Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
preform
U
قبلا تصمیم گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
determining
U
تصمیم گرفتن
determines
U
تصمیم گرفتن
to come to a decision
U
تصمیم گرفتن
to be resolved
U
تصمیم گرفتن
to take a d.
U
تصمیم گرفتن
to make a decision
U
تصمیم گرفتن
determine
U
تصمیم گرفتن
decides
U
تصمیم گرفتن
make up one's mind
U
تصمیم گرفتن
resolve
U
تصمیم گرفتن
resolves
U
تصمیم گرفتن
decide
U
تصمیم گرفتن
to decide
[on]
U
تصمیم گرفتن
[در مورد]
to decide on a motion
U
در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
resolve
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
pass a resolution
U
با رای گیری تصمیم گرفتن
resolves
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
tip the balance
<idiom>
U
تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
to opt out
[of something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
to opt in
[something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
prefigured
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
previously
U
قبلا"
supra
U
قبلا
erstwhile
U
قبلا
the reinbefore
U
قبلا
formerly
U
قبلا
aforehand
U
قبلا
already
U
قبلا
erst
U
قبلا
heretofore
U
سابقا قبلا
prepay
U
قبلا پرداختن
i went before
U
من قبلا` رفتم
prescient
U
قبلا اگاه
pre arrange
U
قبلا قرارگذاشتن
foretoken
U
قبلا اگاهانیدن
presentient
U
قبلا مستعد
beforehand
U
قبلا اماده
presentient
U
قبلا متوجه
prerecord
U
قبلا ضبط
prearrange
U
قبلا تهیه کردن
primed
U
قبلا تعلیم دادن
premonish
U
قبلا برحذر داشتن
preassigned
U
قبلا تعیین شده
pre appoint
U
قبلا معین کردن
preconceive
U
قبلا تصور کردن
prepaid
U
قبلا" پرداخت شده
preconceive
U
قبلا عقیده پیداکردن
prearrange
U
قبلا ترتیب دادن
preform
U
قبلا تشکیل دادن
preexist
U
قبلا وجود داشتن
preform
U
قبلا بشکل دراوردن
predetermine
U
قبلا تعیین کردن
prime
U
قبلا تعلیم دادن
primes
U
قبلا تعلیم دادن
predestine
U
قبلا تعیین کردن
predesignate
U
قبلا تعیین شده
predetermine
U
قبلا مقدر کردن
destine
U
قبلا انتخاب کردن
forespeak
U
قبلا اماده کردن
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
prifixal
U
قبلا تعیین کردن
prifix
U
قبلا تعیین کردن
pretypify
U
قبلا اعلام کردن
pretypify
U
قبلا نشان دادن
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا ذکر شد
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا ذکر شد
to prerecord
U
قبلا ضبط کردن
preheat
U
قبلا حرارت دادن
preheat
U
قبلا گرم کردن
preheated
U
قبلا حرارت دادن
as previously agreed upon
<adv.>
U
همینطور که قبلا موافقت شد
preheated
U
قبلا گرم کردن
preheats
U
قبلا حرارت دادن
preheats
U
قبلا گرم کردن
preview
U
قبلا رویت کردن
previews
U
قبلا رویت کردن
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
prerecord
U
قبلا ثبت کردن
forearms
U
قبلا اماده کردن
advance
U
قبلا تجهیز شده
advance
U
قبلا تهیه شده
predigest
U
قبلا هضم کردن
prepossess
U
قبلا بتصرف اوردن
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
prenominate
U
قبلا ذکر کردن
prenominate
U
قبلا نامبرده شده
prenominate
U
قبلا ذکر شده
presanctified
U
قبلا تقدیس شده
advances
U
قبلا تهیه شده
preselect
U
قبلا انتخاب کردن
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
pretreat
U
قبلا معالجه کردن
advancing
U
قبلا تجهیز شده
advancing
U
قبلا تهیه شده
advances
U
قبلا تجهیز شده
foresees
U
قبلا تهیه دیدن
forearm
U
قبلا اماده کردن
foresee
U
قبلا تهیه دیدن
put in
<idiom>
U
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
preconcert
U
قبلا فرار ومدار گذاردن
preassigned
U
قبلا تخصیص داده شده
predicts
U
قبلا پیش بینی کردن
predict
U
قبلا پیش بینی کردن
preset
U
قبلا چیدن و قرار دادن
predicting
U
قبلا پیش بینی کردن
forebode
U
قبلا بدل کسی اثر کردن
pre
U
آنچه قبلا توافق شده است
preexist
U
ازلی بودن قبلا موجود شدن
thereinbefore
U
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
pre-
U
آنچه قبلا توافق شده است
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
predefined
U
آنچه قبلا معرفی شده است
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
preform
U
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
postpaid
U
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
ingrain
U
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
weak kneed
U
بی تصمیم
weak-kneed
U
بی تصمیم
resolve
U
تصمیم
decisions
U
تصمیم
avow
U
تصمیم
plucked
U
تصمیم
resolution
U
تصمیم
decision
U
تصمیم
avows
U
تصمیم
avowing
U
تصمیم
resolves
U
تصمیم
determination
U
تصمیم
plucks
U
تصمیم
nonplus
U
بی تصمیم
will-power
U
تصمیم
irresolute
U
بی تصمیم
resolutions
U
تصمیم
plucking
U
تصمیم
ruling
U
تصمیم
rulings
U
تصمیم
pluck
U
تصمیم
have a go at
<idiom>
U
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
Thats no news to me.
U
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
revocation of probate
U
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
rest on one's laurels
<idiom>
U
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
decision symbol
U
علامت تصمیم
regnum
U
تصمیم مقتدرانه
decision making
U
تصمیم گیری
decision tree
U
درخت تصمیم
decidability
U
تصمیم پذیری
resolution
U
نیت تصمیم
decision box
U
جعبه تصمیم
undecidable
U
تصمیم ناپذیر
decision process
U
فرایند تصمیم
decision structure
U
ساختار تصمیم
special verdict
U
تصمیم ویژه
resolutions
U
نیت تصمیم
cut and dried
<idiom>
U
تصمیم قاطع
decision maker
U
تصمیم گیرنده
sewed up
<idiom>
U
تصمیم گیری
decision instruction
U
دستورالعمل تصمیم
i made up my mind to
U
تصمیم گرفتم که ...
freehand
U
ازادی در تصمیم
decidable
U
تصمیم پذیر
decision table
U
جدول تصمیم
make up one's mind
<idiom>
U
تصمیم گیریکردن
decision theory
U
تئوری تصمیم
A one-sided(unilateral)decision.
U
تصمیم یکجانبه
resolved that ......
U
تصمیم گرفته شد که
determiners
U
تصمیم گیرنده
canon
U
: تصویبنامه تصمیم
minding
U
تصمیم داشتن
determiner
U
تصمیم گیرنده
logical decision
U
تصمیم منطقی
joint resolution
U
تصمیم مشترک
nonplus
U
بی تصمیم بودن
mind
U
تصمیم داشتن
afore thought
U
سبق تصمیم
canons
U
: تصویبنامه تصمیم
resolutely
U
از روی تصمیم
minds
U
تصمیم داشتن
forlorn hope
U
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
cost indexes
U
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
predestinate
U
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
postpaid
U
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
decision model
U
الگوی تصمیم گیری
decision support system
U
سیستم پشتیبانی تصمیم
decision making unit
U
واحد تصمیم گیرنده
decision making policy
U
سیاست تصمیم گیری
decision variable
U
متغیر تصمیم گیری
determine
U
اتخاذ تصمیم کردن
sub judice
U
بدون تصمیم قضایی
decision tree
U
مسیر تصمیم گیری
verdict
U
تصمیم هیات منصفه
verdicts
U
تصمیم هیات منصفه
decision theory
U
نظریه تصمیم گیری
make or buy decision
U
تصمیم به ساخت یاخرید
decision table
U
جدول تصمیم گیری
malice aforethought
U
سبق تصمیم سوء
determines
U
اتخاذ تصمیم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com