Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
conditionability
U
قابلیت شرطی شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conditioning
U
شرطی کردن شرطی سازی
interoperability
U
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution
U
قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
apodosis
U
مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
elasticity
U
خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility
U
قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
serviceability
U
قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
flotation
U
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
swimming capability
U
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
electromagnetic compatability
U
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
commensurability
U
قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession
U
قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
reflectance
U
قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
ductility
U
قابلیت کشش قابلیت تورق
strain hardenability
U
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
provisional
U
شرطی
conditional
U
شرطی
conditioned
U
شرطی
protatic
U
شرطی
eventual
U
شرطی
provisory
U
شرطی
conditional instruction
U
دستورالعمل شرطی
provisos
U
جمله شرطی
conditional branch
U
انشعاب شرطی
case branch
U
انشعاب شرطی
unconditioning
U
شرطی زدایی
the subjunctive mood
U
وجه شرطی
unconditioned
U
غیر شرطی
soft hyphen
U
خط تیره شرطی
conditonal branching
U
انشعاب شرطی
conditional jump
U
جهش شرطی
proviso
U
جمله شرطی
conditioned inhibition
U
بازداری شرطی
conditioned reflex
U
بازتاب شرطی
conditioned response
U
پاسخ شرطی
conditioned suppression
U
منع شرطی
conditioning
U
شرطی شدن
conditioned response
U
واکنش شرطی
conditioned stimulus
U
محرک شرطی
on no condition
U
به هیچ شرطی
subjunctive
U
وجه شرطی
provisional
U
شرطی مشروط
condeitional branch
U
انشعاب شرطی
conditionality
U
صورت شرطی
conditional transfer
U
انتقال شرطی
conditional statement
U
دستور شرطی
conditional operator
U
عملگر شرطی
conditional statement
U
حکم شرطی
modal auxiliary
U
فعل معین شرطی
instrumental conditioning
U
شرطی شدن وسیلهای
backward conditioning
U
شرطی کردن وارونه
subjunctive
U
وابسته بوجه شرطی
eventual
U
موکول بانجام شرطی
cross conditioning
U
شرطی شدن ضمنی
trace conditioning
U
شرطی کردن ردی
reconditioning
U
شرطی کردن مجدد
avoidance conditioning
U
شرطی کردن اجتنابی
cer
U
پاسخ هیجانی شرطی
unconditioned reflex
U
بازتاب غیر شرطی
conditional breakpoint
U
نقطه انفصال شرطی
conditional jump instruction
U
دستورالعمل پرش شرطی
conditioned avoidance response
U
پاسخ اجتنابی شرطی
conditioned escape response
U
پاسخ گریز شرطی
counterconditioning
U
شرطی سازی تقابلی
vicarious conditioning
U
شرطی شدن جانشینی
vicarious conditioning
U
شرطی شدن مشاهدهای
differential conditioning
U
شرطی سازی افتراقی
unconditioned inhibition
U
بازداری غیر شرطی
unconditional transfer
U
انتقال غیر شرطی
unconditional jump
U
جهش غیر شرطی
conditioned emotional response
U
پاسخ هیجانی شرطی
classical conditioning
U
شرطی سازی کلاسیک
type r conditioning
U
شرطی شدن نوع ار
type s conditioning
U
شرطی شدن نوع اس
ucr
U
پاسخ غیر شرطی
unconditioned response
U
پاسخ غیر شرطی
ucs
U
محرک غیر شرطی
unconditioned stimulus
U
محرک غیر شرطی
unconditional branch
U
انشعاب غیر شرطی
To win (lose ) a bet .
U
شرطی رابردن (باختن )
operant conditioning
U
شرطی شدن کنش گر
provisorily
U
بطور شرطی یا موقت
condition
U
عارضه شرطی کردن
preconditioning
U
پیش شرطی کردن
pavlovian conditioning
U
شرطی شدن پاولفی
unconditional
U
غیر شرطی بی شرط
operant conditioning
U
شرطی شدن عامل
delayed conditioning
U
شرطی سازی درنگیده
higher order conditioning
U
شرطی سازی سطح بالا
To purchase on approval .
U
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
eyelid conditioning
U
شرطی کردن پلک چشم
policies
U
سند معلق به انجام شرطی
policy
U
سند معلق به انجام شرطی
She will only date you if you ...
U
او
[زن]
فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
deferred dividened
U
سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
iterative process
U
فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
unconditional
U
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
esorow
U
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee
U
مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
jump instruction
U
پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
branches
U
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zero
U
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes
U
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeros
U
پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branch
U
یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
This must not happen in future at any cost.
U
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
while loop
U
دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
jump instruction
U
دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
universal legacy
U
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
decisions
U
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision
U
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional
U
دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
habilitation
U
قابلیت
ability
U
قابلیت
competence
U
قابلیت
abilities
U
قابلیت
susceptibility
U
قابلیت
eligibility
U
قابلیت
solubility
U
قابلیت حل
capacity
U
قابلیت
contemptibility
U
قابلیت
capability
U
قابلیت
capacities
U
قابلیت
skill
U
قابلیت
credential
U
قابلیت
fitness
U
قابلیت
competence
U
قابلیت
adaptability
U
قابلیت
solvability
U
قابلیت حل
qualification
U
قابلیت
covenant real
U
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
salability
U
قابلیت فروش
serviceability
U
قابلیت تعمیر
veniality
U
قابلیت اغماض
hardenability
U
قابلیت سختی
retractility
U
قابلیت انقباض
readability
U
قابلیت خواندن
wettability
U
قابلیت خیسی
expandability
U
قابلیت انبساط
punishability
U
قابلیت مجازات
quench aging property
U
قابلیت بهسازی
expandability
U
قابلیت توسعه
expansibility
U
قابلیت انبساط
weldability
U
قابلیت جوشکاری
explosiveness
U
قابلیت انفجار
extensibility
U
قابلیت تمدید
habitableness
U
قابلیت سکونت
extensibility
U
قابلیت کشش
resectability
U
قابلیت برش
vibratility
U
: قابلیت ارتعاش
reflectance
U
قابلیت انعکاس
fissility
U
قابلیت انشقاق
serviceability
U
قابلیت استفاده
flammability
U
قابلیت اشتعال
reliableness
U
قابلیت اعتماد
flexility
U
قابلیت تغییر
repeatability
U
قابلیت تکرار
renewability
U
قابلیت تجدید
volatileness
U
قابلیت تبخیر
forgeability
U
قابلیت اهنگری
fungibility
U
قابلیت تعویض
vendibility
U
قابلیت فروش
habitability
U
قابلیت سکنی
serializability
U
قابلیت تسلسل
reproducibility
U
قابلیت تکثیر
fermentability
U
قابلیت تخمیر
ground visibility
U
قابلیت دیدزمینی
versatility
U
قابلیت تغییر
fusibility
U
قابلیت گداز
fusibility
U
قابلیت ذوب
fordability
U
قابلیت عبور
moveability
U
قابلیت حرکت
malleability
U
قابلیت انعطاف
tempering quality
U
قابلیت بهبود
tenability
U
قابلیت تصرف
magnetic susceptibility
U
قابلیت مغناطیسی
tenability
U
قابلیت نگهداری
machinability
U
قابلیت تراش
penetrability
U
قابلیت نفوذ
tolerability
U
قابلیت پذیرش
perceptibility
U
قابلیت درک
trafficability
U
قابلیت عبور
trannlatability
U
قابلیت ترجمه
interpretability
U
قابلیت توجیه
interpretability
U
قابلیت تفسیر
permeability
U
قابلیت تراوایی
tensility
U
قابلیت کشش
manageability
U
قابلیت اداره
stretchability
U
قابلیت بسط
motor ability
U
قابلیت حرکت
reliability
U
قابلیت اعتماد
opposability
U
قابلیت تقابل
suability
U
قابلیت تعقیب
survivability
U
قابلیت باززیستی
stickability
U
قابلیت محافظت
stickability
U
قابلیت مقاومت
meltability
U
قابلیت گداختن
swivelling feature
U
قابلیت نوسان
tactility
U
قابلیت لمس
navigability
U
قابلیت کشتیرانی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com