English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
he is unable to speak U قادربسخن گفتن نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it is inadvisable to say that U گفتن ان مصلحت نیست
it is inadvisable to say that U گفتن ان مقتضی نیست
it is not p to say that U گفتن این سخن شرطادب نیست
talking is not permitted U سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
greets U درود گفتن تبریک گفتن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
sputtered U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
get out U گفتن
rehearsed U گفتن
rehearses U گفتن
rehearsing U گفتن
utter U گفتن
rehearse U گفتن
viyuperate U بد گفتن
says U گفتن
say U گفتن
iteration U گفتن
adduse U گفتن
bubble U گفتن
to give utterance to U گفتن
uttered U گفتن
to tell a story U گفتن
bubbled U گفتن
vituperate U بد گفتن
let (someone) know <idiom> U گفتن
saith U گفتن
mouthed U گفتن
utters U گفتن
let out <idiom> U گفتن
mouths U گفتن
mouthing U گفتن
mouth U گفتن
relates U گفتن
inform U گفتن
informs U گفتن
utterances U گفتن
utterance U گفتن
informing U گفتن
relate U گفتن
to weep out U گفتن
tells U گفتن
telling-off U گفتن
pshaw U اه گفتن
tell U گفتن
bubbling U گفتن
bubbles U گفتن
blethers U مزخرف گفتن
prevaricated U دروغ گفتن
prevaricate U دروغ گفتن
blethers U بیهوده گفتن
tittle tattle U یاوه گفتن
equivocates U دروغ گفتن
equivocated U دروغ گفتن
equivocate U دروغ گفتن
tittle-tattle U یاوه گفتن
gab U دروغ گفتن
prevaricating U دروغ گفتن
ad-libbing U فیالبداهه گفتن
fawned U تملق گفتن
equivocating U دروغ گفتن
fawns U تملق گفتن
fawn U تملق گفتن
blether U مزخرف گفتن
ad-libs U فیالبداهه گفتن
blethering U بیهوده گفتن
blether U بیهوده گفتن
blethered U مزخرف گفتن
blethered U بیهوده گفتن
yes U بلی گفتن
blethering U مزخرف گفتن
prevaricates U دروغ گفتن
avows U اشکارا گفتن
solace U تسلیت گفتن
jest U مزاح گفتن
ha U اهان گفتن
congratulates U تبریک گفتن
congratulated U شادباش گفتن
congratulated U تبریک گفتن
congratulate U شادباش گفتن
congratulate U تبریک گفتن
restating U باز گفتن
jests U مزاح گفتن
restates U باز گفتن
restated U باز گفتن
restate U باز گفتن
blaring U بافریاد گفتن
blares U بافریاد گفتن
blared U بافریاد گفتن
congratulates U شادباش گفتن
congratulating U تبریک گفتن
avowing U اشکارا گفتن
avow U اشکارا گفتن
parlance U طرزسخن گفتن
fable U حکایت گفتن
ad-libbed U فیالبداهه گفتن
mistiming U بیموقع گفتن
mistimes U بیموقع گفتن
mistime U بیموقع گفتن
quips U ایهام گفتن
quipping U ایهام گفتن
quipped U ایهام گفتن
quip U ایهام گفتن
ad-lib U فیالبداهه گفتن
shush U هیس گفتن
congratulating U شادباش گفتن
fables U حکایت گفتن
blare U بافریاد گفتن
recount U یکایک گفتن
reviled U ناسزا گفتن
allegorize U مثل گفتن
rejoin U در پاسخ گفتن
rejoined U در پاسخ گفتن
rejoining U در پاسخ گفتن
rejoins U در پاسخ گفتن
adulate U مدح گفتن
swears U ناسزا گفتن
adduee U گفتن افهارنمودن
saluting U تهنیت گفتن
avouch U اشکارا گفتن
bootlick U تملق گفتن از
reviles U ناسزا گفتن
speak U سخن گفتن
speaks U سخن گفتن
To speak the truth. U حقیقت را گفتن
overstate U اغراق گفتن در
overstated U اغراق گفتن در
overstates U اغراق گفتن در
overstating U اغراق گفتن در
call bad names U ناسزا گفتن
salutes U تهنیت گفتن
giggle U سخن گفتن
screams U ناگهانی گفتن
confide U محرمانه گفتن
confided U محرمانه گفتن
confides U محرمانه گفتن
weasels U دروغ گفتن
weasel U دروغ گفتن
whiff U دروغ گفتن
crack a joke <idiom> U جوک گفتن
come clean <idiom> U راست گفتن
screamed U ناگهانی گفتن
scream U ناگهانی گفتن
giggled U سخن گفتن
giggles U سخن گفتن
giggling U سخن گفتن
commune U راز دل گفتن
communed U راز دل گفتن
communes U راز دل گفتن
saluted U تهنیت گفتن
salute U تهنیت گفتن
To get someones goat To utter blasphemies . U کفر گفتن
twaddle U چرند گفتن
revile U ناسزا گفتن
recounted U یکایک گفتن
applauds U افرین گفتن
communing U راز دل گفتن
abandon U ترک گفتن
abandoning U ترک گفتن
abandons U ترک گفتن
extemporised U بالبداهه گفتن
extemporises U بالبداهه گفتن
extemporize U بالبداهه گفتن
extemporized U بالبداهه گفتن
applauding U افرین گفتن
applauded U افرین گفتن
recounting U یکایک گفتن
recounts U یکایک گفتن
acclaim U افرین گفتن
acclaimed U افرین گفتن
acclaiming U افرین گفتن
acclaims U افرین گفتن
hyperbolize U اغراق گفتن
bullshit U مزخرف گفتن
applaud U افرین گفتن
extemporizes U بالبداهه گفتن
extemporizing U بالبداهه گفتن
enounce U به صراحت گفتن
commiserate U تسلیت گفتن بر
commiserated U تسلیت گفتن بر
commiserates U تسلیت گفتن بر
commiserating U تسلیت گفتن بر
interject U بطورمعترضه گفتن
interjected U بطورمعترضه گفتن
interjecting U بطورمعترضه گفتن
interjects U بطورمعترضه گفتن
fabulize U افسانه گفتن
gnosticize U عرفان گفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com