Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
significant
U
قابل توجه حاکی از
significantly
U
قابل توجه حاکی از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
strikingly
U
قابل توجه
striking
U
قابل توجه
nota bene
U
قابل توجه
substantial
U
قابل توجه
remarkable
U
قابل توجه
noticeable
U
قابل توجه
noteworthy
U
قابل توجه
considerable
U
قابل توجه
notice to airmen
U
قابل توجه خلبانان
interestingly
U
بطور قابل توجه
chunks
U
مقدار قابل توجه
accountable strength
استعداد قابل توجه
Please note
[that]
...
U
قابل توجه است که
chunk
U
مقدار قابل توجه
noticing
U
قابل توجه دستور اماده باش
notice
U
قابل توجه دستور اماده باش
notices
U
قابل توجه دستور اماده باش
noticed
U
قابل توجه دستور اماده باش
newsworthy
U
قابل توجه عامه برای درج درروزنامه
cam
U
حافظهای که با توجه به مقدارش قابل آدرس دهی و دستیابی است ونه محلش
cams
U
حافظهای که با توجه به مقدارش قابل آدرس دهی و دستیابی است ونه محلش
screamer
U
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
colour
U
شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colours
U
شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
guild socialism
U
سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
draw attention
U
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
significative
U
حاکی
symbolic
U
حاکی
symbolically
U
حاکی
illation
U
حاکی
illative
U
حاکی
indicative
U
حاکی
symptomatic
U
حاکی
significative of
U
حاکی از
redolent
U
حاکی
prelusive
U
حاکی
symbolises
U
حاکی بودن از
condemnatory
U
حاکی ازمحکومیت
symbolising
U
حاکی بودن از
hungry
U
حاکی از گرسنگی
symbolised
U
حاکی بودن از
betoken
U
حاکی بودن از
bode
U
حاکی بودن از
smells
U
حاکی بودن از
smelling
U
حاکی بودن از
unexpressive
U
غیر حاکی
smelled
U
حاکی بودن از
smell
U
حاکی بودن از
symbolize
U
حاکی بودن از
separative
U
حاکی از جدایی
hungrier
U
حاکی از گرسنگی
representative
U
حاکی از مشعربر
representatives
U
حاکی از مشعربر
pained
U
حاکی از درد
triumphal
U
حاکی از پیروزی
suspicious
U
حاکی ازبدگمانی
illiative
U
حاکی از نتیجه
bespeak
U
حاکی بودن از
hungered
[arch]
U
حاکی از گرسنگی
presageful
U
حاکی از فال بد
symbolizing
U
حاکی بودن از
symbolizes
U
حاکی بودن از
symbolized
U
حاکی بودن از
hungriest
U
حاکی از گرسنگی
purports
U
حاکی بودن از
portend
U
حاکی بودن
evidentiary
U
دال حاکی
reminiscent of slavery
U
حاکی از بردگی
portends
U
حاکی بودن
expessive
U
حاکی نماینده
it is typical of
U
حاکی است بر
portending
U
حاکی بودن
purported
U
حاکی بودن از
portended
U
حاکی بودن
purport
U
حاکی بودن از
purporting
U
حاکی بودن از
favorites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest
U
پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favourites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
secondary
U
حاکی از زمان گذشته
deprecatory
U
حاکی از نارضایتی یا بی میلی
expressive
U
حاکی اشاره کننده
foreshadow
U
از پیش حاکی بودن از
liquorish
U
حاکی ازنوشابه دوستی
abdicative
U
حاکی ازکناره گیری
foreshadows
U
از پیش حاکی بودن از
foreshadowing
U
از پیش حاکی بودن از
symptomatic
U
حاکی از علائم مرض
emblematic
U
حاکی کنایه دار
foreshadowed
U
از پیش حاکی بودن از
conspiratorial
U
حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
awesome
U
حاکی از ترس ناشی از بیم
signifies
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
shipped bill of exchange
U
بارنامهای که حاکی ازمحموله است
hold out
U
حاکی بودن از خودداری کردن از
signify
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifying
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
reorder level
U
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
radiant look
U
نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
bah
U
علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
whew
U
صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
ink hard terms
U
اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
augural
U
تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
to mark good
U
نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
wows
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
viva
U
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wow
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open vertict
U
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
vivas
U
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wowed
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open verdict
U
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
referenda
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
attestation clause
U
ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
referendum
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
U
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
average clause
U
عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
gloats
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
bilable
U
قابل رهایی قابل ضمانت
flexile
U
قابل تغییر قابل تطبیق
changeable
U
قابل تعویض قابل تبدیل
thankworthy
U
قابل تشکر قابل شکر
transferable
U
قابل واگذاری قابل انتقال
adducible
U
قابل اضهار قابل ارائه
sensible
U
قابل درک قابل رویت
presentable
U
قابل نمایش قابل تقدیم
presentable
U
قابل معرفی قابل ارائه
exigible
U
قابل مطالبه قابل پرداخت
elastic
U
قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible
U
قابل تقاضا قابل ادعا
tenable
U
قابل مدافعه قابل تصرف
combustible
U
قابل سوزش قابل تراکم
presumable
U
قابل استنباط قابل استفاده
observable
U
قابل مشاهده قابل گفتن
achievable
U
قابل وصول قابل تفریق
attention
U
توجه
advertence
U
توجه
adverence
U
توجه
advertency
U
توجه
regard
U
توجه
attendances
U
توجه
unconsidered
U
بی توجه
attentions
U
توجه
tendance
U
توجه
regarded
U
توجه
regards
U
توجه
care
U
توجه
cared
U
توجه
cares
U
توجه
heedfulness
U
توجه
heedfully
U
با توجه
unresponsive
U
بی توجه
attendance
U
توجه
turn to
U
توجه
NB
U
توجه!
heeded
U
توجه
noting
U
توجه
assiduity
U
توجه
re-
U
با توجه به
mindfully
U
با توجه
note
U
توجه
re
U
با توجه به
mindfulness
U
توجه
heed
U
توجه
notes
U
توجه
heeds
U
توجه
heeding
U
توجه
keep
U
توجه
remarking
U
توجه
remark
U
توجه
attentiveness
U
توجه
attention to orders
U
توجه
inattentive
U
بی توجه
remarks
U
توجه
oblivious
U
بی توجه
listless
U
بی توجه
listlessly
U
بی توجه
keeps
U
توجه
remarked
U
توجه
capacity
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
interest
U
توجه نظر
pay attention
<idiom>
U
توجه کردن
intentness
U
سرگرمی توجه
pay respect to
U
توجه داشتن به
auspice
U
حسن توجه
riding high
<idiom>
U
جالب توجه
welfare
U
توجه کردن
liberals
U
جالب توجه
interests
U
توجه نظر
liberal
U
جالب توجه
oyez
U
توجه کنید
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com