English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prearrange U قبلا ترتیب دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
Other Matches
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
preheated U قبلا حرارت دادن
primes U قبلا تعلیم دادن
primed U قبلا تعلیم دادن
prime U قبلا تعلیم دادن
preheat U قبلا حرارت دادن
preheats U قبلا حرارت دادن
preform U قبلا تشکیل دادن
pretypify U قبلا نشان دادن
preset U قبلا چیدن و قرار دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
prepossess U تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
ordain U ترتیب دادن
ordained U ترتیب دادن
arrengement U ترتیب دادن
sequence U ترتیب دادن
ordains U ترتیب دادن
to map out U ترتیب دادن
ordaining U ترتیب دادن
dress U ترتیب دادن
dresses U ترتیب دادن
sequences U ترتیب دادن
arranged U ترتیب دادن اراستن
to get up U بلندکردن ترتیب دادن
pre arrange U از پیش ترتیب دادن
marshaled U به ترتیب نشان دادن
marshaling U به ترتیب نشان دادن
arranging U ترتیب دادن اراستن
to arrange matters U ترتیب دادن امور
marshal U به ترتیب نشان دادن
marshalled U به ترتیب نشان دادن
arrange U ترتیب دادن اراستن
pre arrenge U از پیش ترتیب دادن
marshals U به ترتیب نشان دادن
To arrange (fix up) something. U ترتیب کاری را دادن
arranges U ترتیب دادن اراستن
adhibit U ترتیب دادن پذیرفتن
agrees U ترتیب دادن درست کردن
agreeing U ترتیب دادن درست کردن
agree U ترتیب دادن درست کردن
structuring U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structure U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
alphabetize U قرار دادن به ترتیب حروف الفبا
structures U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
ranges U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
ranged U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
range U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
to dress a salad with mayonnaise U مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
print U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
prints U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
printed U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
collates U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collate U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
random processing U پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chains U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order U ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
already U قبلا
previously U قبلا"
supra U قبلا
aforehand U قبلا
the reinbefore U قبلا
erst U قبلا
formerly U قبلا
erstwhile U قبلا
prescient U قبلا اگاه
beforehand U قبلا اماده
presentient U قبلا متوجه
presentient U قبلا مستعد
foretoken U قبلا اگاهانیدن
prerecord U قبلا ضبط
i went before U من قبلا` رفتم
pre arrange U قبلا قرارگذاشتن
prepay U قبلا پرداختن
heretofore U سابقا قبلا
preordain U قبلا مقرر داشتن
as already mentioned <adv.> U همانطور که قبلا اشاره شد
preheated U قبلا گرم کردن
as previously mentioned <adv.> U همانطور که قبلا ذکر شد
as previously mentioned <adv.> U همانطور که قبلا اشاره شد
presanctified U قبلا تقدیس شده
forearm U قبلا اماده کردن
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
pretreat U قبلا معالجه کردن
preconceive U قبلا عقیده پیداکردن
destine U قبلا انتخاب کردن
prearrange U قبلا تهیه کردن
premonish U قبلا برحذر داشتن
forespeak U قبلا اماده کردن
preselect U قبلا انتخاب کردن
predetermine U قبلا مقدر کردن
preconceive U قبلا تصور کردن
as previously agreed upon <adv.> U همینطور که قبلا موافقت شد
predesignate U قبلا تعیین شده
predetermine U قبلا تعیین کردن
prenominate U قبلا ذکر کردن
prenominate U قبلا نامبرده شده
predestine U قبلا تعیین کردن
prerecord U قبلا ثبت کردن
prenominate U قبلا ذکر شده
prepaid U قبلا" پرداخت شده
forearms U قبلا اماده کردن
preform U قبلا تصمیم گرفتن
preheats U قبلا گرم کردن
foresee U قبلا تهیه دیدن
preexist U قبلا وجود داشتن
foresees U قبلا تهیه دیدن
advancing U قبلا تجهیز شده
preview U قبلا رویت کردن
previews U قبلا رویت کردن
prifixal U قبلا تعیین کردن
preassigned U قبلا تعیین شده
preheat U قبلا گرم کردن
advancing U قبلا تهیه شده
advances U قبلا تجهیز شده
to prerecord U قبلا ضبط کردن
prifix U قبلا تعیین کردن
predigest U قبلا هضم کردن
prepossess U قبلا بتصرف اوردن
pre appoint U قبلا معین کردن
preform U قبلا بشکل دراوردن
pretypify U قبلا اعلام کردن
advance U قبلا تهیه شده
advance U قبلا تجهیز شده
advances U قبلا تهیه شده
as already mentioned <adv.> U همانطور که قبلا ذکر شد
predicts U قبلا پیش بینی کردن
preconcert U قبلا فرار ومدار گذاردن
predicting U قبلا پیش بینی کردن
put in <idiom> U اضافه چیزی که قبلا گفته شد
predict U قبلا پیش بینی کردن
preassigned U قبلا تخصیص داده شده
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
postpaid U مخارج پستی قبلا پرداخت شده
forebode U قبلا بدل کسی اثر کردن
thereinbefore U در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
predefined U آنچه قبلا معرفی شده است
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
preexist U ازلی بودن قبلا موجود شدن
preform U قبلا شکل چیزی رامعین کردن
pre- U آنچه قبلا توافق شده است
pre U آنچه قبلا توافق شده است
ingrain U نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
rest on one's laurels <idiom> U خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
revocation of probate U بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
have a go at <idiom> U سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
Thats no news to me. U این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
cost indexes U ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
postpaid U پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
predestinate U قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
forlorn hope U دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
turnkey system U سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
yalta conference U م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
to express one's heartfelt U قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
post race U مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
fore U : پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fourth generation computers U فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
to make an arrangement U ترتیب
assortment U ترتیب
respectively U به ترتیب
orderliness U ترتیب
sequence U ترتیب
regvlarity U ترتیب
assortments U ترتیب
sequences U ترتیب
to order <idiom> U به ترتیب
arrangement U ترتیب
lay out U ترتیب
organisations U ترتیب
configuration U ترتیب
organization U ترتیب
organizations U ترتیب
arramgement U ترتیب
ataxic U بی ترتیب
irregular U بی ترتیب
arrangment U ترتیب
randomly U بی ترتیب
random U بی ترتیب
arrangements U ترتیب
configurations U ترتیب
system U ترتیب
kelter or kilter U ترتیب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com