English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
naturalization U قبول تابعیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
naturalises U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalization U اعطا یا قبول تابعیت
Other Matches
jus sanguinis U قانونی که بموجب ان تابعیت فرزند از روی تابعیت والدینش معین میگردد
stateless person U شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
nationalities U تابعیت
citizenship U تابعیت
sequence U تابعیت
nationality U تابعیت
sequences U تابعیت
allegiances U تابعیت
allegiance U تابعیت
naturalize U حق تابعیت دادن
naturalizes U حق تابعیت دادن
diversity of citizenship U اختلاف تابعیت
renouncement of citizenship U ترک تابعیت
document of nationality U سند تابعیت
naturalises U حق تابعیت دادن
naturalising U حق تابعیت دادن
denaturalize U از تابعیت در اوردن
repatriation U اعطاء تابعیت
repatriations U اعطاء تابعیت
stateless U بدون تابعیت
declaration of intention U درخواست تابعیت
nationality law U قانون تابعیت
naturalization U اعطای تابعیت
naturalizing U حق تابعیت دادن
dual nationality U تابعیت مضاعف
expotriate someone U ترک تابعیت کردن
to expatriate oneself U ترک تابعیت کردن
adherently U هواخواهانه ازروی تابعیت
declaration of intention U افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
reneging U ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneges U ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneged U ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
renege U ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
adoption U قبول
acceptance U قبول
acknowledgment U قبول
acceptances U قبول
receptions U قبول
reception U قبول
admissions U قبول
admission U قبول
imprimatur U قبول
compliance U قبول
intromission U قبول
acceptor U قبول کننده
agreement U قرار قبول
agreements U قرار قبول
intolerance U عدم قبول
rejection U عدم قبول
rejection U قبول نکردن
acceptably U بطورقابل قبول
reasonable U قابل قبول
acceptance by conduct U قبول فعلی
acceptance by words U قبول قولی
acceptance limit U حد قابل قبول
allowable U قابل قبول
I agree. U قبول دارم.
acceptancy U اماده قبول
acceptant U قبول کننده
accepter U قبول کننده
entertains U قبول کردن
entertained U قبول کردن
entertain U قبول کردن
acceptation tacite U قبول ضمنی
implied acceptance U قبول ضمنی
express acceptance U قبول صریح
embracement U قبول اتخاذ
received U مورد قبول
disallowance U عدم قبول
taken U مورد قبول
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
compliantly U با قبول و رضایت
incompliance U عدم قبول
intolerancy U عدم قبول
receivable U قابل قبول
reply paid U جواب قبول
offer and acceptance U ایجاب و قبول
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
non acceptance U عدم قبول
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
to take in U قبول کردن
compliancy U قبول اجابت
allowable load U بارقابل قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
adhibit U قبول کردن
acknowladgement of debt U قبول بدهی
aceptive U قابل قبول
adopter U قبول کننده
admittable U قابل قبول
admission of liability U قبول بدهی
ready acceptance U حسن قبول
agreed <adj.> <past-p.> U قبول شده
acceptability U قابلیت قبول
acceptability U قبول شدگی
admissible U قابل قبول
tolerable U قابل قبول
acceptable <adj.> U قابل قبول
passed U قبول کردن
adequate <adj.> U قابل قبول
pass U قبول کردن
believable U قابل قبول
unacceptably U غیرقابل قبول
unacceptable U غیرقابل قبول
ineligible U غیرقابل قبول
acceptable U قابل قبول
passable U قابل قبول
good [sufficient] <adj.> U قابل قبول
valid U قابل قبول
ratification U قبول قبولی
conceding U قبول شکست
concedes U قبول شکست
conceded U قبول شکست
concede U قبول شکست
accepts U قبول کردن
accepts U قبول شدن
accepting U قبول کردن
accepting U قبول شدن
accept U قبول کردن
impossible [colloquial] <adj.> U غیرقابل قبول
compliant U قبول کننده
satisfactory <adj.> U قابل قبول
sufficient <adj.> U قابل قبول
sufficing <adj.> U قابل قبول
accords U قبول کردن
accorded U قبول کردن
accord U قبول کردن
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل قبول
sufficiently <adv.> U قابل قبول
accept U قبول شدن
acceptance U قبول قرارداد
allowed <adj.> <past-p.> U قبول شده
adopts U قبول کردن
adopting U قبول کردن
adopt U قبول کردن
honours U قبول کردن
honouring U قبول کردن
honoured U قبول کردن
disclaim U قبول نکردن
disclaimed U قبول نکردن
disclaiming U قبول نکردن
approved <adj.> <past-p.> U قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U قبول شده
admitting U قبول کردن
admits U قبول کردن
admit U قبول کردن
authorized <adj.> <past-p.> U قبول شده
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
disclaims U قبول نکردن
passes U قبول کردن
honors U قبول کردن
honoring U قبول کردن
withdraw U قبول نکردن
honored U قبول کردن
withdraws U قبول نکردن
adoption U قبول به فرزندی
acceptances U قبول قرارداد
honour U قبول کردن
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
sign a waiver U قبول اغماض نمودن
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
to be valid U قابل قبول بودن
He wouldnt dare refuse. U سگ کیست که قبول نکند
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
recognized refugee U پناهنده قبول شده
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
sit right (negative) <idiom> U غیر قابل قبول
brinkmanship U سیاست قبول مخاطره
take to <idiom> U سریعا قبول کردن
zone of acceptability U منطقه قابل قبول
valid assumptions U فروض قابل قبول
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
accepting bank U بانک قبول کننده
conventional U مورد قبول عامه
d. of a request U عدم قبول خواهش
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
disapproves U قبول نکردن رد کردن
disapprove U قبول نکردن رد کردن
honours U یاحوالهای را قبول کردن
honouring U یاحوالهای را قبول کردن
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
complier U قبول کننده همدست
incredible U غیرقابل قبول افسانهای
acceptance tolerance U حد مجاز قابل قبول
admissible load U بار قابل قبول
admissible stress U تلاش قابل قبول
admissibleness U بطور قابل قبول
acceptance of goods U قبول کردن کالا
acceptance number U عدد ملاک قبول
popularity U قابل قبول عامه
to hold water U قابل قبول بودن
aknowledge character U کاراکتر مورد قبول
admissibility U مقبولیت قابلت قبول
availabe time U زمان مورد قبول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com