English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
chance U فرصت بل گرفتن
chanced U فرصت بل گرفتن
chances U فرصت بل گرفتن
chancing U فرصت بل گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
char U فرصت
charring U فرصت
chars U فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
season U فرصت
space U فرصت
seasoned U فرصت
occasion U فرصت
seasons U فرصت
occasions U فرصت
occasioned U فرصت
occasioning U فرصت
deliberation U فرصت
chare U فرصت
spaces U فرصت
deliberating U با فرصت
deliberates U با فرصت
breather U فرصت
deliberate U با فرصت
times U فرصت
opportunities U فرصت
deliberated U با فرصت
opportunity U فرصت
at one's leisure U سر فرصت
deliberations U فرصت
breathers U فرصت
timed U فرصت
oportunity U فرصت
time U فرصت
opportunity cost U هزینه فرصت
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
head start U فرصت برتری
deliberate defense U پدافند با فرصت
vantage U تفوق فرصت
tidewaiter U مترصد فرصت
tidewaiter U درانتظار فرصت
market opportunity U فرصت بازار
head starts U فرصت برتری
last-ditch U آخرین فرصت
time U فرصت مجال
make time U فرصت کردن
chance U فرصت مجال
time U فرصت موقع
chanced U فرصت مجال
timed U فرصت مجال
chancing U فرصت مجال
timed U فرصت موقع
times U فرصت مجال
opportunism U فرصت طلبی
chances U فرصت مجال
times U فرصت موقع
at leisure U فرصت دار
leisure U فرصت مجال
betimes U در اولین فرصت
breathing gap U فرصت سر خاراندن
occasioning U فرصت مناسب
opportunist U فرصت طلب
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
occasioned U فرصت مناسب
get a break <idiom> U فرصت داشتن
occasion U فرصت مناسب
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
occasions U فرصت مناسب
gain opportunity U اغتنام فرصت کردن
lurk U درانتظار فرصت بودن
gain opportunity U فرصت را مغتنم شمردن
lurked U درانتظار فرصت بودن
To seize an opportunity . U فرصت را غنیمت شمردن
on the first occasion U در نخستین وهله یا فرصت
he seized upon the chance U فرصت راغنیمت شمرد
to seize the opportunity U فرصت را غنیمت شمردن
to cathan an opportunity U فرصت راغنیمت شمردن
miss the boat <idiom> U ازدست دادن فرصت
Go while the going is good . U تا فرصت با قی است برو
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
lurks U درانتظار فرصت بودن
snapat the chance U فرصت را در اغوش بگیر
watch one's time U مراقب فرصت بودن
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
miss out on <idiom> U ازدست دادن فرصت
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
deliberate crossing U عبور با فرصت از رودخانه
to miss the buy U فرصت را ازدست دادن
deadline U سررسید اخرین فرصت
lurking U درانتظار فرصت بودن
deadlines U سررسید اخرین فرصت
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
lose ground U فرصت خود را ازدست دادن
extra U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra- U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
extras U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . U این فرصت را از دست ندهید
He is an opportunist. U آدم فرصت طلبی است
temporizer U فرصت طلب ومسامحه کار
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. U فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
shots U فرصت ضربت توپ بازی
shot U فرصت ضربت توپ بازی
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. U اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
deliberate breaching U نفوذ با فرصت در میدان مین
hand U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
deliberate breaching U پاک کردن با فرصت میدان مین
handing U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
deliberating U عملیات با فرصت پیش بینی شده
Before it is too late . while one has the chance . U اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
to play one's card well U از فرصت خود استفاده کامل کردن
chancing U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chance U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
This is my last chance . U این برایم آخرین فرصت است
slow fire U یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
chanced U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
I dont have time to go to the movies . U فرصت نمی کنم به سینما بروم
deliberates U عملیات با فرصت پیش بینی شده
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
deliberate U عملیات با فرصت پیش بینی شده
to give one his revenge U فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
deliberated U عملیات با فرصت پیش بینی شده
chances U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
Time lost cannot be won again. <idiom> U فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
bench warmer U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench jockey U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
steals U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
i do it at odd moments U هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
steal U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
I had no opportunity to discuss the matter . U فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting game U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
winds U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
seize U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
closing date U اخرین روز اخرین فرصت
quarantining U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
To tell some one his fortune . U برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
resume U از سر گرفتن
resumes U از سر گرفتن
grab U گرفتن
seizes U گرفتن
reoccupy U از سر گرفتن
to get accustomed to U خو گرفتن [به]
blinds U گرفتن
blinded U گرفتن
seized U گرفتن
To go bad and stink. U بو گرفتن
resumed U از سر گرفتن
to get used to U خو گرفتن [به]
raclaim U پس گرفتن
break out U در گرفتن
seize U گرفتن
to break in U گرفتن
to catch a fly U بل گرفتن
withdrawal U پس گرفتن
ceases U گرفتن
withdraw U پس گرفتن
tithe U ده یک گرفتن از
ceased U گرفتن
accompany U دم گرفتن
tithes U ده یک گرفتن از
accompanies U دم گرفتن
capture U گرفتن
accompanied U دم گرفتن
captures U گرفتن
puddles U گل گرفتن
puddle U گل گرفتن
abate U اب گرفتن از
to begin again از سر گرفتن
catch U گرفتن
retrieves U پس گرفتن
ceasing U گرفتن
To treat flippantly(lightly). U شل گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com