Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
scramble
U
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambled
U
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambles
U
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambling
U
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interceptor controller
U
پست کنترل و رهگیری با هواپیماهای رهگیر
heading crossing angle
U
زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
initial vector
U
مسیر اصلی یا اولیه هواپیمای رهگیر بعد ازشروع رهگیری
collision course interception
U
تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن
emergency scramble
U
درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
day fighter
U
هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه
visual interceptor
U
هواپیمای رهگیر بصری هواپیمایی که باوسایل بصری رهگیری میکند
broadcast controlled air interception
U
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
bollix
U
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
air interception
U
عمل رهگیری هوایی رهگیری کردن
work in
<idiom>
U
قاطی کردن
mix up
<idiom>
U
قاطی کردن
offset point
U
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
gates
U
فرمان پرواز هواپیما باحداکثر سرعت در درگیری هوایی
gate
U
فرمان پرواز هواپیما باحداکثر سرعت در درگیری هوایی
pounces
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce
U
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
steady
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadiest
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadying
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadies
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadied
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
combat
U
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combats
U
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combated
U
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combating
U
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
holding
U
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
aircraft scrambling
U
دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
intercept
U
رهگیری کردن
intercepted
U
رهگیری کردن
intercepts
U
رهگیری کردن
intercepting
U
رهگیری کردن
heads up
U
در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
command altitude
U
ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
state tiger
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
state lamb
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
breaches
U
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
U
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
U
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
squawking
U
در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
spitting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
zapped
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap
U
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
tackled
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
dosmount command
U
فرمان پیاده کردن
controlling
U
کنترل کردن فرمان
control
U
کنترل کردن فرمان
controls
U
کنترل کردن فرمان
soft return
U
فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
newest
U
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
new-
U
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
new
U
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
newer
U
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
rig the ship
U
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
A complete shambles. Hotch -poych.
U
آش شله قلمکار (قاطی پاتی )
ctrl break
U
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta
U
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta
U
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off
U
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering
U
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
interceptor
U
هواپیمای رهگیر
air intercept
U
رهگیر هوایی
interceptors
U
هواپیمای رهگیر
fighter interceptor
U
هواپیمای جنگنده رهگیر
cut off attack
U
تک هواپیمای رهگیر به متجاوز
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering
U
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
delta dagger
U
هواپیمای رهگیر تک موتوره دلتا دیگر
phantoms
U
شبح هواپیمای سوپر سونیک جنگنده رهگیر
phantom
U
شبح هواپیمای سوپر سونیک جنگنده رهگیر
lead pursuit
U
مسیر پیشگیری هواپیمای رهگیر مسیرپیشگیری هدف
forward march
U
فرمان قدم رو فرمان پیش
feet dry
U
هواپیمای رهگیر یا مامور پشتیبانی مستقیم روی منطقه است
guide on me
U
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
contention
U
درگیری
contentions
U
درگیری
engagement
U
درگیری
contretemps
U
درگیری
involvement
U
درگیری
engagements
U
درگیری
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
jaw clutch coupling
U
درگیری دندانه
brush with the law
<idiom>
U
درگیری با قانون
engagements
U
درگیری با دشمن
self involvement
U
خود- درگیری
rules of engagement
U
قوانین درگیری
engagement
U
درگیری با دشمن
disengagement
U
قطع درگیری
braking
U
قطع درگیری
brake
U
قطع درگیری
braked
U
قطع درگیری
brakes
U
قطع درگیری
emergency scramble
U
درگیری اضطراری هواپیماها
set-to
U
مشت بازی درگیری
gear in
U
درگیری دو چرخ دنده
set to
U
مشت بازی درگیری
set-tos
U
مشت بازی درگیری
break off position
U
نقطه قطع درگیری
cease engagement
U
درگیری را قطع کنید
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
coupling
U
جفت شدگی اتصال درگیری
catalytic
U
ترغیب کننده دشمن به درگیری
rules of engagement
U
روشهای درگیری پدافند هوایی
feet wet
U
من روی هدف دریایی هستم هواپیمای رهگیر یا مامورپشتیبانی مستقیم روی دریاست
engagement control
U
کنترل درگیری توپخانه پدافندهوایی با دشمن
cease engagement
U
درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
gear arrangment
U
نظم و ترتیب درگیری دو چرخ دنده
close interval
U
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close ranks
U
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
computer controlled machine
U
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
electrical interception
U
رهگیری الکترونیکی
emergency scramble
U
رهگیری اضطراری
intercept point
U
نقطه رهگیری
night interception
U
رهگیری شبانه
tactical reconnaissance
U
براوردموقعیت رزمی در حالتی که درگیری نزدیک است
port arms
U
فرمان پیش فنگ پیش فنگ کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
altitude intercept
U
رهگیری در ارتفاع بالا
controlled interception
U
رهگیری کنترل شده
air intercept
U
رهگیری کننده هوایی
liners
U
باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
liner
U
باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
guide left
U
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
close control
U
رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled
U
رهگیری بروش کنترل نزدیک
few
U
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
igo
U
علامت من پست گشتی خود راترک می کنم در درگیری هوایی
bullying
U
درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
fewest
U
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
bullies
U
درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
fewer
U
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
bully
U
درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
bullied
U
درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
in the dark
U
در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست
merged
U
باهواپیمای دشمن برخورد کرددر رهگیری هوایی
tied on
U
در درگیری هوایی یعنی هواپیمای یاد شده داخل ارایش قسمت من است
armed peace
U
حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
sauntering
U
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید
saunter
U
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید
intercepting search
U
کاوش برای رهگیری هوایی تجسس با رادار به منظوررهگیری
interception
U
رهگیری هوایی جلوگیری از ورودهواپیماهای دشمن استراق سمع
saunters
U
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید
mach no
U
سرعت لازم را به دست اوردم یا نیاوردم در رهگیری هوایی
sauntered
U
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید
cancel check firing
U
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
salvos
U
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
punches
U
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punch
U
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
many
U
اعلام تعداد 8 یا بیشترهواپیمای دشمن دیده میشود در رهگیری هوایی
music
U
در رهگیری هوایی به معنی پخش پارازیت دردستگاههای الکترونیکی است
what luck
U
در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود
punched
U
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
skip it
U
در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
intercept point
U
نقطه پیش بینی شده برای اجرای رهگیری هوایی
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
squawk flash
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روشن کنید
middlemen
U
دستگاههای فرکانس خیلی بالا یا فوق العاده زیادمخصوص رهگیری هوایی
middleman
U
دستگاههای فرکانس خیلی بالا یا فوق العاده زیادمخصوص رهگیری هوایی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com