Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to run into debt
U
قرض بالا آوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
procedural
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
document
U
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documented
U
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documenting
U
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
to buoy something
[up]
U
چیزی را بالا روی آب آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
Other Matches
spinwriter
U
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically
U
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
the clouds above
ابرهای بالا یا بالا سر
dat
U
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion
U
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
U
بد آوردن
carry out
U
به اجرا در آوردن
carry ineffect
U
به اجرا در آوردن
put inpractice
U
به اجرا در آوردن
actualize
U
به اجرا در آوردن
actualise
[British]
U
به اجرا در آوردن
To take into account (consideration).
U
بحساب آوردن
play-acting
U
ادا در آوردن
make something happen
U
به اجرا در آوردن
play-acts
U
ادا در آوردن
implement
U
به اجرا در آوردن
put ineffect
U
به اجرا در آوردن
acquire
به دست آوردن
acquire
بدست آوردن
To bring into existence .
U
بوجود آوردن
come by
<idiom>
U
بدست آوردن
fall on feet
<idiom>
U
شانس آوردن
tough break
<idiom>
U
بدبیاری آوردن
song and dance
<idiom>
U
دلیل آوردن
it never rains but it pours
<idiom>
U
چپ و راست بد آوردن
To cry out .
U
فریاد بر آوردن
To phrase.
U
به عبارت در آوردن
To show a deficit . To run short .
U
کسر آوردن
attenuation
U
بدست آوردن
to bring the water to the boil
U
آب را به جوش آوردن
obtain
U
به دست آوردن
vasbyt
U
تاب آوردن
To cite an example .
U
مثال آوردن
to bring something
U
آوردن چیزی
procure
U
به دست آوردن
to get
[hold of]
something
U
آوردن چیزی
get
U
به دست آوردن
find
U
به دست آوردن
conciliate
U
به دست آوردن
compass
U
به دست آوردن
achieve
U
به دست آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
gain
U
به دست آوردن
to bring to the
[a]
boil
U
به جوش آوردن
realize
U
به دست آوردن
gains
U
بدست آوردن
carry into effect
U
به اجرا در آوردن
wring
U
به دست آوردن
gained
U
بدست آوردن
gain
U
بدست آوردن
holdout
U
دوام آوردن
holdouts
U
دوام آوردن
play-act
U
ادا در آوردن
play-acted
U
ادا در آوردن
put into effect
U
به اجرا در آوردن
win
U
به دست آوردن
woo
U
به دست آوردن
take
U
به دست آوردن
step
U
به دست آوردن
receive
U
به دست آوردن
apl
U
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
U
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
push someone's buttons
<idiom>
U
کفر کسی را در آوردن
play up to someone
<idiom>
U
با چاپلوسی سودبدست آوردن
To play the drunk . To start a drunken row.
U
مست بازی در آوردن
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
gun for something
<idiom>
U
بازحمت بدست آوردن
drive someone round the bend
<idiom>
U
جان کسی را به لب آوردن
put one's finger on something
<idiom>
U
کاملابه خاطر آوردن
luck out
<idiom>
U
خوش شانسی آوردن
in for
<idiom>
U
مطمئن بدست آوردن
To produce a witness.
U
دردادگاه شاهد آوردن
To stir the nation to action.
U
ملت را بحرکت در آوردن
To seek refuge ( shelter).
U
پناه آوردن ( بردن )
To score points.
U
امتیاز آوردن ( ورزش )
To mimic someone.
U
ادای کسی را در آوردن
to live through something
U
تاب چیزی را آوردن
retaking
U
دوباره به دست آوردن
retakes
U
دوباره به دست آوردن
retaken
U
دوباره به دست آوردن
retake
U
دوباره به دست آوردن
to give somebody an appetite
U
کسی را به اشتها آوردن
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
To put someone on his mettle . To rouse someone .
U
کسی را سر غیرت آوردن
to get
[hold of]
something
U
بدست آوردن چیزی
to bring something
U
بدست آوردن چیزی
to obtain something
U
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
گیر آوردن چیزی
to bring something
U
گیر آوردن چیزی
To process and treat something .
U
چیزی راعمل آوردن
metaphraze
U
به عبارت دیگر در آوردن
in luck
<idiom>
U
خوش شانسی آوردن
to bring to the same plane
[height]
U
به یک صفحه
[بلندی]
آوردن
to serve something
U
غذا
[چیزی]
آوردن
nose down
<idiom>
U
پایین آوردن دماغه
to take something into account
U
چیزی را در حساب آوردن
to bring back memories
U
خاطره ها را به یاد آوردن
write up
<idiom>
U
مقامی را به حساب آوردن
to disgrace oneself
U
خفت آوردن بر خود
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
He felt sick,. he fell I'll.
U
حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
To draw someone out. To pump someone.
U
از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
To hold an official inquiry.
U
تحقیق رسمی بعمل آوردن
to overexert
U
زیاد به خود فشار آوردن
To know someone blind spots.
U
رگ خواب کسی را بدست آوردن
To bring someone to his senses
U
کسی راسر عیل آوردن
To hit a wining streak.
U
شانس آوردن ( درقمار وغیره )
To deliver (strike) a blow
U
ضربه زدن ( وارد آوردن )
parenting
U
پس انداختن و بار آوردن فرزند
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
capture
U
عمل بدست آوردن داده
rack one's brains
<idiom>
U
به مغز خود فشار آوردن
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
gain the ear
<idiom>
U
رگ خواب کسی را به دست آوردن
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
in order to
<idiom>
U
اعتماد شخص را بدست آوردن
play down
<idiom>
U
ارزش چیزی را پایین آوردن
sound an alarm
U
زنگ خطر را به صدا در آوردن
capturing
U
عمل بدست آوردن داده
To turn (apple)to someone.
U
به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
stick it out
<idiom>
U
طاقت آوردن ،ادامه دادن
To make ( find , get ) an opportunity .
U
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
round up
<idiom>
U
گرد هم آوردن ،جمع آوری
To obtain the desired result .
U
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
collects
U
بدست آوردن یا دریافت داده
collecting
U
بدست آوردن یا دریافت داده
give someone a good run for her money
<idiom>
U
رقابت شدید به وجود آوردن
captures
U
عمل بدست آوردن داده
collect
U
بدست آوردن یا دریافت داده
pull up
U
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
to have breakfast brought to your room
U
ناشتا را به اتاقتان
[در هتل]
آوردن
[بیاورند]
to launch a product with much fanfare
U
کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
to dig up
U
با به هم زدن
[جستجو کردن]
از خاک در آوردن
to stand the test
U
برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test of time
U
برای مدت زیاد دوام آوردن
To cut down expenses .
U
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
make good
<idiom>
U
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
keep the wolf from the door
<idiom>
U
نان بخور و نمیری گیر آوردن
to get somebody on the phone
<idiom>
U
کسی را پشت تلفن گیر آوردن
To put it in black and white . To commit some thing to paper .
U
روی کاغذ آوردن ( کتبی و رسمی )
brains
مغز کسی را در آوردن بقتل رساندن
To maki faces.
U
دهن کجی کردن ( ادا در آوردن )
analysis
U
بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
lose out
<idiom>
U
بد شانسی آوردن ،مقام نیاوردن ،باختن
take something into account
<idiom>
U
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
To take something to pieces.
U
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to get a good return on an investment
U
بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
learning curve
U
نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
rack one's brains
<idiom>
U
سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
To crane ones neck .
U
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
To drive someone up the wall.
U
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
to make somebody's blood boil
<idiom>
U
خون کسی را به جوش آوردن
[اصطلاح مجازی]
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
getting
U
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
to tax someone
[something]
U
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
to handle something
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
get
U
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
gets
U
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
to push your luck
[British English]
to press your luck
[American English]
U
زیاده روی کردن
[شورکاری را در آوردن]
[اصطلاح مجازی]
go-getter
<idiom>
U
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to pull
[British E]
/ make
[American E]
a face
U
شکلک در آوردن
[به خاطر قهر بودن]
[اصطلاح روزمره]
copper mordant
U
دندانه سولفات مس جهت بوجود آوردن رنگ سبز
To move heaven and earth.
U
زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
scans
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
distributing
U
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributes
U
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
MIP mapping
U
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
distribute
U
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
high burst ranging
U
تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
galleries
U
لژ بالا
over
U
بالا
at a great age
U
در سن بالا یی
aweigh
U
بالا
highest
U
بالا
over-
U
بالا
above
U
در بالا
upside
U
بالا
upper limit
U
حد بالا
atop
U
بالا
in old age
[in great age]
U
در سن بالا
up there
U
ان بالا
up stairs
U
بالا
gallery
U
لژ بالا
high
U
بالا
overhead
U
سر بالا
headwater
U
بالا اب
up
U
بالا
upping
U
بالا
upper
U
بالا
ascendency
U
بالا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com