Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
revitalised
U
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalises
U
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalising
U
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalize
U
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalized
U
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalizes
U
قدرت و زندگی تازه دادن
revitalizing
U
قدرت و زندگی تازه دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rejuvenesce
U
زندگی تازه دادن به
reincarnate
U
تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
rejuvenesce
U
زندگی تازه یافتن
viability
U
قدرت ادامه زندگی پس از تولد
regenerates
U
زندگی تازه و روحانی یافته
regenerate
U
زندگی تازه و روحانی یافته
regenerated
U
زندگی تازه و روحانی یافته
regenerating
U
زندگی تازه و روحانی یافته
new blood
<idiom>
U
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
empowers
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
vitalize
U
زندگی دادن
reseat
U
نشیمنگاه تازه دادن
reseated
U
نشیمنگاه تازه دادن
refresh
U
نیروی تازه دادن به
refreshed
U
نیروی تازه دادن به
reseating
U
نشیمنگاه تازه دادن
replenishing
U
ذخیره تازه دادن
refreshes
U
نیروی تازه دادن به
revivify
U
نیروی تازه دادن
replenishes
U
ذخیره تازه دادن
replenished
U
ذخیره تازه دادن
revivifying
U
نیروی تازه دادن
revivifies
U
نیروی تازه دادن
replenish
U
ذخیره تازه دادن
revivified
U
نیروی تازه دادن
furbishes
U
صورت تازه دادن به
reseats
U
نشیمنگاه تازه دادن
furbished
U
صورت تازه دادن به
furbish
U
صورت تازه دادن به
reinvigorate
U
نیروی تازه دادن به
furbishing
U
صورت تازه دادن به
eat one's words
<idiom>
U
حرف خود قدرت دادن
to empower somebody
U
به کسی قدرت
[روحی]
دادن
rally
U
نیروی تازه دادن به گرد امدن
refinish
U
صیقل یا رنگ و روغن تازه دادن به
rallies
U
نیروی تازه دادن به گرد امدن
refreshes
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
rallied
U
نیروی تازه دادن به گرد امدن
refresh
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshed
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
yields
U
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yielded
U
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
turboshaft
U
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
yield
U
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
ground resolution
U
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
winds
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
enactory
U
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
it is impossible to live there
U
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
new coined
U
تازه بنیاد تازه سکه زده
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
creativeness
U
قدرت خلاقه قدرت ابداع
newlywed
U
تازه داماد تازه عروس
dictatorship of proletariat
U
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power
U
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
hobbledehoy
U
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
U
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
authoritarainism
U
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
gradient circuit
U
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination
U
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
vita
U
زندگی
eau de vie
U
اب زندگی
existence
U
زندگی
lives
U
زندگی
lifeline
U
خط زندگی
existences
U
زندگی
habitance
U
زندگی
vivification
U
زندگی
habitancy
U
زندگی
lives of great men
U
زندگی
life
U
زندگی
living
U
زندگی
togetherness
U
زندگی با هم
lifelines
U
خط زندگی
wile a
U
در زندگی
ability
U
قدرت
godown
U
قدرت
vigor
U
قدرت
vigour
U
قدرت
zing
U
قدرت
strengths
U
قدرت
potency
U
قدرت
will power
<idiom>
U
قدرت
strenght
U
قدرت
inauthoritative
U
بی قدرت
abilities
U
قدرت
power takeoff
U
قدرت
authority
U
قدرت
vis
U
قدرت
nerves
U
قدرت
nerve
U
قدرت
sovereignty
U
قدرت
vim
U
قدرت
strength
U
قدرت
strong-arm
U
قدرت
powers
U
قدرت
posse
U
قدرت
strong arm
U
قدرت
energy
U
قدرت
energies
U
قدرت
might
U
قدرت
commanding
U
با قدرت
powering
U
قدرت
force
U
قدرت
tension
U
قدرت
forces
U
قدرت
forcing
U
قدرت
posses
U
قدرت
power
U
قدرت
powered
U
قدرت
capability
U
قدرت
tensions
U
قدرت
brand new
U
تر و تازه
younger
U
تازه
young
U
تازه
renewed
U
تازه
fresh-
U
تازه
fresh
U
تازه
newer
U
تازه
scion
U
تازه
newfangled
U
مد تازه
the new world
U
تازه
newfashioned
U
تازه
new fashioned
U
تازه
new fallen
U
تازه
freshest
U
تازه
new
U
تازه
new-
U
تازه
newest
U
تازه
up-to-date
U
تازه
inchoative
U
تازه
scions
U
تازه
new born
U
تازه
modern
U
تازه
dewiest
U
تازه
dewy
U
تازه
recent
U
تازه
mint a mint condition
U
تازه تازه
dewier
U
تازه
new-laid
U
تازه
greenest
U
تازه
post glacial
U
تازه
new laid
U
تازه
red hot
U
تازه
green
U
تازه
up to date
U
تازه
habit
U
زندگی کردن
habits
U
زندگی کردن
level of living
U
سطح زندگی
social life
زندگی اجتماعی
renascence
U
زندگی مجدد
facts of life
<idiom>
U
حقایق زندگی
biography
U
تاریخچه زندگی
single life
U
زندگی مجردی
animates
U
زندگی بخشیدن
azoic
U
تهی از زندگی
vegetation
U
زندگی گیاهی
pieds-a-terre
U
جای زندگی
living standard
U
سطح زندگی
life of Riley
<idiom>
زندگی بی دغدغه
scheme of life
U
نقشه زندگی
scheme of life
U
رویه زندگی
lifetime
U
مدت زندگی
hutment
U
زندگی در کلبه
(the) high life
<idiom>
U
زندگی تجملاتی
lifetimes
U
مدت زندگی
vital energy
U
نیروی زندگی
lifetime
U
دوره زندگی
pied-a-terre
U
جای زندگی
larks
U
روش زندگی
lifetimes
U
دوره زندگی
cohabitation
U
زندگی باهم
temporal life
U
زندگی موقت
going
U
مشی زندگی
livers
U
زندگی کننده
liver
U
زندگی کننده
tribalism
U
زندگی ایلیاتی
rurality
U
زندگی روستایی
Shame on you !
U
تف بر این زندگی
planetary life
U
زندگی دربدر
taedium vitae
U
بیزاری از زندگی
afterlife
U
زندگی پس از مرگ
sentience
U
زندگی فکری
sequestered life
U
زندگی مجرد
enlivens
U
زندگی بخشیدن
biographies
U
تاریخچه زندگی
happy life
U
زندگی باخوشدل
lifestyles
U
شیوهی زندگی
happy life
U
زندگی اسوده
lifestyle
U
شیوهی زندگی
joie de vivre
U
نشاط زندگی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com