trend-setters
U
بدعت گذار
trend-setter
U
بدعت گذار
encoder
U
رمز گذار
nomographer
U
قانون گذار
innovators
U
بدعت گذار
innovator
U
بدعت گذار
swindler
U
کلاه گذار
lowpass
U
پایین گذار
racers
U
مسابقه گذار
legator
U
میراث گذار
pricer
U
قیمت گذار
investors
U
سرمایه گذار
investor
U
سرمایه گذار
prizer
U
قیمت گذار
legiskative
U
قانون گذار
legislatrix
U
قانون گذار زن
racer
U
مسابقه گذار
legislative
U
قانون گذار
lienee
U
وثیقه گذار
pledgor
U
رهن گذار
pledgor
U
وثیقه گذار
punctuator
U
نقطه گذار
dotter
U
نقطه گذار
pracitcable
U
گذار کردنی
heretics
U
بدعت گذار
bailor
U
امانت گذار
handler
U
دسته گذار
shelver
U
در تاقچه گذار
legislatress
U
قانون گذار زن
bailer
U
امانت گذار
instaurator
U
بنیاد گذار
valuers
U
قیمت گذار
legislators
U
قانون گذار
founders
U
بنیان گذار
legislator
U
قانون گذار
foundering
U
بنیان گذار
crossing site
U
محل گذار
foundered
U
بنیان گذار
founder
U
بنیان گذار
insurant
U
بیمه گذار
valuer
U
قیمت گذار
assessor
U
خراج گذار
spotter
U
خال گذار
space bar
U
فاصله گذار
grounder
U
کار گذار
graduator
U
درجه گذار
grounder
U
پایه گذار
shelver
U
در قفسه گذار
tapper
U
توپی گذار
coder
U
رمز گذار
handlers
U
دسته گذار
grader
U
نمره گذار
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
free capital
U
سرمایه گذار پولی
minelayer
U
کشتی مین گذار
truster
U
ودیعه گذار اعتباردهنده
depositor
U
ودیعه گذار مودع
net laying ship
U
کشتی تور گذار
buoy tender
U
ناو بویه گذار
miscreant
U
بدعت گذار خبیث
burst gate
U
لامپ پیام گذار
position control
U
پیچ مرکز گذار
minelayer
U
ناو مین گذار
money lender
U
پول به بهره گذار
buoy tender
U
کشتی بویه گذار
spacebar
U
کلید فاصله گذار
dan layers
U
شناوه بویه گذار
dan runner
U
کشتی بویه گذار
subcaliber
U
تفنگ اثر گذار
mine layer
U
کشتی مین گذار
uniparous
U
هر باریک تخم گذار
testator
U
شاهد میراث گذار
dot generator
U
مولد خال گذار
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
pathfinder
U
هواپیمای علامت گذار مسیر
spademan
U
نفر خرج گذار توپ
parentheses free nataton
U
نشان گذار بدون پرانتز
truster
U
باور کننده امانت گذار
You are not pulling my leg , are you ?
U
نکند دار ؟ سر بسرم می گذار ؟
pathfinders
U
هواپیمای علامت گذار مسیر
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
godmother
U
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
godmothers
U
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com