Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
separated
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separates
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separate
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
allhis life
U
همه عمرش
It was jolly decent of her to have returned.
U
خدا عمرش بده که برگشت
his days
U
عمرش نزدیک است به پایان برسد
right
U
درستکار
righted
U
درستکار
righting
U
درستکار
He laid down his life in the service of his country .
U
عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
arrest of judgment
U
سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
on the level
<idiom>
U
درستکار ،بی غل وغش
tell it like it is
<idiom>
U
درستکار بودن
truepenny
U
رفیق درستکار
upright
U
درست درستکار
On the contrary , he is very honest.
U
برعکس خیلی هم درستکار است
heart-to-heart
<idiom>
U
درستکار،راست ولی ریا
mensch
U
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
residues
U
پس ماند
inertia
U
ماند
remanence
U
پس ماند
residue
U
پس ماند
beta software
U
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate
U
تمام شدن تمام کردن
terminates
U
تمام شدن تمام کردن
terminated
U
تمام شدن تمام کردن
it was left unfinished
U
ناتمام ماند
that borders upon madness
U
اینکاربدیوانگی می ماند
inertial force
U
نیروی ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
U
آب که یک جا ماند مى گندد.
store
U
می باقی می ماند
he did not open his lips
U
خاموش ماند
residual magnetism
U
مغناطیس پس ماند
storing
U
می باقی می ماند
magnetic inertia
U
پس ماند مغناطیسی
moment of inertia
U
گشتاور ماند
He wisely stayed at home .
U
عقل کردودرمنزل ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
U
داغش به دلم ماند
it was snowed under
U
زیر برف ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry .
U
سرش بی کلاه ماند
principal axis of inertia
U
محور اصلی ماند
principal moment of inertia
U
لنگر اصلی ماند
She wI'll survive . She wI'll pull through.
U
زنده خواهد ماند
angular mass
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
rotational inertia
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
invariant mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
proper mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
intrinsic mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
rest mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
judged
U
قاضی
cadi
U
قاضی
bencher
U
قاضی
magistracy
U
قاضی
judge
U
قاضی
kadi or kadee
U
قاضی
recusatio judicis
U
رد قاضی
pretorian
U
قاضی
pretor
U
قاضی
judging
U
قاضی
judges
U
قاضی
impulse
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
It left a good taste in my mouth .
U
مزه اش توی دهانم ماند
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
displacement hull
U
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
impulses
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
the chief justice
U
قاضی القضات
judge
U
قاضی دادرس
judging
U
قاضی دادرس
padres
U
قاضی عسکر
arbitrator
U
قاضی تحکیم
interrogator
U
قاضی تحقیق
before the jvdges
U
در حضور قاضی
judge advocate
U
قاضی عسکر
personal knowledge of the judge
U
علم قاضی
padre
U
قاضی عسکر
provost marshal
U
قاضی نظامی
Chief Justices
U
قاضی القضات
Chief Justices
U
قاضی اعظم
arbiters
U
قاضی داور
judged
U
قاضی دادرس
arbiter
U
قاضی داور
Chief Justice
U
قاضی القضات
Chief Justice
U
قاضی اعظم
interrogators
U
قاضی تحقیق
chaplains
U
قاضی عسگر
chaplain
U
قاضی عسگر
stylists
U
قاضی سلیقه
judges
U
قاضی دادرس
examing magistrate
U
قاضی تحقیق
arbitrators
U
قاضی تحکیم
judicial interrogator
U
قاضی تحقیق
holy joe
U
قاضی عسکر
examinating magistrate
U
قاضی تحقیق
Justice of the Peace
U
قاضی صلحیه
Justices of the Peace
U
قاضی صلحیه
stylist
U
قاضی سلیقه
She wI'll never realize this wish.
U
این آرزو بدلش خواهد ماند
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
dead wood
U
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
impulsive
U
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
pratincole
U
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
U
برف روی زمین نمی ماند.
magistrate
U
قاضی دادگاه جنحه
king's counsel
U
قاضی دادگاه پادشاه
to reckon with out one's host
U
تنها به قاضی رفتن
coram judice
U
در حضور قاضی اصاع
county magestrate
U
قاضی دادگاه استان
magistrates
U
قاضی دادگاه جنحه
samson
U
قاضی قدیم اسرائیل
Soc
U
اصل استقلال قاضی
A full purse never lacks friends..
<proverb>
U
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
puisne judge
U
قاضی پایین رتبه دادرس جز
praetor
U
قاضی یاافسر مادون کنسول
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
circuit
U
حوزه قضایی یک قاضی دور
circuits
U
حوزه قضایی یک قاضی دور
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
sea echelon
U
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
knuckle sprue
U
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
chaplaincy
U
مقام یا محل کار قاضی عسگر
chaplaincies
U
مقام یا محل کار قاضی عسگر
to gloze over one's words
U
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
bench warrant
U
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
nemo potest esse simul actor et judex
U
هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
U
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
The judge will have the final say on the matter.
U
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
acetiam
U
برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
attaint
U
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
case law
U
رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
acatalectic
U
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
perverse verdict
U
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
inputted
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
justiciar
U
قاضی عالیرتبهء دادگاههای عالی قرون وسطایی انگلیس دادرس عالیرتبه
steady state
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
procedendo
U
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
adobe type manager
U
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
U
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lap
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy
U
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
full track
U
تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas
U
تمام نما اینه تمام نما
panorama
U
تمام نما اینه تمام نما
barrator
U
قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
U
این در به این پاشنه نمى ماند .
shelf life
U
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
misdirection
U
در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
gresham's law
U
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
through
U
تمام
rounded
U
پر تمام
entire
U
تمام
whole
U
تمام
yame
U
تمام
completing
U
تمام
lion's share
U
تمام
fullest
U
تمام
full length
U
تمام قد
off
U
تمام
complete
U
تمام
completed
U
تمام
thru
U
تمام
full-face
U
تمام رخ
whole length
U
تمام قد
it is all up
U
تمام شد
out-and-out
U
تمام
all night
U
در تمام شب
full-length
U
تمام قد
It's over.
U
تمام شد.
full face
U
تمام رخ
completes
U
تمام
out and out
U
تمام
full
U
تمام
incomplete
U
نا تمام
thorough
U
تمام
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
short measure full measure
U
پیمانه تمام
full duplex
U
تمام دو رشتهای
consumptible
U
تمام شدنی
all
U
: همه تمام
ammo zero
U
مهمات تمام
full time
U
تمام روز
holohedron
U
تمام وجهی
cosecant
U
قطرفل تمام
full blown
U
تمام کامل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com