Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
matriculant
U
قبول شده در دانشگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Master of Arts
U
صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
Masters of Arts
U
صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
universities
U
دانشگاه
Univ
U
دانشگاه
colleges
U
دانشگاه
college
U
دانشگاه
academy
دانشگاه
university
U
دانشگاه
academy
U
دانشگاه هنر
president
U
رئیس دانشگاه
state university
U
دانشگاه دولتی
state university
U
دانشگاه ایالتی
staff college
U
دانشگاه جنگ
the institution of a universit
U
تاسیس دانشگاه
technical university
U
دانشگاه فنی
Chancellors
U
رئیس دانشگاه
presidents
U
رئیس دانشگاه
polytechnic
U
دانشگاه فناوری
academical
U
دانشجوی دانشگاه
senior technical college
U
دانشگاه فناوری
University of Applied Sciences
[UAS]
U
دانشگاه فناوری
academies
U
دانشگاه اموزشگاه
Chancellor
U
رئیس دانشگاه
college of
[music, technology,...]
U
دانشگاه فناوری
adopted types
U
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
oxonian
U
وابسته به دانشگاه اکسفورد
vice-chancellor
U
معاون رئیس دانشگاه
vice chancellor
U
معاون رئیس دانشگاه
chair
U
کرسی استادی در دانشگاه
chairs
U
کرسی استادی در دانشگاه
semesters
U
دوره 61 هفتهای دانشگاه
chaired
U
کرسی استادی در دانشگاه
semester
U
دوره 61 هفتهای دانشگاه
vice-chancellors
U
معاون رئیس دانشگاه
rectors
U
رئیس دانشگاه رهبر
rector
U
رئیس دانشگاه رهبر
proctor
U
مدیر اجرایی دانشگاه
extramural
U
مربوط به خارج از دانشگاه
war college
U
دانشگاه عالی جنگ
chairing
U
کرسی استادی در دانشگاه
academicals
U
لباس رسمی استادی دانشگاه
academic costume
U
لباس رسمی استادی دانشگاه
send down
U
دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
matriculating
U
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculates
U
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculated
U
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculate
U
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
mattriculation
U
نام نویسی دردانشکده یا دانشگاه
faculties
U
استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
faculty
U
استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
in the schools
U
مشغول دادن امتحانات دانشگاه
spring practice
U
دوره تمرینهای بهاری دانشگاه
As a university professor , his performance stank.
U
طرف گند زد به هر چه استاد دانشگاه !
donnish
U
وابسته به یا همانند استاد دانشگاه
matriculation
U
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
matriculation
U
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
alma mater
U
سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
He is majoring in mathematic at the university.
U
در دانشگاه رشته ریاضیات می هواند
He was not admitted to the university.
U
اورا به دانشگاه راه ندادند
general staff college
U
دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
berkeley unix
U
گونهای از UNIX که توسط دانشگاه کالیفرنیا
chancellery
U
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
command and general staff college
U
دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
ox man
U
کسیکه در دانشگاه OXFORDپرورش یافته است
sixth forms
U
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
chancellory
U
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
prep school
U
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
sixth form
U
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
underclassman
U
شاگرد سالهای اول و دوم دانشگاه
varsity
U
تیم اول دانشگاه یا دانشکده دانشگاهی
prep schools
U
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
poll degree
U
درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
he went out in the poll
U
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
matriculated
U
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
great go
U
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
matriculate
U
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
matriculates
U
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
upper class
U
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
school doctor
U
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
upper classes
U
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
advisee
U
کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
jayvee
U
عضو تازه کار تیم ورزشی دانشگاه
academia
U
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
matriculating
U
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
matricular
U
وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه
O level
U
آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
upperclassman
U
کسیکه در کلاسهای عالی دانشگاه یا دبیرستان درس میخواند
O levels
U
آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
university extension
U
تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
bachelors
U
مردیا زنی که بگرفتن اولین درجهء علمی دانشگاه نائل میشود
bachelor
U
مردیا زنی که بگرفتن اولین درجهء علمی دانشگاه نائل میشود
admission
U
قبول
compliance
U
قبول
admissions
U
قبول
imprimatur
U
قبول
acceptance
U
قبول
receptions
U
قبول
reception
U
قبول
acceptances
U
قبول
acknowledgment
U
قبول
adoption
U
قبول
intromission
U
قبول
aceptive
U
قابل قبول
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
reply paid /RP/
[reply prepaid]
U
جواب قبول
acceptor
U
قبول کننده
admittable
U
قابل قبول
adhibit
U
قبول کردن
acknowladgement of debt
U
قبول بدهی
admission of liability
U
قبول بدهی
adopter
U
قبول کننده
implied acceptance
U
قبول ضمنی
incompliance
U
عدم قبول
intolerancy
U
عدم قبول
naturalization
U
قبول تابعیت
non acceptance
U
عدم قبول
offer and acceptance
U
ایجاب و قبول
received
U
مورد قبول
ready acceptance
U
حسن قبول
receivable
U
قابل قبول
reply paid
U
جواب قبول
the g. or refusal of anything
U
قبول یا ردچیزی
the optio to accept or reject
U
اختیار قبول یا رد
taken
U
مورد قبول
I agree.
U
قبول دارم.
allowable load
U
بارقابل قبول
passed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
compliancy
U
قبول اجابت
compliantly
U
با قبول و رضایت
Agreed . that is a deal .
U
قبول ( قبوله )
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
disallowance
U
عدم قبول
embracement
U
قبول اتخاذ
express acceptance
U
قبول صریح
to take in
U
قبول کردن
accorded
U
قبول کردن
sufficient
<adj.>
U
قابل قبول
adopting
U
قبول کردن
adopt
U
قبول کردن
compliant
U
قبول کننده
honours
U
قبول کردن
ratification
U
قبول قبولی
honouring
U
قبول کردن
valid
U
قابل قبول
honoured
U
قبول کردن
honour
U
قبول کردن
adopts
U
قبول کردن
satisfactory
<adj.>
U
قابل قبول
disclaim
U
قبول نکردن
admitting
U
قبول کردن
admits
U
قبول کردن
accords
U
قبول کردن
admit
U
قبول کردن
acceptable
<adj.>
U
قابل قبول
adequate
<adj.>
U
قابل قبول
good
[sufficient]
<adj.>
U
قابل قبول
disclaims
U
قبول نکردن
disclaiming
U
قبول نکردن
disclaimed
U
قبول نکردن
honors
U
قبول کردن
honoring
U
قبول کردن
pass
U
قبول کردن
unacceptably
U
غیرقابل قبول
tolerable
U
قابل قبول
admissible
U
قابل قبول
unacceptable
U
غیرقابل قبول
ineligible
U
غیرقابل قبول
acceptable
U
قابل قبول
acceptability
U
قبول شدگی
acceptability
U
قابلیت قبول
passes
U
قبول کردن
acceptance
U
قبول قرارداد
honored
U
قبول کردن
sufficing
<adj.>
U
قابل قبول
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
قابل قبول
sufficiently
<adv.>
U
قابل قبول
impossible
[colloquial]
<adj.>
U
غیرقابل قبول
adoption
U
قبول به فرزندی
withdraws
U
قبول نکردن
withdraw
U
قبول نکردن
passed
U
قبول کردن
acceptances
U
قبول قرارداد
passable
U
قابل قبول
entertains
U
قبول کردن
acceptably
U
بطورقابل قبول
allowable
U
قابل قبول
accepting
U
قبول کردن
entertained
U
قبول کردن
entertain
U
قبول کردن
accepts
U
قبول شدن
reasonable
U
قابل قبول
accepting
U
قبول شدن
acceptation tacite
U
قبول ضمنی
accepter
U
قبول کننده
acceptant
U
قبول کننده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com