Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
retreat
U
فرمان متفرق شوید
retreated
U
فرمان متفرق شوید
retreating
U
فرمان متفرق شوید
retreats
U
فرمان متفرق شوید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
uncovers
U
فرمان از هم باز شوید در ستون یا درورزش
uncovering
U
فرمان از هم باز شوید در ستون یا درورزش
uncover
U
فرمان از هم باز شوید در ستون یا درورزش
uncovers
U
برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
uncover
U
برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
uncovering
U
برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
dispersing
U
متفرق شدن متفرق کردن
disperses
U
متفرق شدن متفرق کردن
disperses
U
متفرق ساختن متفرق کردن
dispersed
U
متفرق شدن متفرق کردن
dispersed
U
متفرق ساختن متفرق کردن
disperse
U
متفرق شدن متفرق کردن
disperse
U
متفرق ساختن متفرق کردن
dispersing
U
متفرق ساختن متفرق کردن
ctrl break
U
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta
U
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta
U
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
controlled stick steering
U
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
sound off
U
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
dill
U
شوید
fall in
U
به خط شوید
guide on line
U
راهنماهابخط شوید
boot and saddle
U
سوار شوید
walk back
U
به عقب خم شوید
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
horse
U
سواراسبی سوار شوید
steering
U
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
I have no doubt that you wI'll succeed.
U
تردیدی ندارم که موفق می شوید
guides post
U
نفر هادی مستقر شوید
god speed you
U
کامیاب شوید موفق باشید
dispersive
U
متفرق کننده
the crowd scattereal
U
جمعیت متفرق شد
scatter
U
متفرق کردن
interspersing
U
متفرق کردن
the troops were scattered
U
عده متفرق شد
scatters
U
متفرق کردن
intersperses
U
متفرق کردن
interspersed
U
متفرق کردن
dispersible
U
متفرق شدنی
straggle
U
متفرق شدن
straggled
U
متفرق شدن
dispersedly
U
بطور متفرق
straggles
U
متفرق شدن
straggling
U
متفرق شدن
intersperse
U
متفرق کردن
forward march
U
فرمان قدم رو فرمان پیش
You're improving.
<idiom>
U
دارید بهتر می شوید
[در انجام کارتان]
[اصطلاح روزمره]
Change at London and get a local train.
در لندن عوض کنید و یک قطار محلی سوار شوید.
the troops were scattered
U
سپاهیان متفرق شدند
effuse
U
پخش کردن پراکنده و متفرق
dismass
U
بهم زدن صف و متفرق شدن
guide on me
U
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
logs
U
مجموعهای از دستورات دستهای که به صورت خودکار اجرا می شوند وقتی که به شبکه وصل یا وارد می شوید
log
U
مجموعهای از دستورات دستهای که به صورت خودکار اجرا می شوند وقتی که به شبکه وصل یا وارد می شوید
computer controlled machine
U
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close interval
U
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close ranks
U
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
guide left
U
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
straggles
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggle
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
cancel check firing
U
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
disbands
U
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disband
U
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
strangle
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن
disbanding
U
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
rescript
U
فرمان
handlebar
U
فرمان
sanctioned
U
فرمان
steering
U
فرمان
chdir
U
فرمان CD
decree
U
فرمان
indocile
U
نا فرمان
rudder bar
U
فرمان
if
U
فرمان IF
drives
U
فرمان
handle bar
U
فرمان
firman
U
فرمان
mark time
U
فرمان در جا
MD
U
فرمان D
MDs
U
فرمان D
for
U
فرمان FOR
mkdir
U
فرمان D
ordinace
U
فرمان
precept
U
فرمان
precepts
U
فرمان
by order of
U
فرمان
bugle call
U
فرمان
institutes
U
فرمان
instituted
U
فرمان
institute
U
فرمان
Rd
U
فرمان RD
commissions
U
فرمان
commissioning
U
فرمان
charter
U
فرمان
commission
U
فرمان
chartered
U
فرمان
chartering
U
فرمان
instituting
U
فرمان
ordinance
U
فرمان
at my command
U
به فرمان من
assize
U
فرمان
ship will adjust
U
فرمان
decrees
U
فرمان
decreeing
U
فرمان
decreed
U
فرمان
sanctions
U
فرمان
sanctioning
U
فرمان
sanction
U
فرمان
ordinances
U
فرمان
charters
U
فرمان
drive
U
فرمان
insubordinate
U
نا فرمان
pipes
U
فرمان
control
U
فرمان
controlling
U
فرمان
controls
U
فرمان
edicts
U
فرمان
commanded
U
فرمان
hest
U
فرمان
command
U
فرمان
worded
U
فرمان
word
U
فرمان
commandments
U
فرمان
commands
U
فرمان
commandment
U
فرمان
edict
U
فرمان
backup
U
فرمان BACKUP
battalia
U
فرمان جنگ
irade
U
حکم فرمان
hypotaxis
U
فرمان بردار
attrib
U
فرمان اتریب
at or within call
U
اماده فرمان
god's ordinace
U
فرمان خدا
at ease
U
فرمان ازاد
at call
U
اماده فرمان
servo
U
فرمان یار
left flank march
U
فرمان سمت چپ رو
chcp
U
فرمان CHCP
channel command
U
فرمان کانال
cease fire
U
فرمان اتش بس
join
U
فرمان OIN
joined
U
فرمان OIN
rudder bar
U
فرمان هواپیما
handle bar arm
U
دسته فرمان
joins
U
فرمان OIN
give way
U
فرمان پاروها با هم
left oblique march
U
فرمان میل به چپ رو
postponement
U
فرمان بردار
advance march
U
فرمان پیش
instrument board
U
تخته فرمان
steering gear
U
دنده فرمان
subsumption
U
فرمان بردار
steering gear
U
جعبه فرمان
commanded
U
فرمان دادن
handle escutcheon
U
روقفلی فرمان
commanded
U
فرمان دستوردادن
vol
U
فرمان VOL
verifying
U
فرمان VERIFY
verify
U
فرمان VERIFY
subordination
U
فرمان بردار
mode
U
فرمان ODE
modes
U
فرمان ODE
submission
U
فرمان بردار
commanding
U
فرمان دهنده
command
U
فرمان دادن
steering axle
U
میله فرمان
steering axle
U
میل فرمان
suborder
U
فرمان بردار
command
U
فرمان دستوردادن
internal command
U
فرمان درونی
automatic controller
U
دستگاه فرمان
steering column tube
U
لوله فرمان
verifies
U
فرمان VERIFY
radio control
U
فرمان رادیویی
on the double
U
فرمان بدو رو
del
U
فرمان DEL
appending
U
فرمان APPEND
control system
U
سیستم فرمان
control switch
U
کلید فرمان
control surface
U
سطح فرمان
control ratio
U
نسبت فرمان
control pannel
U
تابلوی فرمان
control panel
U
تابلوی فرمان
filter command
U
فرمان FILTER
parade rest
U
فرمان ازاد
decretal
U
فرمان پاپ
operator command
U
فرمان متصدی
electronic control
U
فرمان الکترونیکی
external command
U
فرمان برونی
drum controller
U
غلطک فرمان
order arms
U
فرمان پافنگ
external command
U
فرمان خارجی
diskcomp
U
فرمان DISKCOPY
motor vehicle tax
U
فرمان اتومبیل
control lever
U
اهرم فرمان
control grid
U
شبکه فرمان
control electrode
U
الکترود فرمان
ren
U
فرمان REN
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com