Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
army stores
U
فروشگاه ارتش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
post exchange
U
فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
Other Matches
combined arms army
U
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
gl
U
مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
active army
U
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army of occupation
U
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
in service
U
درخدمت ارتش در ارتش
judge advocate general
U
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
shop
U
فروشگاه
shopped
U
فروشگاه
salesroom
U
فروشگاه
storing
U
فروشگاه
canteen
U
فروشگاه
canteens
U
فروشگاه
store
U
فروشگاه
shops
U
فروشگاه
sea stores
U
فروشگاه دریایی
ship's service
U
فروشگاه ناو
supermarket
U
فروشگاه بزرگ
supermarkets
U
فروشگاه بزرگ
computer store
U
فروشگاه کامپیوتر
outlet
U
دررو فروشگاه
department store
U
فروشگاه بزرگ
department stores
U
فروشگاه بزرگ
hypermarkets
U
فروشگاه بسیاربزرگ
hypermarket
U
فروشگاه بسیاربزرگ
outlets
U
دررو فروشگاه
pro shop
U
فروشگاه باشگاه حرفهای
off-licence
U
فروشگاه نوشابههای الکلی
canteens
U
فروشگاه یا رستوران سربازخانه
canteen
U
فروشگاه یا رستوران سربازخانه
I walked past the shop ( store ) .
U
از جلوی فروشگاه گذشتم
The store across the street.
U
فروشگاه آنطرف خیابان
antique shop
U
فروشگاه اشیاء عتیقه
off-licences
U
فروشگاه نوشابههای الکلی
quartermaster
U
فروشگاه وسایل سررشته داری
quartermasters
U
فروشگاه وسایل سررشته داری
exchange
U
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
the forthcoming book
U
کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
exchanging
U
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanges
U
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanged
U
تبدیل ارز فروشگاه پادگان
ten cent store
U
فروشگاه دارای کالاهای ارزان
commissary
U
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
commissaries
U
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
certificate of gains or losses
U
سند مصدق سود و زیان فروشگاه
canteen
U
فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
commissary store annex
U
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
You name it , they have it in thes department store.
U
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
canteens
U
فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
U
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
U
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to check out that new clothing store
U
نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
floorwalker
U
بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
general stores
U
فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
storewide
U
شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
extension
U
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
extensions
U
طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
chain store
U
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
budget account
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
chain stores
U
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
commissary
U
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissaries
U
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
army
U
ارتش
armies
U
ارتش
field army
U
ارتش
general issue
U
ملزومات ارتش
military campaign
U
لشکرکشی
[ارتش]
the rank and file
U
توده ارتش
irregulars
U
ارتش نامنظم
general staff
U
ستاد ارتش
regular army
U
ارتش منظم
the a of the army
U
پیشرفت ارتش
the losses of the army
U
تلفات ارتش
constable
U
افسر ارتش
the red army
U
ارتش سرخ
constables
U
افسر ارتش
serviceman
U
عضو ارتش
servicemen
U
عضو ارتش
regulars
U
ارتش کادر
supreme commander's staff
U
ستاد کل ارتش
standing
U
ارتش ثابت
regular army
U
ارتش دائمی
regular
U
ارتش کادر
standing army
U
ارتش دائمی
standing army
U
ارتش منظم
state guard
U
ارتش ایالتی
women's army corps
U
ارتش زنان
field army
U
ارتش رزمی
combined arms army
U
ارتش مرکب
army artillery
U
توپخانه ارتش
major
U
سرگرد ارتش
army commander
U
فرمانده ارتش
army corps
U
سپاههای ارتش
majored
U
سرگرد ارتش
army group
U
گروه ارتش
active duty
U
ارتش کادر
pentagons
U
ارتش امریکا
pentagon
U
ارتش امریکا
military
U
جنگی ارتش
field army
U
ارتش صحرایی
majoring
U
سرگرد ارتش
militarism
U
ارتش سالاری
active army
U
ارتش کادر
regiments
U
گردان در ارتش انگلیس
USA
U
ارتش ایالات متحده
regiment
U
گردان در ارتش انگلیس
rifleman
U
تفنگ دار
[ارتش]
conscript army
U
ارتش سربازان وفیفه
marching order
[travel order]
U
دستور پیشروی
[ارتش]
armies
U
ارتش نیروی زمینی
army
U
ارتش نیروی زمینی
to dismiss
[American E]
U
معاف کردن
[ارتش]
to fall out
U
معاف کردن
[ارتش]
to dismiss
[American E]
U
مرخص کردن
[ارتش]
to fall out
U
مرخص کردن
[ارتش]
yeomanry
U
ارتش داوطلب از زارعین
industrial reserve army
U
ارتش ذخیره صنعتی
army troops
U
یکانهای رده ارتش
brass hat
U
افسر ارشد ارتش
joint chief of staff
U
رئیس ستاد ارتش
reserve components
U
قسمتهای احتیاط ارتش
reserve army of unemployed
U
ارتش ذخیره بیکاران
regular army
U
ارتش کادر ثابت
quartermaster general
U
رئیس کل کارپردازی ارتش
punitive article
U
قوانین جزایی ارتش
brass hats
U
افسر ارشد ارتش
jcs
U
رئیس ستاد ارتش
dismissal of the armey
U
مرخص کردن از ارتش
field grade
U
افسر ارشد ارتش
foreignlegion
U
سرباز داوطلب در ارتش
military justice
U
قوانین جزایی ارتش
general issue
U
تدارکات عمومی ارتش
general officer
U
امرای ارتش امیران
standing army
U
ارتش کادر ثابت
army general staff
U
ستاد عمومی ارتش
army beta test
U
ازمون بتای ارتش
army alpha test
U
ازمون الفای ارتش
vivandiere
U
اغذیه فروش ارتش
the main army
U
بخش عمده ارتش
women's army corps
U
قسمت زنان ارتش
supreme commander's staff
U
ستاد عالی ارتش
martial
U
وابسته به ارتش نظامی
army service area
U
منطقه عقب ارتش
fusilier
U
هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
invasion currency
U
پول رایج ارتش اشغالگر
defence
[British E]
U
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
fusileer
U
هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
defense
[American E]
U
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
to issue marching order
U
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
combat helmet
U
کلاه ایمنی جنگی
[ارتش]
army in the field
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
the army lost heavily
U
ارتش تلفات سنگین داد
pole position
U
آغازگاه
[ستاره شناسی]
[ارتش]
staffs
U
چوب پرچم ستاد ارتش
staffed
U
چوب پرچم ستاد ارتش
staff
U
چوب پرچم ستاد ارتش
marksman
U
نشانه گیر
[ارتش و ورزش]
marksman
U
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
countermarch
U
تغییر جهت حرکت ارتش
candidate
U
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
MI5
U
بخش 5 اطلاعات ارتش انگلستان
warlord
U
افسر عالی رتبه ارتش
to see service
U
در ارتش یانیروی دریایی خدمت
reenlistment
U
دوباره در ارتش استخدام شدن
theater army
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
candidates
U
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
seasoned troops
U
ارتش ورزیده و جنگ دیده
MI6
U
بخش 6 اطلاعات ارتش انگلستان
To what do you attributeThe failure of the army?
U
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
conscription
U
داوطلب شدن برای ارتش سربازگیری
agct
U
ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
army genetal classification test
U
ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
v , device
U
ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
rack
U
آویز فرش
[قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
department stores
U
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department store
U
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
surgeon general
U
رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
militarists
U
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
veterinarians
U
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
generals
U
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
general
U
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
war footing
U
حالت اماده باش در ارتش امادگی رزمی
unmilitary
U
بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
american defense service medal
U
نشان خدمت ارتش امریکا درسال 14- 9391
veterinarian
U
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
commissariats
U
اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
civil military action
U
عملیات کمک رسانی به مردم توسط ارتش
joint operations
U
عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
ration credit
U
تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
The army had to retreat from the battlefield.
U
ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
militarist
U
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
commissariat
U
اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
rookie
U
تازه کار
[بویژه در پلیس یا ارتش ]
[اصطلاح شوخی]
demoratize
U
بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
command sponsored dependent
U
بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
landwehr
U
بخشی از ارتش المان وکشورهای دیگر که خدمت زیرپرچم را انجام دادند
pandours or doors
U
امنیه وحشی درنده خو که درسال 1471 تشکیل شد وچندی پس از ان جز ارتش اطریش گردید
ada
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com