English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to e. carpets to the europe U فرش به اروپا فرستادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
european essembly U مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
european monetary agreement U موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
european unclear a energy agency U اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
occident U اروپا
europa U اروپا
european essembly U مجلس اروپا
Europe U قاره اروپا
European Union [EU] U اتحادیه اروپا
he was ordered to europe U او مامور اروپا شد
All of a sudden , he turned up in Europe . U یکدفعه سر از اروپا درآورد
I have visited Europe time and again. بارها اروپا را دیده ام.
e r p U برنامه ترمیم اروپا
Common Market U جامعه اقتصادی اروپا
Nordic U وابسته به شمال اروپا
missel U یکجور باسترک در اروپا
European Currency Unit U سبد ارزی اروپا
Flemish Mannerism U انقلاب شمال اروپا
european monetary fund U صندوق پولی اروپا
the concert of europe U دول متوافق اروپا
EEC U مخفف جامعهی اقتصادی اروپا
organization for european economic coopr U سازمان همکاری اقتصادی اروپا
The rise in prices in the European markets. U ترقی قیمتها دربازارهای اروپا
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
sabot U کفش چوبی روستاییان اروپا
europian championship U وزنه برداری قهرمانی اروپا
u.f.a cup U جام اتحادیه باشگاههای اروپا
european academic research network U شبکه پژوهشی دانشگاهی اروپا
How long wI'll you stay in Europe ? U چند وقت اروپا می مانید ؟
e c s c (european coal & steel commissio U جامعه ذغالسنگ و فولاد اروپا
hallstatt U وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
golden shoe U بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
a ban from flying in the EU U قدغن پرواز در [منطقه] اتحادیه اروپا
tench U ماهی گول اب شیرین اروپا واسیا
estonian U اهل جمهوری سابق استونی درشمال اروپا
Of this amount Europe's share is 20 percent. U از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
shad U شاه ماهی خوراکی اروپا وشمال امریکا
e r p U جهت کمک به توسعه اقتصادی کشورهای اروپا
bengal cottage U [باغچه ای با دیوارهای کاهگلی در اواسط قرن نوزده اروپا]
reindeer U گوزن شمالی وابسته بدوران کهنه سنگی اروپا
Expressionism U [جنبش هنرمندان شمال اروپا بخصوص در آلمان و هلند]
gadwall U اردک قهوهای و سیه فام شمال اروپا و امریکا
concert of europe U اتفاق دولت بزرگ اروپا نسبت به مسائل سیاسی
Ditterling U [تزئینات خارق العاده شمال اروپا به سبک گروتسکو بی تناسب]
Common Market U بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
e r p U اجرا کرد وکمکهایی که در چهارچوب این برنامه به اروپا شدبیشتر کمکهای مارشال نامیده می شوند
hand over U فرستادن
despatch U فرستادن
remitting U فرستادن
sending U فرستادن
remitted U فرستادن
sends U فرستادن
remits U فرستادن
remit U فرستادن
send U فرستادن
dispateh U فرستادن
pack U فرستادن
consigns U فرستادن
consigned U فرستادن
consign U فرستادن
give off <idiom> U فرستادن
dispatches U فرستادن
to send off U فرستادن
dispatched U فرستادن
dispatch U فرستادن
despatching U فرستادن
despatches U فرستادن
packs U فرستادن
to serve a subpoena on U فرستادن
send back U پس فرستادن
to send back U پس فرستادن
send in U فرستادن
send out U فرستادن
send round U فرستادن
despatched U فرستادن
to a. letter U فرستادن
consigning U فرستادن
to send off U فرستادن
mission U بماموریت فرستادن
circularize U بخشنامه فرستادن به
to call for anyone U پی کسی فرستادن
call for some one U پی کسی فرستادن
consignment U امانت فرستادن
missions U بماموریت فرستادن
consignments U امانت فرستادن
send-ups U بزندان فرستادن
imparadise U به بهشت فرستادن
transmissibility U قابلیت فرستادن
to send for a person U بی کسی فرستادن
to send down rain U باران فرستادن
to send a message U پیام فرستادن
send on U جداگانه فرستادن
to send on fools errand U پی نخودسیاه فرستادن
retransmit U دوباره فرستادن
missend U اشتباها فرستادن
remittances U فرستادن پول
remittance U فرستادن پول
issue U نشریه فرستادن
send-up U بزندان فرستادن
delegating U به نمایندگی فرستادن
returned U پس فرستادن عودت
return U پس فرستادن عودت
mails U باپست فرستادن
mail U باپست فرستادن
forwarded U فرستادن رساندن
issued U نشریه فرستادن
issues U نشریه فرستادن
forward U فرستادن رساندن
pulsing U فرستادن موج
delegate U به نمایندگی فرستادن
delegated U به نمایندگی فرستادن
delegates U به نمایندگی فرستادن
jamming U پارازیت فرستادن
returns U پس فرستادن عودت
returning U پس فرستادن عودت
send up U بزندان فرستادن
e f t a (european free trade association U اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
Roman law U مجموعهی قوانین رومی که پایهی قوانین امروزی در بسیاری از کشورها به ویژه در اروپا است
to send to the press U برای چاپ فرستادن
order about U پیوسته پی فرمان فرستادن
radiographic U پیام رادیوتلگرافی فرستادن
referred U فرستادن بازگشت دادن
re export U دوباره بیرون فرستادن
refers U فرستادن بازگشت دادن
to send for a person U عقب کسی فرستادن
transmissibility U فرا فرستادن پذیری
refer U فرستادن بازگشت دادن
dispatches U عزیمت فرستادن پیام
dispatch U روانه کردن فرستادن
to send soldiers into the streets U سربازان را به خیابانها فرستادن
despatching U عزیمت فرستادن پیام
despatching U روانه کردن فرستادن
despatches U عزیمت فرستادن پیام
despatches U روانه کردن فرستادن
despatched U عزیمت فرستادن پیام
dispatch U عزیمت فرستادن پیام
to send something to my friend U چیزی را به دوستم فرستادن
dispatches U روانه کردن فرستادن
dispatched U عزیمت فرستادن پیام
dispatched U روانه کردن فرستادن
to mail a letter [American English] U نامه ای را با پست فرستادن
to post a letter [British English] U نامه ای را با پست فرستادن
despatched U روانه کردن فرستادن
delivers U فرستادن توپ به هدف
radios U پیام رادیویی فرستادن
radioing U پیام رادیویی فرستادن
fade U کج فرستادن گوی گلف
red herring U پی نخود سیاه فرستادن
fades U کج فرستادن گوی گلف
circularize U پرسش نامه فرستادن
radio U پیام رادیویی فرستادن
red herrings U پی نخود سیاه فرستادن
deliver U فرستادن توپ به هدف
follow the ball U دنبال توپ فرستادن
afforce U نیروی کمکی فرستادن به
radioed U پیام رادیویی فرستادن
baltic U دریای بالتیک در شمال اروپا وابسته به بالتیک
accred it U با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
fool's errands U فرستادن دنبال نخود سیاه
to call somebody to [for] something U پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
wirephoto U بوسیله بی سیم عکس فرستادن
ship U باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship U با کشتی حمل کردن فرستادن
dispatchment U ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
fool's errand U فرستادن دنبال نخود سیاه
ships U باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships U با کشتی حمل کردن فرستادن
schools U بمدرسه فرستادن درس دادن
outclearing U فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
school U بمدرسه فرستادن درس دادن
serve a notice on someone U برای کسی اخطار فرستادن
to send a message to somebody U پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
frankest U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
railroad U با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
franks U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
radiograph U پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
relegating U محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates U محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegated U محول کردن به جای بدتر فرستادن
radiographs U پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
relegate U محول کردن به جای بدتر فرستادن
ascender U وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
franker U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
disseminate U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
supplying U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
disseminated U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminating U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates U توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
to send for a person U پیغام برای کسی فرستادن که بیا
railroads U با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
consigns U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
franking U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
supplied U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
frank U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
supply U فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
franked U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
consigned U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
enclose U به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com