Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
oblique
U
غیر مستقیم منحرف
devious
U
غیر مستقیم منحرف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
deviating
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviated
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate
U
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
dasd
U
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basics
U
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic
U
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directed
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation
U
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct access storage device
U
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
perverse
U
منحرف
perverted
U
منحرف
hell bent
U
منحرف
deviates
U
منحرف
pervert
U
منحرف
deviants
U
منحرف
deviating
U
منحرف
hell-bent
U
منحرف
astray
U
منحرف
deviator
U
منحرف
deviant
U
منحرف
awry
U
منحرف
digressional
U
منحرف
deviated
U
منحرف
lost
U
منحرف
deviate
U
منحرف
perverts
U
منحرف
aberrant
U
منحرف
amiss
U
منحرف
perverting
U
منحرف
swerved
U
منحرف کردن
wring
U
منحرف کردن
wringing
U
منحرف کردن
wrings
U
منحرف کردن
swerved
U
منحرف شدن
hell-bent
U
منحرف شده
bend
U
منحرف کردن
swerve
U
منحرف شدن
swerve
U
منحرف کردن
deviator
U
منحرف شونده
intervert
U
منحرف کردن
hell bent
U
منحرف شده
divertive
U
منحرف کننده
deviating
U
منحرف شدن
draw off
U
منحرف کردن
curving
U
کم کم منحرف شدن
curves
U
کم کم منحرف شدن
digressively
U
بطور منحرف
curve
U
کم کم منحرف شدن
astray
U
منحرف بیراه
errant
U
منحرف بدنام
excurse
U
منحرف شدن
fall off
U
منحرف شدن
call off
U
منحرف کردن
swerves
U
منحرف شدن
swerves
U
منحرف کردن
deviates
U
منحرف شدن
perverting
U
منحرف کردن
deflecting
U
منحرف شدن
deviated
U
منحرف شدن
deflect
U
منحرف شدن
deflect
U
منحرف کردن
deflected
U
منحرف شدن
deflected
U
منحرف کردن
deflecting
U
منحرف کردن
deviate
U
منحرف شدن
deflects
U
منحرف شدن
deflects
U
منحرف کردن
pervert
U
منحرف کردن
swerving
U
منحرف شدن
swerving
U
منحرف کردن
avert
U
منحرف کردن
averted
U
منحرف کردن
averting
U
منحرف کردن
averts
U
منحرف کردن
digress
U
منحرف شدن
digressed
U
منحرف شدن
digresses
U
منحرف شدن
digressing
U
منحرف شدن
perversity
U
منحرف بودن
perverts
U
منحرف کردن
divert
U
منحرف کردن
diverts
U
منحرف کردن
pay off
U
منحرف شدن
diverted
U
منحرف شدن
step aside
U
منحرف شدن
diverted
U
منحرف کردن
diverts
U
منحرف شدن
diversionary
U
منحرف کننده
to step aside
U
منحرف شدن
divert
U
منحرف شدن
deflecting voltage
U
ولتاژ منحرف کننده
divertor switch
U
کلید منحرف کننده
distract
U
منحرف کردن توجه
to divert
[British E]
/ detour
[American E]
[the]
traffic
U
منحرف کردن ترافیک
twisty
U
پیچ دار منحرف
deflector plates
U
صفحههای منحرف کننده
detour
U
خط سیر را منحرف کردن
detours
U
خط سیر را منحرف کردن
back slide
U
منحرف شدن از مسیر
to call off
U
منحرف یامنصرف کردن
to put off the scent
U
ازجاده منحرف کردن
skews
U
منحرف کج نگاه کردن
skewing
U
منحرف کج نگاه کردن
skew
U
منحرف کج نگاه کردن
deflecting electrode
U
صفحه منحرف کننده
deflecting electrode
U
الکترد منحرف کننده
distracts
U
منحرف کردن توجه
antevert
U
به جلو منحرف کردن
wanders
U
اواره بودن منحرف شدن
warped
U
منحرف کردن تاب برداشتن
jump
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
warp
U
منحرف کردن تاب برداشتن
warps
U
منحرف کردن تاب برداشتن
sidetracked
U
از امر اصلی منحرف شدن
wander
U
اواره بودن منحرف شدن
wandered
U
اواره بودن منحرف شدن
sidetrack
U
از امر اصلی منحرف شدن
jumped
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
slips
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
yaw
U
ازمسیر خود منحرف شدن
baffle
U
منحرف کننده جریان سیال
baffled
U
منحرف کننده جریان سیال
incorruptible
U
فساد نا پذیر منحرف نشدنی
baffles
U
منحرف کننده جریان سیال
baffling
U
منحرف کننده جریان سیال
slipped
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip
U
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
yawed
U
ازمسیر خود منحرف شدن
perversive
U
گمراه کننده منحرف سازنده
falloff
U
متوجه بودن منحرف شدن
diversionary attack
U
تک منحرف کننده توجه دشمن
magnetic deflection field
U
میدان منحرف کننده مغناطیسی
indivertible
U
انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
jumps
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
extravagate
U
ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
bolting
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolt
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolted
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolts
U
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
to veer off the street
U
از جاده منحرف شدن
[ترا فیک]
sympodium
U
منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
shunts
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
borrow
U
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrowed
U
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrows
U
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
angle block
U
سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
spoiler
U
تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
deflector
U
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
to p off an awkward situation
U
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
direct
<adj.>
U
مستقیم
bee line
U
خط مستقیم
righted
U
مستقیم
righting
U
مستقیم
upstanding
U
مستقیم
directed
U
مستقیم
leveled
U
مستقیم
levelled
U
مستقیم
levels
U
مستقیم
attributive
U
مستقیم
first-hand
U
مستقیم
beeline
U
خط مستقیم
level
U
مستقیم
directs
U
مستقیم
right
U
مستقیم
straight line code
U
کد خط مستقیم
unintermediate
<adj.>
U
مستقیم
straight line
U
مستقیم
on line
U
مستقیم
straight
U
مستقیم
straightest
U
مستقیم
straighter
U
مستقیم
straightish
U
مستقیم
firsthand
U
مستقیم
straight line code
U
کد مستقیم
straight line
U
خط مستقیم
direct damage
U
ضرر مستقیم
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct dye
U
رنگینه مستقیم
direct labour
U
دستمزد مستقیم
specific cost
U
هزینه مستقیم
direct fire
U
تیر مستقیم
direct file
U
فایل مستقیم
direct fire
U
اتش مستقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
straight line
U
دارای خط مستقیم
direct load
U
بارگذاری مستقیم
on line help
U
کمک مستقیم
air line
U
خط مستقیم هوایی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com