English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
code of procedure U قانون اصول محاکمات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
the low of criminal procedure U قانون اصول محاکمات جزایی
Other Matches
principle of criminal procedure U اصول محاکمات جزائی
civil procedure U اصول محاکمات حقوقی
principle of civil litigation U اصول محاکمات مدنی
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
tribunals U دیوان محاکمات
summary jurisdictions U محاکمات اختصاری
tribunal U دیوان محاکمات
sanitize U مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
adjective laws U قوانین مربوط باصول محاکمات
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
say's law U قانون سی . براساس این قانون
canon U قانون کلی قانون شرع
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
canons U قانون کلی قانون شرع
reports U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
ism U : اصول
tenet U اصول
doctrines U اصول
principles U اصول
ism U اصول
nitty-gritty U اصول
roots U اصول
root U اصول
doctrine U اصول
teachings U اصول
teaching U اصول
technic U اصول
grimace U ادا و اصول
grimaced U ادا و اصول
system U اصول وجود
methodologies U علم اصول
grimacing U ادا و اصول
prineipal parts U اصول فعل
principles of religion U اصول مذهب
systems U روش اصول
principles of economics U اصول اقتصاد
principles of economy U اصول اقتصاد
grimaces U ادا و اصول
systems U اصول وجود
functional U اصول مبادی
technological U اصول فنی
technologically U اصول فنی
communism U اصول اشتراکی
roots and branches U اصول وفروع
dogmas U اصول عقاید
dogma U اصول عقاید
relativity principles U اصول نسبیت
theories U اصول نظری
theory U اصول نظری
rational principle U اصول عقلیه
tenet U اصول مرام
tenets U اصول مسلم
technics U اصول فنی
methodology U علم اصول
economic principles U اصول اقتصادی
doctrine U اصول حکمت
neodoxy U اصول نوین
nazism U اصول نازی
naziism U اصول نازی
mutualism U اصول همکاری
mormonism U اصول mormon ها
banking principles U اصول بانکداری
general principles U اصول کلی
monopolosm U اصول انحصار
monopolism U اصول انحصار
chung shin U اصول تکواندو
constitutionalism U اصول مشروطیت
copernician system U اصول کپرنیک
creationism U اصول افرینش
kinesiology U اصول مکانیزم
denial measures U اصول ممانعت
doctrines U اصول حکمت
system U روش اصول
politics U اصول سیاسی
abolitionist U اصول بردگی
accounting principles U اصول حسابداری
modernism U اصول امروزی
hierarchism U اصول سلسله مراتب
democratism U اصول حکومت ملی
scientifically U موافق اصول علمی
unparliamentary U برخلاف اصول پارلمانی
planning principles U اصول برنامه ریزی
individualism U اصول استقلال فردی
counter current principle U اصول جریان متقابل
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
fourteen points U اصول چهارده گانه
to pull a wry face U اداو اصول دراوردن
hedonics U اصول خوشی ولذت
household art U اصول خانه داری
telephone switching technique U اصول اتصالات تلفنی
image shearing principle U اصول برش تصویر
to do v to one's principles U برخلاف اصول خودرفتارکردن
technically U مطابق اصول فنی
ex post facto U شامل اصول گذشته
economization U رعایت اصول اقتصادی
gradualism U رعایت اصول تدریج
principles of economics U اصول علم اقتصاد
Catholicism U اصول مذهب کاتولیکی
mutualist U طرفدار اصول همدستی
asceticism U اصول ریاضت و مرتاضی
musically U مطابق اصول موسیقی
anticonstitutional U مخالف اصول مشروطیت
anomy U بی توجهی به اصول دین
psychologism U پیروی از اصول روانی
rationale U توضیح اصول عقاید
principles of islamic economics U اصول اقتصاد اسلامی
pauli U اصول مذهبی پولس
mouths U ادا و اصول در اوردن
moralist U معتقد به اصول اخلاق
moralists U معتقد به اصول اخلاق
manichaeanism U اصول فلسفه مانی
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
mouth U ادا و اصول در اوردن
mouthed U ادا و اصول در اوردن
mouthing U ادا و اصول در اوردن
monarchism U اصول سلطنت مستقل
anomie U بی توجهی به اصول دین
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
fascism U اصول عقاید فاشیست
liberalism U اصول ازادی خواهی
modernism U اصول تجدد نوگرایی
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
Protestantism U اصول ایین پروتستانت
probity U پیروی دقیق از اصول
principled U دارای اصول وعقاید
revivalism U اصول بیداری مذهبی
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
syndicalism U پیروی از اصول اتحادیه صنفی
moral philosophy U اصول اخلاق ایین رفتار
they are t of their doctrines U موافب اصول خودمی باشند
technique U اصول مهارت روش فنی
techniques U اصول مهارت روش فنی
they are t of their doctrines U اصول خودرامحکم نگاه می دارند
collectivist U هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
collectivism U اجرای اصول اشتراکی درزندگی
illiberal U متعصب مخالف اصول ازادی
sanitation U مراعات اصول بهداشت بهسازی
revivalist movement U جنبش اصول بیداری مذهبی
modernists U هوا خواه اصول امروزی
modernist U هوا خواه اصول امروزی
inartistic U فاقد اصول هنری بی هنر
principled U اصولی پای بند اصول
sansculottism U پیروی از اصول انقلاب افراطی
spiritualists U طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
spiritualist U طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
democratically U بر طبق اصول حکومت ملی
unmorality U عدم مراعات اصول اخلاقی
feudalist U طرفدار اصول ملوک الطوایف
rascalism U اصول بی شرفی وحقه بازی
vigilantism U پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
evolutionism U اصول ترقی و تکامل تدریجی
independency U اصول استقلال کلیساهای محلی
encyclopaedism U اصول نویسندگان دایره المعارف
accidence U حادثه اصول صرف و نحو
anglicanism U اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
hockey U چوگان بازی با اصول فوتبال
kinesiological principle U اصول حرکت شناختی بدن
literacy U فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
physico theology U حکمت الهی موافق اصول طبیعی
prettyism U اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
one of the [basic] fundamental tenets of democracy U یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
feudalism U سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
accounting U اصول حسابداری برسی اصل و فرع
presbyteral U طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
individualism U اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
trade unionism U پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
convictism U اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
insurrectionism U اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
essenism U اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
toryism U اصول وعقاید حزب محافظه کار
ground U بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
idols of the theatre U اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
legitimist U هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
fusionist U هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
the long arm of the law U دست قانون [دست قدرتمند قانون]
truck system U اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
EBNF U روش انعط اف پذیر بیان اصول زبان
time the essence of the contract U مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
romanism U اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
feudality U تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
ultimogeniture U اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
methodize U در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
gymnosophy U اصول وطرز زندگی فیلسوفان ومرتاضهای برهنه هندی
catechetics U فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
thermostatics U اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
This is contray to all moral principles ( codes ) . U این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
scholastically U موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com