English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
corrosion pit U فرورفتگی در اثر خوردگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hair crack U شکاف خوردگی ترک خوردگی
dips U فرورفتگی
immersion U فرورفتگی
pockets U فرورفتگی
dip U فرورفتگی
howe U فرورفتگی
fovea U فرورفتگی
fossa U فرورفتگی
crater U فرورفتگی
pocket U فرورفتگی
sinking U فرورفتگی
downthrow U فرورفتگی
craters U فرورفتگی
concavity U تقعر فرورفتگی
dimply U دارای فرورفتگی
dents U فرورفتگی در اثرضربه
fossa U حفره فرورفتگی
dent U فرورفتگی در اثرضربه
emboly U درهم فرورفتگی
fovea centralis U فرورفتگی مرکزی
bay U فرورفتگی دیوار
dented U فرورفتگی در اثرضربه
denting U فرورفتگی در اثرضربه
craters U دهانه اتشفشان فرورفتگی
crater U دهانه اتشفشان فرورفتگی
hosel U فرورفتگی سر چوب گلف
arctic basin U فرورفتگی قطبین زمین
notch U چوبخط زدن فرورفتگی
dinge U فرورفتگی سطح گودکردن
umbilicus U فرورفتگی ناف مانند
notches U چوبخط زدن فرورفتگی
graben U فرورفتگی در پوسته زمین
sand trap U فرورفتگی مصنوعی شن درمیدان گلف
inlet U فرورفتگی ورخنه کوچک دریچه ورودی رخنه
inlets U فرورفتگی ورخنه کوچک دریچه ورودی رخنه
inlaid work U [نقش تزئینی فقط با استفاده از یک نوع مواد در بریدگی، تورفتگی یا فرورفتگی دیوار]
dimples U هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
offsets U برامدگی یا فرورفتگی هائی که برای دربرگرفتن قسمتهای دیگر ساختمان پیش بینی میشود
dimple U هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
internal wrenching bolt U پیچ فولادی بسیار مقاومی که سر ان دارای فرورفتگی شش گوشی برای جا گرفتن اچارالن میباشد
corrsion U خوردگی
chafing U خوردگی
chafes U خوردگی
chafe U خوردگی
corrosion U خوردگی
abrasion U خوردگی
erosion-corrosion U خوردگی
wear U خوردگی
erosion U خوردگی
wears U خوردگی
abrasions U خوردگی
vermiculation U کرم خوردگی
crossing out U قلم خوردگی
galvanic corrosion U خوردگی گالوانیکی
corrosive action U اثر خوردگی
collission U بهم خوردگی
fissuration U ترک خوردگی
electrochemical corrosion U خوردگی الکتروشیمیایی
electrolytic corrosion U خوردگی الکترولیتی
torsion U پیچ خوردگی
graphitic corrosion U خوردگی گرافیتی
indisposedness U بهم خوردگی
induration U پینه خوردگی
intercrystalline corrosion U خوردگی کریستالی
inurement U پینه خوردگی
kink U پیچ خوردگی
pliature U چین خوردگی
queasiness U بهم خوردگی
rancidity U باد خوردگی
ruga U تاب خوردگی
rugosity U چروک خوردگی
erosion corrosion U خوردگی- فرسودگی
surface corrosion U خوردگی سطحی
folium U چین خوردگی
backfall U زمین خوردگی
fraction U ترک خوردگی
shrinkage U چروک خوردگی
disbandment U برهم خوردگی
twist U پیچ خوردگی
uneasiness U بهم خوردگی
twists U پیچ خوردگی
twisting U پیچ خوردگی
screws U پیچ خوردگی
wrinkling U چین خوردگی
wrinkles U چین خوردگی
wrinkle U چین خوردگی
fractions U ترک خوردگی
screw U پیچ خوردگی
muss U بهم خوردگی
cracking U ترک خوردگی
rick U پیچ خوردگی
ricks U پیچ خوردگی
ricking U پیچ خوردگی
cancellation U قلم خوردگی
ricked U پیچ خوردگی
turmoil U بهم خوردگی
folding U چین خوردگی
cavities U کرم خوردگی دندان
cavity U کرم خوردگی دندان
fold U چین خوردگی زمین
turns U پیچ خوردگی قرقره
trainsick U دچاربهم خوردگی حال
stress corrosion U خوردگی در اثر تنش
slight cold U سرما خوردگی کم یا جزئی
anticorrosive protection U حفافت در برابر خوردگی
amusements U فریب خوردگی پذیرایی
hot crack U ترک خوردگی گرم
revolt U بهم خوردگی انقلاب
he is recovered from his cold U سرما خوردگی او برطرف شد
disorderliness U اختلال بهم خوردگی
deceptions U حیله فریب خوردگی
indispositions U بهم خوردگی مزاج
indisposition U بهم خوردگی مزاج
bending over test U ازمایش چین خوردگی
folding test U ازمایش چین خوردگی
deception U حیله فریب خوردگی
corrosion control U جلوگیری و کنترل خوردگی
caries U کرم خوردگی دندان
folded U چین خوردگی زمین
folds U چین خوردگی زمین
turn one's stomach <idiom> U باعث حال به هم خوردگی
worm hole U جای کرم خوردگی
revolts U بهم خوردگی انقلاب
turn U پیچ خوردگی قرقره
amusement U فریب خوردگی پذیرایی
upset _ U برهم زنی بهم خوردگی
cross folding test U ازمایش چین خوردگی عرضی
stainless steel U فولاد مقاوم در برابر خوردگی
wears U فرسایش خوردگی جنگ افزارها
he is rather i. than sick U بهم خوردگی یاساکت دارد
wear U فرسایش خوردگی جنگ افزارها
cold cracking U ترک خوردگی فلز سرد
corrosion U زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
corrosion resistant U مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
to knock under U تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
carsick U مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
oxygen tent U چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tents U چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
varus U پیچ خوردگی پابسوی درون چنبرشدگی پاازدرون
seasickness U تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
nurse a cold U سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
seasick U مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
structural damage U خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
windage U پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
airsick U مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
monel U الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
groove U شیار کردن فرورفتگی خان شیار
grooves U شیار کردن فرورفتگی خان شیار
brinell hardness U سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
crevice corrosion U خوردگی ناشی از وجود ترک مویی یا درز در ساختمان یک قطعه
damask U سیاهی و یارنگی که براثر خوردگی روی فولاد صیقلی فاهر میشود
plasma plating U ضد خوردگی و مقاوم دربرابر سایش روی سطح توسط جریان بسیار داغ
passivating U پوشاندن سطح فلزات با لایهای از مواد خنثی یا بی اثربرای جلوگیری از خوردگی الکتروشیمیائی
pitting corrosion U سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
altitude sickness U حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
parkerizing U عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
scleroderma U مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
sensitive to corrosion U حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com