English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
agreement U قرار قبول
agreements U قرار قبول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
Other Matches
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
accent mark U علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
surface mount technology U روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error U قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classifies U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
acceptances U قبول
imprimatur U قبول
receptions U قبول
compliance U قبول
acceptance U قبول
reception U قبول
adoption U قبول
acknowledgment U قبول
admissions U قبول
admission U قبول
intromission U قبول
conceding U قبول شکست
received U مورد قبول
accepts U قبول کردن
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
disallowance U عدم قبول
compliantly U با قبول و رضایت
embracement U قبول اتخاذ
concede U قبول شکست
conceded U قبول شکست
concedes U قبول شکست
allowable load U بارقابل قبول
accepts U قبول شدن
accepting U قبول کردن
withdraws U قبول نکردن
withdraw U قبول نکردن
compliancy U قبول اجابت
reply paid U جواب قبول
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
accept U قبول شدن
accept U قبول کردن
admission of liability U قبول بدهی
I agree. U قبول دارم.
adopter U قبول کننده
accepting U قبول شدن
compliant U قبول کننده
taken U مورد قبول
admittable U قابل قبول
acceptable U قابل قبول
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
offer and acceptance U ایجاب و قبول
non acceptance U عدم قبول
naturalization U قبول تابعیت
tolerable U قابل قبول
valid U قابل قبول
incompliance U عدم قبول
implied acceptance U قبول ضمنی
ratification U قبول قبولی
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
to take in U قبول کردن
pass U قبول کردن
passed U قبول کردن
passes U قبول کردن
receivable U قابل قبول
ready acceptance U حسن قبول
express acceptance U قبول صریح
admissible U قابل قبول
acceptability U قبول شدگی
ineligible U غیرقابل قبول
unacceptable U غیرقابل قبول
unacceptably U غیرقابل قبول
acceptance U قبول قرارداد
acceptances U قبول قرارداد
intolerancy U عدم قبول
accord U قبول کردن
accorded U قبول کردن
acceptability U قابلیت قبول
believable U قابل قبول
passable U قابل قبول
accords U قبول کردن
admitting U قبول کردن
adequate <adj.> U قابل قبول
good [sufficient] <adj.> U قابل قبول
satisfactory <adj.> U قابل قبول
sufficient <adj.> U قابل قبول
acceptor U قبول کننده
adopt U قبول کردن
sufficing <adj.> U قابل قبول
acceptable <adj.> U قابل قبول
adopting U قبول کردن
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل قبول
adopts U قبول کردن
disclaim U قبول نکردن
admit U قبول کردن
disclaimed U قبول نکردن
disclaiming U قبول نکردن
disclaims U قبول نکردن
allowable U قابل قبول
acceptance by words U قبول قولی
acceptance by conduct U قبول فعلی
impossible [colloquial] <adj.> U غیرقابل قبول
acceptance limit U حد قابل قبول
sufficiently <adv.> U قابل قبول
acceptation tacite U قبول ضمنی
accepter U قبول کننده
acceptant U قبول کننده
acceptancy U اماده قبول
entertain U قبول کردن
entertained U قبول کردن
entertains U قبول کردن
admits U قبول کردن
acceptably U بطورقابل قبول
authorised [British] <adj.> <past-p.> U قبول شده
honour U قبول کردن
honours U قبول کردن
aceptive U قابل قبول
honouring U قبول کردن
honoured U قبول کردن
reasonable U قابل قبول
honors U قبول کردن
honoring U قبول کردن
honored U قبول کردن
acknowladgement of debt U قبول بدهی
adhibit U قبول کردن
adoption U قبول به فرزندی
authorized <adj.> <past-p.> U قبول شده
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
intolerance U عدم قبول
rejection U عدم قبول
agreed <adj.> <past-p.> U قبول شده
allowed <adj.> <past-p.> U قبول شده
rejection U قبول نکردن
approved <adj.> <past-p.> U قبول شده
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
acceptance U حوالهء قبول شده
popularity U قابل قبول عامه
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
brinkmanship U سیاست قبول مخاطره
conventional U مورد قبول عامه
disapproves U قبول نکردن رد کردن
zone of acceptability U منطقه قابل قبول
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
disapprove U قبول نکردن رد کردن
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
incredible U غیرقابل قبول افسانهای
valid assumptions U فروض قابل قبول
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
He wouldnt dare refuse. U سگ کیست که قبول نکند
honors U یاحوالهای را قبول کردن
sign a waiver U قبول اغماض نمودن
taker U قبول کننده شرط
takers U قبول کننده شرط
admissible load U بار قابل قبول
eligibly U بطور قابل قبول
d. of a request U عدم قبول خواهش
honours U یاحوالهای را قبول کردن
honouring U یاحوالهای را قبول کردن
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
honour U یاحوالهای را قبول کردن
complier U قبول کننده همدست
honoring U یاحوالهای را قبول کردن
availabe time U زمان مورد قبول
honored U یاحوالهای را قبول کردن
aknowledge character U کاراکتر مورد قبول
admissibleness U بطور قابل قبول
acceptances U حوالهء قبول شده
legal tender U پول قابل قبول
admissibility U مقبولیت قابلت قبول
persona grata U شخص مورد قبول
permissible stress U خستگی قابل قبول
acceptance number U عدد ملاک قبول
non compliance U عدم قبول یا انجام
acceptance of goods U قبول کردن کالا
naturalization U اعطا یا قبول تابعیت
acceptance tolerance U حد مجاز قابل قبول
matriculant U قبول شده در دانشگاه
loss appraisal U ضایعات قابل قبول
loss appraisal U قبول تلفات در جنگ
incredibility U عدم قابلیت قبول
adhesion U انضمام قبول عضویت
hard currencies U ارز قابل قبول
accepting bank U بانک قبول کننده
admissible stress U تلاش قابل قبول
suffrage U کمک همراهی قبول
recognized refugee U پناهنده قبول شده
to be valid U قابل قبول بودن
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
sit right (negative) <idiom> U غیر قابل قبول
credibility U قابل قبول بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com