English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
law of primacy U قانون تقدم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
law of prior entry U قانون تقدم ورود
Other Matches
background processing U کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
migration U انتقال داده بین وسیله با تقدم بالا یا line-on با تقدم پایین یا line-off
foreground program U برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
say's law U قانون سی . براساس این قانون
canon U قانون کلی قانون شرع
canons U قانون کلی قانون شرع
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
primacy U تقدم
priority U تقدم
priority U حق تقدم
precedence U تقدم
preferences U تقدم
preference U تقدم
precedence U حق تقدم
right of way U تقدم
right of way U حق تقدم
priorities U تقدم
rights of way U تقدم
rights of way U حق تقدم
pas U حق تقدم
better hand U تقدم
precession U تقدم
preferment U حق تقدم
priorship U حق تقدم
priorship U تقدم
precedency U حق تقدم
lead U تقدم
priorities U حق تقدم
leads U تقدم
right of priority U حق تقدم
antecedence U تقدم
anteriority U تقدم
preemimence U تقدم
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
emergency priority U تقدم فوری
precendence rules U قواعد تقدم
major road U راه با حق تقدم
leads U سرمشق تقدم
priority of fires U تقدم اتشها
precedence U ترتیب تقدم
rating U ترتیب تقدم
precedence U تقدم پیامها
ratings U ترتیب تقدم
lead U سرمشق تقدم
emergency priority U تقدم اضطراری
pre existence U تقدم وجود
precession of the equinoxes U تقدم اعتدالین
to give place to U تقدم دادن
urgent priority U تقدم فوری
time priority U تقدم زمانی
urgent priority U تقدم حیاتی
burdened U فاقد حق تقدم
priority intersection U تقدم باراهفرعی
to give priority to U تقدم دادن به
to give preference to U تقدم دادن بر
valve lead U تقدم سوپاپ
priority of check U تقدم کیش
preexistence U تقدم وجود
prolepsis U تقدیم یا تقدم امری
issue priority U تقدم توزیع اماد
preempt U حق تقدم پیدا کردن
issue priority U ترتیب تقدم توزیع
preexistent U دارای تقدم در وجود
primacy recency effect U اثر تقدم - تاخر
rights of way U حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
priority targets U هدفهای دارای تقدم
transposition U تقدم و تاخر جابجاشدگی
system priorities U تقدم های سیستم
right of way U حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
backgrounds U کار با حق تقدم پایین
background U کار با حق تقدم پایین
preemptor U شریک دارای حق تقدم در خرید
backgrounds U برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
freight route order U ترتیب تقدم استفاده از جاده ها
background U برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
privilegium U حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
interrupt U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
foreground U برنامه با تقدم بالا در سیستم چندکاره
to shunt somebody aside U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
The pedestrain has the right of way. U حق تقدم در عبور با عابر پیاده است
alphameric U مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
to put somebody on the back burner U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
interrupting U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupts U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
transpostion U پس و پیش سازی تقدم وتاخر تغییر مایه
pre audience U ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
backgrounds U که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
background U که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
democratic network U شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
maskable U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
foreground U کار با تقدم بالا که توسط کامپیوتر اجرا شود
key مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
to marshal one's creditors U صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
ladder tournament U مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
absolute address U تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
machine address U تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
onion skin architecture U طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
interrupt U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupts U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
foregrounding U اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
foreground U فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
the long arm of the law U دست قانون [دست قدرتمند قانون]
cases U جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
signatures U کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
signature U کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
case U جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
away U بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
background U فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
backgrounds U فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
background U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
service rating U تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
masters U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
hierarchy U روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchies U روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
interrupts U سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupting U سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt U سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
enacment U قانون
acted U قانون
act U قانون
code U قانون
hess's law U قانون هس
lex U قانون
statute U قانون
edict U قانون
regulation U قانون
statutes U قانون
rule U قانون
legislation U قانون
regardless of the law U به قانون
kanoon U قانون
edicts U قانون
canon U قانون
law U قانون
legal U قانون
law of constant heat sumation U قانون هس
canons U قانون
laws U قانون
nisi U قانون
introduce law U انشاء قانون
insolvent law U قانون اعسار
islamic law U قانون شرع
mercantile law U قانون تجارت
labour act U قانون کار
merkel's law U قانون مرکل
juristic U قانون دان
matrimonially U به قانون زناشوئی
jurisprudent U قانون دان
legislatress U قانون گذار زن
joule's law U قانون ژول
lenz' law U قانون لنز
legist U قانون دان
enactor U واضع قانون
engel's law U قانون انگل
legislatrix U قانون گذار زن
jachson's law U قانون جکسون
lenz's law U قانون لنتس
engels law U قانون انگل
legiskative U قانون گذار
make law U وضع قانون
jurisconsult U قانون دان
lambert law U قانون لامبرت
left hand rule U قانون دست چپ
marioote law U قانون ماریوت
lextalionis U قانون قصاص
law fallen into desuetude U قانون متروک
graham's law U قانون گراهام
gresham's law U قانون گرشام
law of contract U قانون قرارداد
law of demand U قانون تقاضا
law of effect U قانون اثر
joiting law U قانون ژول
law breaker U قانون شکن
law of election U قانون انتخابات
greshams law U قانون گرشام
laplace's law U قانون لاپلاس
law of contiguity U قانون مجاورت
gay lussac's law U قانون گیلوساک
law merchant U قانون تجارت
gas laws U قانون گاز
law of advantage U قانون امتیاز
law of analogy U قانون تمثیل
law of causation U قانون علیت
law of clouser U قانون بستار
law of complimentarity U قانون مکملیت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com