English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inenarrable U غیر قابل بیان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
punctuation mark U نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
punctuation marks U نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
authentication U استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
fix U داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fixes U داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
com file U در سیستم عاملهای PC مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان کننده این است که فایل حاوی کد ماشین است به صورت دودویی وتوسط سیستم عامل قابل اجراست
EXE file U در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
expessible U قابل بیان
expressible U قابل افهار بیان کردنی
Orange Book U مجموعه استانداردهای Philips که قالب ROM-CD قابل ضبط را بیان میکند
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
Other Matches
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
sensible U قابل درک قابل رویت
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
achievable U قابل وصول قابل تفریق
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
experssion U بیان
expressions U بیان
rhetorically U بیان
interpretation U بیان
explication U بیان
explanation U بیان
interpretations U بیان
quotation U بیان
quotations U بیان
locution U بیان
expression U بیان
diction U بیان
locutions U بیان
say so U بیان
word choice U بیان
explanations U بیان
choice of words U بیان
wording U بیان
averment U بیان
verbiage [American English] U بیان
exposition U بیان
declarations U بیان
declaration U بیان
say-so U بیان
say-so U حق بیان
statements U بیان
say so U حق بیان
expositions U بیان
pronunciations U بیان
diction U بیان
pronunciation U بیان
dite U بیان
recitation U بیان
recitations U بیان
wording U بیان
dit U بیان
statement U بیان
paradoxes U بیان مغایر
liquorice U شیرین بیان
shibboleths U بیان رایج
shibboleth U بیان رایج
verbalization U بیان شفاهی
verbalization U بیان کلامی
mentioned <adj.> <past-p.> U بیان شده
paradox U بیان مغایر
fluidity U روانی بیان
dictograph U بیان نگار
intonation U بیان با الحان
fluidity U سلاست بیان
intonations U بیان با الحان
termed <adj.> <past-p.> U بیان شده
statement U بیان وضعیت
fair spoken U خوش بیان
named <adj.> <past-p.> U بیان شده
stated <adj.> <past-p.> U بیان شده
diction U طرز بیان
imparted U بیان کردن
eloquence U علم بیان
licorice U شیرین بیان
impart U بیان کردن
express U بیان یا شرح
expressed U بیان یا شرح
lip U سخن بیان
expresses U بیان یا شرح
imparting U بیان کردن
imparts U بیان کردن
restatement U بیان مجدد
restatements U بیان مجدد
simply stated U به بیان کوتاه
utter U بیان کردن
voice U بیان کردن
expressing U بیان یا شرح
number U بیان کیفیت
remarking U افهار بیان
remarked U افهار بیان
remark U افهار بیان
says U بیان کردن
apposition U عطف بیان
anticlimax U بیان قهقرایی
mouth U مدخل بیان
anticlimaxes U بیان قهقرایی
mouthed U مدخل بیان
remarks U افهار بیان
said U بیان شده
stater U بیان کننده
enunciative U بیان کننده
freedom of experssion U ازادی بیان
to set forth U بیان کردن
say U بیان کردن
inexpressibility U بیان ناپذیری
numbers U بیان کیفیت
formulation U بیان ریاضی
frame U بیان کردن
account U بیان علت
statements U بیان وضعیت
set forth U بیان کردن
tell U بیان کردن
tells U بیان کردن
telling-off U بیان کردن
declaratory U متضمن بیان
sweet root U شیرین بیان
expressible U به بیان درامدنی
expounder U بیان کننده
set out U بیان کردن
self-expression U بیان حال
appositive U عطف بیان
presentment U بیان حضور
mouthing U مدخل بیان
mouths U مدخل بیان
anticlimaxes U بیان قهقرایی نمودن
expressed U بیان کردن اداکردن
expressing U بیان کردن اداکردن
restating U مجددا بیان کردن
academic freedom آزادی عمل و بیان
anticlimax U بیان قهقرایی نمودن
restated U مجددا بیان کردن
express U بیان کردن اداکردن
anticlimactic U مربوط به بیان قهقرایی
expresses U بیان کردن اداکردن
rhetor U اموزگار معانی بیان
euphuism U بیان مطنطن لفافی
restates U مجددا بیان کردن
above-mentioned <adj.> U بیان شده در بالا
above-quoted <adj.> U بیان شده در بالا
abovementioned <adj.> U بیان شده در بالا
aforementioned <adj.> U بیان شده در بالا
afore-mentioned <adj.> U بیان شده در بالا
undermentioned <adj.> U بیان شده در پایین
enunciator U بیان کننده اداکننده
mentioned below [often postpos.] <adj.> U بیان شده در پایین
below-mentioned <adj.> U بیان شده در پایین
restate U مجددا بیان کردن
word U بالغات بیان کردن
circumlocutions U بیان غیر مستقیم
bubbles U بیان کردن حباب
bubbled U بیان کردن حباب
bubble U بیان کردن حباب
causal U بیان کننده علت
word picture U بیان یا شرح روشن
misstate U درست بیان نردن
smooth tongued U خوش بیان چاپلوس
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
sound off <idiom> U عقاید را بیان کردن
circumlocution U بیان غیر مستقیم
obiter dictum U بیان ضمنی و تصادفی
bubbling U بیان کردن حباب
worded U بالغات بیان کردن
riddles U تفسیریا بیان کردن
riddle U تفسیریا بیان کردن
sound off U ازادانه بیان کردن
pomfret cake U کلوچه شیرین بیان
detail U یات را بیان کردن
detailing U یات را بیان کردن
polarities U بیان جهت جریان یک شی
polarity U بیان جهت جریان یک شی
enigma U رمز بیان مبهم
enigmas U رمز بیان مبهم
last word U بیان یا رفتار قاطع
k U نشانه بیان یک هزار
inexpressible U نا گفتنی غیرقابل بیان
quantifies U چندی بیان کردن
quantifying U چندی بیان کردن
quantified U چندی بیان کردن
rhetoricians U اموزگار معانی بیان
quantify U چندی بیان کردن
rhetorician U اموزگار معانی بیان
run on U بتفصیل بیان کردن
describe U بیان مشخصات کسی یا چیزی
described U بیان مشخصات کسی یا چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com