English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
examinable U قابل امتحان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
trial U امتحان
trial U امتحان
quiz U امتحان
examinations U امتحان ها
tests U امتحان
test U امتحان
quiz [American] U امتحان
examinations U امتحان
tested U امتحان
examination U امتحان
examination U امتحان
assay U امتحان
trials U امتحان
assays U امتحان
trials U امتحان ها
tries U امتحان
try U امتحان
checked U امتحان
tentatively U من باب امتحان
test U امتحان
checks U امتحان
quizzes U امتحان
checking U امتحان
inspection U امتحان
tests U امتحان ها
check U امتحان
to make a trial of U امتحان کردن
tests U امتحان کردن
examining U امتحان کردن
put to test U امتحان کردن
tests U امتحان محک
tested U امتحان محک
examines U امتحان کردن
examined U امتحان کردن
test U امتحان کردن
test U امتحان محک
tested U امتحان کردن
qualifying examination U امتحان صلاحیت
examinations U امتحان ازمایش
temptation U ازمایش امتحان
temptations U ازمایش امتحان
preliminary U امتحان مقدماتی
preliminaries U امتحان مقدماتی
crucible U امتحان سخت
crucibles U امتحان سخت
unsight U امتحان نکرده
tripos U امتحان حساب
examinee U امتحان شونده
examinee U امتحان دهنده
examination anxiety U اضطراب امتحان
essay examination U امتحان انشایی
examination U امتحان ازمایش
vivas voce U امتحان شفاهی
to bring to the proof U امتحان کردن
probation U ازمایش امتحان
uninspected <adj.> U امتحان نشده
unevaluated <adj.> U امتحان نشده
unchecked <adj.> U امتحان نشده
unaudited <adj.> U امتحان نشده
to give an examination U امتحان کردن
to take an examination U امتحان دادن
examiner U امتحان کننده
examiners U امتحان کننده
test anxiety U اضطراب امتحان
experiment U امتحان عمل
experimented U امتحان عمل
experimenting U امتحان عمل
experiments U امتحان عمل
examine U امتحان کردن
untested <adj.> U امتحان نشده
trials U امتحان کردن
trials U ازمایش امتحان
trial U امتحان کردن
trial U ازمایش امتحان
To flunk a course . To fail an exam. U در امتحان رد شدن
assays U امتحان عیارگری
assay U امتحان عیارگری
proctor U نافر امتحان
unexamined <adj.> U امتحان نشده
probational U ازمایش امتحان
try U امتحان کردن
bar examination U امتحان وکالت
tries U امتحان کردن
unverified <adj.> U امتحان نشده
pretest U امتحان مقدماتی
invigilate U در امتحان نظارت کردن
I'd like to try ... من میخواهم ... را امتحان کنم.
check lock U ساعت امتحان کننده
to give an examination U صورت امتحان دادن
try on <idiom> U امتحان کردن لباس
try (something) out <idiom> U امتحان کردن(چیزی)
viva voce U شفاها امتحان شفاهی
to write an exam U امتحان کتبی نوشتن
reexamine U دوباره امتحان کردن
checks U امتحان کردن بازرسی
checked U امتحان کردن بازرسی
check U امتحان کردن بازرسی
to do a test U امتحان کتبی نوشتن
midyear U امتحان نیمه سال
to buy on trial U بشرط امتحان خریدن
invigilated U در امتحان نظارت کردن
tested U ازمایش کردن امتحان
hold water U از امتحان درست درامدن
invigilating U در امتحان نظارت کردن
testable U امتحان پذیر ازمایشی
test U ازمایش کردن امتحان
invigilates U در امتحان نظارت کردن
tests U ازمایش کردن امتحان
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
To pass the exam on the first try. U یک ضرب در امتحان قبول شدن
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
palpate U لمس کردن امتحان نمودن
matriculation U امتحان ورودی دانشگاه کنکور
acid test U وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
graduate record examination U امتحان ورودی بعد ازلیسانس
gre U امتحان ورودی بعد از لیسانس
to get a pass in physics U در امتحان فیزیک قبول شدن
to put to proof U امتحان کردن محک زدن
to check out something U چیزی را بررسی یا امتحان کردن
pretest U امتحان مقدماتی بعمل اوردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
ordeals U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
To mark the examination papers . U ورقه های امتحان رانمره دادن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
ordeal U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
to try on U برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
shibboleths U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
shibboleth U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
test paper U کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
placements U تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
urinoscopy U پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
How many students passed the exam? U چند نفر در امتحان قبول شدند؟
placement U تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
to try something completely new <idiom> U چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
he went out in the poll U امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
He feels shame at failing in his exam . U ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
great go U امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
greats U امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
feasibility U امتحان و گزارش درباره کارایی و هزینه محصول جدید که آماده فروش میشود
achievable U قابل وصول قابل تفریق
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible U قابل درک قابل رویت
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
to plagiarize U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to copy U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to crib U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
x ray U بااشعه ایکس امتحان کردن عکسبرداری با اشعه ایکس
examination U معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examinations U معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inquire U تحقیق کردن امتحان کردن
enquired U تحقیق کردن امتحان کردن
inquires U تحقیق کردن امتحان کردن
inquired U تحقیق کردن امتحان کردن
enquires U تحقیق کردن امتحان کردن
untried U امتحان نشده محاکمه نشده
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable U قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar U سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
acceptor U قابل
abler U قابل
soluble U قابل حل
sensible U قابل حس
dissoluble U قابل حل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com