English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 38 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i cannot think of it U فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Forget it . dont give it a thought . U اصلا"فکرش راهم نکن
olives a good oil U من نمیتوانم انرابخرم
it is not p for meto stay U نمیتوانم بمانم
if i only could see him U حیف که نمیتوانم او راببینم
i cannot positively promise U نمیتوانم قول قطعی بدهم
iam not patient of hunger U من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
i cannot say him nay U نمتوانم پاسخ رد به او بدهم نمیتوانم به او
i know not neither can i guess U نمیدانم و حدس هم نمیتوانم بزنم
i am impatient for it U نمیتوانم برای ان صبر کنم
iam so tired that i cannot eat U چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
we cannot trace the petitioner U نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
i have no idea of that U هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
what shall i do? U چه بکنم
what do you wish me to do? U چه میخواهید من بکنم
What else can I do? U دیگر چه می توانم بکنم ؟
Might I ask a question? U اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
I'm glad I could help. U خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
Can I pin you down to that? U شما را به این متعهد بکنم؟
I'm really not responsible for it. <idiom> U من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
I dropped in to say hello. U آمدم اینجا یک سلامی بکنم
My hands are tied. <idiom> U نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
i please to do it U خوش دارم که این کار را بکنم
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
I must make a special note of that. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
Let me back up and explain how ... U به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. U او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
lazy U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
nobody home <idiom> U فکرش جای دیگر است
We expected as much . U انتظارش راهم داشتیم
he sold the shirt off his back U پیراهن تنش راهم فروخت
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
If you count the children too. U اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
periscopic lens U شیشه عدسی که بوسیله ان انسان مستواندچیزهای دورترازچشم رس راهم به بیند
This knife is too blunt for words . U این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com