Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To bring pressure to bear . To exert pressure .
U
فشار خون دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
BNC connector
U
متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
Other Matches
scalar
U
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
cabin pressure
U
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin
U
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve
U
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system
U
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
U
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve
U
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
U
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
U
دارای فشار یکسان خط هم فشار
. The car is gathering momentum.
U
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
low head plant
U
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber
U
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
Walls have ears
<idiom>
U
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
high voltage transformer
U
ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
impluse level
U
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
pitot pressure
U
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
enclave economices
U
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
U
دیوار موش دارد موش گوش دارد
hypobaric
U
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
low voltage distribution system
U
شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
ice push
U
فشار یخ
pressuring
U
فشار
brunt
U
فشار
impact
U
فشار
pushes
U
فشار
hydraulic pressure
U
فشار اب
barometric pressure
U
فشار جو
isopiestic
U
هم فشار
impacts
U
فشار
total pressure
U
فشار کل
thrust
U
فشار
fantod
U
فشار
growing pains
U
فشار
exertion
U
فشار
exertions
U
فشار
weight
U
فشار
stroke
U
فشار با پا
isobar
U
هم فشار
distraint
U
فشار
pressure
U
فشار
stress
U
فشار
isobar
U
تک فشار
stroked
U
فشار با پا
isobars
U
هم فشار
stressing
U
فشار
strokes
U
فشار با پا
stresses
U
فشار
isobars
U
تک فشار
stroking
U
فشار با پا
pressured
U
فشار
zip
U
فشار
pressures
U
فشار
zipped
U
فشار
zipping
U
فشار
constraint
U
فشار
violence
U
فشار
zips
U
فشار
compression
U
فشار
pressure sense
U
حس فشار
atmospheric pressure
U
فشار جو
presses
U
فشار
atmospheres
U
فشار جو
isobare
U
هم فشار
thrusts
U
فشار
pressor
U
فشار زا
pressing
U
فشار
back iron
U
بن فشار
sense of pressure
U
حس فشار
bunt
U
فشار با سر
strain
U
فشار
strains
U
فشار
back pressure
U
پی فشار
water pressure
U
فشار اب
push
U
فشار
pressure curve
U
خم فشار
atmosphere
U
فشار جو
pushed
U
فشار
line of thrust
U
خط فشار
tensions
U
فشار
pressure vessel
U
فشار
low pressure
U
فشار کم
tension
U
فشار
thrusting
U
فشار
press
U
فشار
low air pressure
U
فشار هوای کم
barometric pressure
U
فشار هوا
yerk
U
فشار دادن
loss of pressure
U
افت فشار
lateral pressure
U
فشار جانبی
tension adjustment
میزان فشار
low tension
U
فشار ضعیف
longitudinal compression
U
فشار طولی
back pressure
U
فشار متقابل
back wash
U
فشار عقب اب
low potential
U
فشار ضعیف
bar
U
واحد فشار
bars
U
واحد فشار
axial thrust
U
فشار محوری
low pressure
U
فشار خفیف
antiblackout suit
U
لباس ضد فشار اب
torsional strain
U
فشار پیچشی
low pressure
U
منطقه کم فشار
air lock
U
راهروی فشار
air pressure
U
فشار هوا
air pressure gage
U
فشار سنج
under the stimulus of hunger
U
از فشار گرسنگی
vapor pressure
U
فشار بخار
voltmeter
U
فشار سنج
vapour pressure
U
فشار بخار اب
ambient pressure
U
فشار محیط
pushes
U
فشار دادن
push
U
فشار دادن
torisonal strain
U
فشار پیچشی
water guage
U
فشار سنج اب
water suit
U
لباس ضد فشار اب
axial pressure
U
فشار مرکزی
wind pressure
U
فشار باد
axial pressure
U
فشار اسهای
griped
U
مشت فشار
uplift pressure
U
فشار بالابرنده
impacted
U
تحت فشار
wheel pressure
U
فشار چرخ
axial compression
U
فشار محوری
atmospheric pressure
U
فشار هوا
beneath
U
تحت فشار
drop gage
U
فشار سنج
atmospheric pressure
U
فشار اتمسفری
low potential system
U
دستگاه کم فشار
pushed
U
فشار دادن
hustles
U
فشار زور
piston pressure
U
فشار پیستون
reduced pressure
U
فشار کاهیده
radiation pressure
U
فشار تشعشع
platen
U
اهن فشار
platten
U
اهن فشار
pulse pressure
U
فشار نبض
pore pressure
U
فشار درونی
load
U
فشار مسئولیت
load
U
بار فشار
reservoir pressure
U
فشار مخزن
restrainer
U
فشار دهنده
piezometry
U
فشار سنجی
hustles
U
فشار دادن
indicator
U
فشار سنج
hustled
U
فشار زور
set forward
U
فشار پیشروی
hustled
U
فشار دادن
hustle
U
فشار زور
hustle
U
فشار دادن
high-tension
U
فشار قوی
oppression
U
فشار افسردگی
loads
U
فشار مسئولیت
loads
U
بار فشار
pressure wave
U
موج فشار
pressure curve
U
منحنی فشار
thrusting
U
ضربت فشار
pressure hull
U
بدنه ضد فشار
pressure head
U
ارتفاع فشار
pressure gradient
U
گرادیان فشار
thrust
U
فشار محوری
pressure gaverner
U
ناطم فشار
pressure face
U
سمت فشار
thrust
U
ضربت فشار
thrusting
U
فشار محوری
blood pressure
U
فشار خون
pressure transducer
U
مبدل فشار
pressure tendency
U
گرایش فشار
pressure above the atmosphere
U
فشار بالای جو
pressure surface
U
سطح فشار
pressure adjustment
U
تنظیم فشار
overlaid
U
فشار اوردن
thrusts
U
فشار محوری
pushing
U
فشار دادن
thrusts
U
ضربت فشار
pressure drop
U
افت فشار
low tension magneto
U
مگنت کم فشار
force
U
فشار دادن
forces
U
فشار دادن
absolute pressure
U
فشار مطلق
forcing
U
فشار دادن
to bear pressure upon
U
فشار اوردن بر
pinches
U
فشار دادن
pinch
U
فشار دادن
thrust of the arch
U
فشار طاق
pushers
U
فشار دهنده
to squeeze to death
U
با فشار کشتن
acoustic pressure
U
فشار صوتی
pressure group
U
گروه فشار
pressure groups
U
گروه فشار
pressure
U
فشار هوا
pressured
U
فشار هوا
pressures
U
فشار هوا
to press up
U
با فشار بالابردن
pressuring
U
فشار هوا
low voltage
U
فشار ضعیف
pusher
U
فشار دهنده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com