Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cancel check firing
U
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
check firing
U
فرمان اتش بس موقت برای بازرسی مانع اتش
ctrl break
U
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta
U
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta
U
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off
U
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering
U
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering
U
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
inspector general
U
بازرسی بازرسی کل ارتش
forward march
U
فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me
U
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
inspection
U
بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
close interval
U
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
computer controlled machine
U
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close ranks
U
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
guide left
U
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
inspecting
U
بازرسی
inspects
U
بازرسی
survey
U
بازرسی
surveyed
U
بازرسی
inspected
U
بازرسی
visit
U
بازرسی
inspect
U
بازرسی
inquiries
U
بازرسی
inquiry
U
بازرسی
surveys
U
بازرسی
inspectorship
U
بازرسی
control
U
بازرسی
checks
U
بازرسی شد
checked
U
بازرسی شد
controls
U
بازرسی
controlling
U
بازرسی
examen
U
بازرسی
controllership
U
بازرسی
audits
U
بازرسی
auditing
U
بازرسی
audited
U
بازرسی
audit
U
بازرسی
cross examination
U
بازرسی
perambulation
U
بازرسی
examination
U
بازرسی
examine
U
بازرسی
visitation
U
بازرسی
examining
U
بازرسی
visitations
U
بازرسی
examined
U
بازرسی
examines
U
بازرسی
examinations
U
بازرسی
visited
U
بازرسی
visits
U
بازرسی
inspection
U
بازرسی
check
U
بازرسی شد
inspectional
U
مربوط به بازرسی
inspect
U
تحقیق بازرسی
controlling
U
بازرسی کردن
examinations
U
بازرسی معاینه
controls
U
بازرسی کردن
detection
U
بازیابی بازرسی
searches
U
بازرسی کردن
control
U
بازرسی کردن
martitime survey
U
بازرسی دریائی
manholes
U
اطاقک بازرسی
magnetic inspection
U
بازرسی مغناطیسی
manhole
U
اطاقک بازرسی
probes
U
میله بازرسی
jerque
U
بازرسی کشتی
probed
U
میله بازرسی
searchingly
U
بازرسی کردن
inspection certificate
U
گواهی بازرسی
probe
U
میله بازرسی
examination
U
بازرسی معاینه
searches
U
تکاپو بازرسی
searchingly
U
تکاپو بازرسی
cargo checking
U
بازرسی بار
board of inspection and survey
U
سازمان بازرسی
inspection
U
بازرسی و بازبینی
inspected
U
بازرسی کردن
inspected
U
تحقیق بازرسی
search
U
بازرسی کردن
inspects
U
تحقیق بازرسی
inspecting
U
بازرسی کردن
inspecting
U
تحقیق بازرسی
inspects
U
بازرسی کردن
certificate of inspection
U
گواهی بازرسی
certificate of survey
U
گواهی بازرسی
examining
U
بازرسی کردن
aircraft inspection
U
بازرسی هواپیما
examines
U
بازرسی کردن
examined
U
بازرسی کردن
checkup
U
بازرسی کلی
searched
U
بازرسی کردن
check point
U
نقطه بازرسی
inspect
U
بازرسی کردن
examine
U
بازرسی کردن
searched
U
تکاپو بازرسی
search
U
تکاپو بازرسی
surveyed
U
بازرسی کردن
investigating committee
U
کمیته بازرسی
to look over
U
بازرسی کردن
look over something
<idiom>
U
بازرسی کردن
to rummage
U
بازرسی کردن
survey report
U
گزارش بازرسی
unevaluated
<adj.>
U
بازرسی نشده
unaudited
<adj.>
U
بازرسی نشده
check
U
بازرسی کردن
checked
U
بازرسی کردن
unchecked
<adj.>
U
بازرسی نشده
audits
U
بازرسی رسیدگی
auditing
U
بازرسی رسیدگی
audited
U
بازرسی رسیدگی
survey
U
بازرسی کردن
surveys
U
بازرسی کردن
for
[your/our]
inspection
U
برای بازرسی
inquiry documents
U
اسناد بازرسی
identity control
U
بازرسی شناسنامه
identity check
U
بازرسی شناسنامه
committee of inquiry
U
کمیته بازرسی
audit
U
بازرسی رسیدگی
vidimus
U
بازرسی حساب
searcher warrant
U
اجازه بازرسی
right of visit
U
حق بازرسی و تفتیش
seach
U
بازرسی کردن
checks
U
بازرسی کردن
scrutineer
U
بازرسی فنی
untested
<adj.>
U
بازرسی نشده
unverified
<adj.>
U
بازرسی نشده
uninspected
<adj.>
U
بازرسی نشده
unexamined
<adj.>
U
بازرسی نشده
to browse through
U
بازرسی کردن
to search after
U
بازرسی کردن
cargo checking
U
بازرسی کردن محمولات
censorial
U
مبنی بر بازرسی مطبوعات و
checked
U
امتحان کردن بازرسی
right of search
U
حق بازرسی کشتی در دریاها
he was appointed to inspect it
U
مامور شد ان را بازرسی کند
scrutineering
U
بازرسی فنی قایق
controls
U
بازرسی نظارت جلوگیری
check
U
امتحان کردن بازرسی
non destructive inspection
U
بازرسی غیر مخرب
personnel monitoring
U
بازرسی بدنی از افراد
to pick over
U
بازرسی کردن و برگزیدن
controlling
U
بازرسی نظارت جلوگیری
control
U
بازرسی نظارت جلوگیری
cwe
U
ترخیص بدون بازرسی
domiciliary visit
U
بازرسی خانه شخص
search warrants
U
حکم بازرسی و ورود
controllable
U
قابل ممیزی یا بازرسی
contractor inspection system
U
سیستم بازرسی پیمانها
inspective
U
وابسته به تفتیش و بازرسی
input control unit
U
واحد بازرسی ورودی
checks
U
امتحان کردن بازرسی
privateer
U
فرمانده کشتی بازرسی
cleared without examination
U
ترخیص بدون بازرسی
check sweeping
U
بازرسی مین روبی
search warrant
U
حکم بازرسی و ورود
espying
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
espy
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
tests
U
شهادت گواهی بازرسی کردن
tested
U
شهادت گواهی بازرسی کردن
espies
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
test
U
شهادت گواهی بازرسی کردن
espied
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
inspection gallery
U
دالان بازرسی گالری بازدید
g man
U
نماینده مخصوص دایره بازرسی
visitatorial
U
وابسته به یادارای اختیار بازرسی
location survey
U
بازرسی در جای اجناس درانبار
FBI
U
مخفف دفتر بازرسی فدرال
tech inspection
U
بازرسی اتومبیلها پیش ازمسابقه
helical scanning
U
بازرسی وتجسس مارپیچی با رادار
geologize
U
ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
action letter
U
فرم بازرسی ویژه در ردههای بالا
weight and balance sheet
U
برگ بازرسی تعادل وزن هواپیما
borescope
U
ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
board of inspection and survey
U
هیئت بازرسی کننده خسارات وضایعات
visitation
U
اداره بازرسی ونظارت بر کار شرکتها
visitations
U
اداره بازرسی ونظارت بر کار شرکتها
interrogating
U
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates
U
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
The reporter was held at the checkpoint for several hours.
U
خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
interrogated
U
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogate
U
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
checkpoints
U
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
checkpoint
U
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
check-points
U
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
target approach point
U
اخرین نقطه بازرسی درمنطقه فرود یا بارریزی
caveat emptor
U
یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
bench check
U
کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
ordinances
U
فرمان
commission
U
فرمان
commissions
U
فرمان
instituting
U
فرمان
commissioning
U
فرمان
institutes
U
فرمان
instituted
U
فرمان
institute
U
فرمان
ordinance
U
فرمان
bugle call
U
فرمان
by order of
U
فرمان
chdir
U
فرمان CD
firman
U
فرمان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com