Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
erodible
U
قابل فرسایش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
attrition rate
U
میزان کاهش توان رزمی نواخت فرسایش سرعت فرسایش
arid erosion
U
فرسایش مناطق خشک فرسایش مناطق کم اب
abrasions
U
فرسایش
abrasion
U
فرسایش
depletion
U
فرسایش
wear
U
فرسایش
wears
U
فرسایش
fraying
U
فرسایش
erosion
U
فرسایش
attrition
U
فرسایش
concrete erosion
U
فرسایش بتن
sheet washing
U
فرسایش سطحی
natural erosion
U
فرسایش طبیعی
weathering
U
فرسایش در اثرهوا
beach erosion
U
فرسایش ساحلی
rill erosion
U
فرسایش شیاری
accelerated erosion
U
فرسایش تشدیدی
soil erosion
U
فرسایش خاک
scuff
U
خراش فرسایش
sever erosion
U
فرسایش نابهنجار
precession
U
فرسایش لوله
nuclear corrosion
U
فرسایش هستهای
shore erosion
U
فرسایش ساحلی
internal erosion
U
فرسایش داخلی
erosion
U
فرسایش وسایل
bioerosion
U
فرسایش زیستی
natural erosion
U
فرسایش نابهنجار
attrition
U
فرسایش نیروها
selective erosion
U
فرسایش انتخابی
surface erosion
U
فرسایش سطحی
sheet washing
U
فرسایش رویی
erosive
U
فرسایش دهنده
spark erossion
U
فرسایش الکتریکی
gully erosion
U
فرسایش خندقی
erosion control
U
جلوگیری از فرسایش
scuffed
U
خراش فرسایش
scuffing
U
خراش فرسایش
scuffs
U
خراش فرسایش
weathring test
U
ازمایش فرسایش
erodibility
U
قابلیت فرسایش
wind erosion
U
فرسایش بادی
electro erosion
U
فرسایش الکتریکی
pot hole
U
دیگ فرسایش
electro erosion process
U
فرایند فرسایش الکتریکی
elutriation
U
شستشو با اب فرسایش انتخابی
attenuation
U
فرسایش انرژی موج
geologic erosion
U
فرسایش زمین شناسی
electroerosive
U
فرسایش قوس الکتریکی
abrasion of surface
U
فرسایش سطح فرش
rain wash
U
فرسایش ناشی از ریزش باران
corrosion
U
زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
restraint
U
نیروی خستگی یا فرسایش بار
restraints
U
نیروی خستگی یا فرسایش بار
weatherability
U
قابلیت عدم فرسایش در هوا
wear
U
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
wears
U
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
planation
U
مسطح شدن زمین در اثر فرسایش
soliflucation
U
فرسایش خاک یا زمین به وسیله یخ زدن و اب شدن یخ
detritus
U
ذراتی که در نتیجه عمل فرسایش از زمین جدامیشوند
fastness of color
U
عدم تغییر رنگ
[در برابر نور، آب و فرسایش]
bed plate
U
صفحه فلزی که در کف ابگیرنصب میشود تا از فرسایش جلوگیری کند
anti wear
U
مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
jetties
U
سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
jetty
U
سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
natural erosion
U
فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
polygonal soil
U
زمین چند دامنهای که شیبهای ان در اثر فرسایش یخ یا برف تولید شده باشد
special degration
U
نابودی ویژه که عبارتست ازوزن خاک فرسایش یافته سالیانه در واحد سطح
rill erosion
U
این نوع فرسایش دراولین بسترفرسایش یافته بصورت جوی دیده میشود
bolsters
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
reventment
U
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
bolster
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
aprons
U
لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
apron
U
لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
U
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
attenuation factor
U
ضریب فرسایش انرژی موج ضریب افت قدرت امواج
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
thankworthy
U
قابل تشکر قابل شکر
bilable
U
قابل رهایی قابل ضمانت
flexile
U
قابل تغییر قابل تطبیق
exigible
U
قابل تقاضا قابل ادعا
sensible
U
قابل درک قابل رویت
elastic
U
قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible
U
قابل مطالبه قابل پرداخت
combustible
U
قابل سوزش قابل تراکم
transferable
U
قابل واگذاری قابل انتقال
presumable
U
قابل استنباط قابل استفاده
presentable
U
قابل معرفی قابل ارائه
tenable
U
قابل مدافعه قابل تصرف
changeable
U
قابل تعویض قابل تبدیل
achievable
U
قابل وصول قابل تفریق
adducible
U
قابل اضهار قابل ارائه
observable
U
قابل مشاهده قابل گفتن
presentable
U
قابل نمایش قابل تقدیم
capacities
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
U
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
U
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable
U
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
U
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible
U
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable
U
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible
U
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager
U
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
U
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
U
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
U
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
U
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
qualified
U
قابل
capable
U
قابل
good
U
قابل
incapable
U
نا قابل
able
U
قابل
abler
U
قابل
ablest
U
قابل
dissoluble
U
قابل حل
thorough paced
U
قابل
solvable
U
قابل حل
sensible
U
قابل حس
acceptor
U
قابل
apt
U
قابل
soluble
U
قابل حل
meltable
U
قابل ذوب
observable
U
قابل مراعات
cultivable
U
قابل کشت
knowable
U
قابل دانستن
demandable
U
قابل مطالبه
defeasible
U
قابل القاء
employable
U
قابل استخدام
superposable
U
قابل انطباق
superimposable
U
قابل تزاید
inspirable
U
قابل تنفس
superimposable
U
قابل تحمیل
demandable
U
قابل تقاضا
considerable
U
قابل توجه
deliverable
U
قابل تحویل
superimposable
U
قابل اضافه
elastic
U
قابل ارتجاع
crystallizable
U
قابل تبلور
demonstrability
U
قابل شرح
liveable
U
قابل معاشرت
translatable
U
قابل ترجمه
submergible
U
قابل فروکردن در اب
deprivable
U
قابل محرومیت
deposable
U
قابل عزل
deportable
U
قابل تبعید
denumerable
U
قابل شمارش
transformative
U
قابل تغییر
pitiable
U
قابل ترحم
deniable
U
قابل تکذیب
deniable
U
قابل انکار
demountable
U
قابل برداشتن
maintainable
U
قابل نگاهداری
mentionable
U
قابل ذکر
submersible
U
قابل شناوری
demountable
U
قابل انتقال
liveable
U
قابل زندگی
divisible
U
قابل تقسیم
supportable
U
قابل تحمل
opens
U
قابل بحث
thinkable
U
قابل فکر
deducible
U
قابل کسر
tractile
U
قابل اتساع
apparent
U
قابل رویت
titratable
U
قابل عیارگیری
to come into effect
U
قابل اجراشدن
to take effect
U
قابل اجراشدن
tractile
U
قابل کشش
traceable
U
قابل تعقیب
traceable
U
قابل ردیابی
declinable
U
قابل تصریف
decipherable
U
قابل استخراج
newsworthy
U
قابل انتشار
decidable
U
قابل حکم
opened
U
قابل بحث
machinable
U
قابل تراش
supposable
U
قابل فرض
separable
U
قابل تفکیک
swimmable
U
قابل شناوری
extendable
U
قابل تمدید
suable
U
قابل پیگرد
criticizable
U
قابل انتقاد
medicable
U
قابل معالجه
macroscopic
U
قابل رویت
extendable
U
قابل تعمیم
temptable
U
قابل اغوا
crescive
U
قابل رشد
terminable
<adj.>
U
قابل فسخ
open
U
قابل بحث
thankworthy
U
قابل سپاسگزاری
statutable
U
قابل تقنین
to come into operation
U
قابل اجراشدن
redeemable
U
قابل ابتیاع
discussible
U
قابل بحث
arguable
U
قابل بحث
dislikable
U
قابل تنفر
dislikeable
U
قابل تنفر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com