Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to take up the gauntlet
U
قبول مبارزه کردن
to take up the glove
U
قبول مبارزه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
jousting
U
مبارزه کردن
jousted
U
مبارزه کردن
joust
U
مبارزه کردن
combated
U
مبارزه کردن
combat
U
مبارزه کردن
combating
U
مبارزه کردن
combats
U
مبارزه کردن
challengo
U
مبارزه کردن
jousts
U
مبارزه کردن
championed
U
مبارزه دفاع کردن از
champion
U
مبارزه دفاع کردن از
championing
U
مبارزه دفاع کردن از
champions
U
مبارزه دفاع کردن از
to launch
[start]
a campaign
U
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
conflict
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts
U
ناسازگار بودن مبارزه کردن
to conduct
[run]
a campaign
U
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
bushwhack
U
ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
appel
U
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
struggling
U
تلاش کردن مبارزه کردن
oppugn
U
مبارزه کردن با دعوا کردن
struggled
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggles
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggle
U
تلاش کردن مبارزه کردن
pass
U
قبول کردن
accord
U
قبول کردن
entertains
U
قبول کردن
honouring
U
قبول کردن
honored
U
قبول کردن
admit
U
قبول کردن
honoured
U
قبول کردن
accorded
U
قبول کردن
passed
U
قبول کردن
accords
U
قبول کردن
accepting
U
قبول کردن
accepts
U
قبول کردن
entertain
U
قبول کردن
entertained
U
قبول کردن
accept
U
قبول کردن
adopt
U
قبول کردن
adopting
U
قبول کردن
adopts
U
قبول کردن
passes
U
قبول کردن
honours
U
قبول کردن
honour
U
قبول کردن
honors
U
قبول کردن
to take in
U
قبول کردن
admitting
U
قبول کردن
honoring
U
قبول کردن
adhibit
U
قبول کردن
admits
U
قبول کردن
matriculates
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
U
قبول کردن پذیرفتن
matriculate
U
قبول کردن پذیرفتن
take to
<idiom>
U
سریعا قبول کردن
honours
U
یاحوالهای را قبول کردن
To assume responsibility .
U
قبول مسئولیت کردن
disapproves
U
قبول نکردن رد کردن
To accept an invitation .
دعوتی را قبول کردن
honored
U
یاحوالهای را قبول کردن
disapprove
U
قبول نکردن رد کردن
to incur a risk
U
ریسکی را قبول کردن
acceptance of goods
U
قبول کردن کالا
accepts
U
پسندیدن قبول کردن
accepting
U
پسندیدن قبول کردن
matriculating
U
قبول کردن پذیرفتن
honoured
U
یاحوالهای را قبول کردن
honouring
U
یاحوالهای را قبول کردن
honour
U
یاحوالهای را قبول کردن
honors
U
یاحوالهای را قبول کردن
honoring
U
یاحوالهای را قبول کردن
To adopt a child ( an infant ) .
U
کودکی را بفرزندی قبول کردن
shell out
U
هزینه چیزی را قبول کردن
pass
U
تصویب کردن قبول شدن
keep an appointment
U
قبول کردن قرار ملاقات
passes
U
تصویب کردن قبول شدن
vicarious
U
به نیابت قبول کردن جانشین
passed
U
تصویب کردن قبول شدن
refused
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse
U
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
ratifies
U
قبول کردن تصویب کردن
ratified
U
قبول کردن تصویب کردن
ratifying
U
قبول کردن تصویب کردن
adopts
U
قبول کردن اتخاذ کردن
adopting
U
قبول کردن اتخاذ کردن
ratify
U
قبول کردن تصویب کردن
pooler
U
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types
U
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
campaigned
U
مبارزه
campaign
U
مبارزه
struggling
U
مبارزه
kumite
U
مبارزه
bu
U
مبارزه
campaigning
U
مبارزه
fights
U
مبارزه
struggle
U
مبارزه
struggled
U
مبارزه
struggles
U
مبارزه
fight
U
مبارزه
turn to
U
مبارزه
campaigns
U
مبارزه
battled
U
مبارزه ستیز
braver
U
به مبارزه طلبیدن
face down
<idiom>
U
به مبارزه طلبیدن
electioneering
U
مبارزه انتخاباتی
braved
U
به مبارزه طلبیدن
brave
U
به مبارزه طلبیدن
press campaign
U
مبارزه مطبوعاتی
ippon kumite
U
مبارزه تک ضربهای
election campaign
U
مبارزه انتخاباتی
braves
U
به مبارزه طلبیدن
combativeness
U
مبارزه طلبی
class struggle
U
مبارزه طبقهای
battles
U
مبارزه ستیز
battling
U
مبارزه ستیز
kyorougei
U
مبارزه تکواندو
kachi make
U
مبارزه تا مرگ
braving
U
به مبارزه طلبیدن
bravest
U
به مبارزه طلبیدن
defied
U
به مبارزه طلبیدن
literacy campaign
U
مبارزه با بی سوادی
defiance
U
مبارزه طلبی
defies
U
به مبارزه طلبیدن
economic warfare
U
مبارزه اقتصادی
challengers
U
مبارزه طلب
challenger
U
مبارزه طلب
defying
U
به مبارزه طلبیدن
to take up the gauntlet
U
مبارزه راپذیرفتن
outdare
U
به مبارزه طلبیدن
Anti – corruption campaign .
U
مبارزه با فساد
jiya kumite
U
مبارزه ازاد
the campaign against terrorism
U
مبارزه با تروریسم
battle
U
مبارزه ستیز
class struggle
U
مبارزه طبقاتی
budo
U
روش مبارزه
defy
U
به مبارزه طلبیدن
jisen
U
مبارزه واقعی
sambon kumite
U
مبارزه سه ضربهای
passives
U
مبارزه منفی
sensei
U
مبارزه مسابقهای
passive
U
مبارزه منفی
challenge round
U
مبارزه با صاحب عنوان
hajime
U
اغاز مبارزه کاراته
campaigns
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
tatemi
U
میدان مبارزه کاراته
go dan kumite
U
مبارزه با ضربههای 5 تایی
swordplay
U
مبارزه زور ازمایی
gage
U
مبارزه طلبی گروگذاشتن
fuku shiki kumite
U
بکارگیری کاتا در مبارزه
combatant
U
جنگی مبارزه طلب
combatants
U
جنگی مبارزه طلب
campaign
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
struggle for existence
U
مبارزه برای زندگی
jia ippon kumite
U
مبارزه ازاد تک ضربهای
campaigning
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
sparring match
U
مبارزه تمرینی بوکس
struggle for survival
U
مبارزه برای بقاء
campaigned
U
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
naturalizing
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises
U
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
in a battle for world domination
U
مبارزه برای سلطه جهان
pits
U
درگود مبارزه قرار دادن
attentions
U
شمشیرباز اماده برای مبارزه
throw down the gauntlet
<idiom>
U
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
attention
U
شمشیرباز اماده برای مبارزه
campaign
U
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
pit
U
درگود مبارزه قرار دادن
tilting yard
U
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
crusade
[against somebody or something]
U
مبارزه
[با کسی یا چیزی]
[اصطلاح مجازی]
trench knitfe
U
چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
gantelope
U
باند برای دست دعوت به مبارزه
power struggle
U
مبارزه برای صاحب مقام شدن
tiltyard
U
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
rematch
U
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
The campaign was considered to have failed.
U
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
press campaingn or stunt
U
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
communication
U
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
U
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
jiujutsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jujitsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu
U
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
down
U
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
reception
U
قبول
receptions
U
قبول
compliance
U
قبول
admissions
U
قبول
acknowledgment
U
قبول
acceptances
U
قبول
admission
U
قبول
acceptance
U
قبول
intromission
U
قبول
imprimatur
U
قبول
adoption
U
قبول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com