English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
not operationally ready U غیر اماده ازنظر عملیاتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
current operating allowance U سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
supercritical U حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard U اماده توپگیری اماده برای توگیری
area of operational interest U منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
bury U ازنظر پوشاندن
burying U ازنظر پوشاندن
buries U ازنظر پوشاندن
security cognizance U شناخت ازنظر صلاحیت
tax haven U محل امن ازنظر مالیات
tax havens U محل امن ازنظر مالیات
To bring something to someones attention . U چیزی را ازنظر کسی گذراندن
geologize U ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
developed market economy countries U کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
road capacity U کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
satellization U زیر امرقراردادن یکانهای غیرمشابه ازنظر رستهای
beam test U ازمایش اندازه گیری تیر ازنظر مقاومت
tailors U برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
play second fiddle to someone <idiom> U ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
economic section U انتخاب سطح مقطع مناسب ازنظر اقتصادی
tailor U برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
panoramas U منافر مختلفی که پی در پی پشت شهرفرنگ یا دوربین ازنظر بگذرد
first world U کشورهای کنونی سرمایه داری پیشرفته ازنظر اقتصادی
panorama U منافر مختلفی که پی در پی پشت شهرفرنگ یا دوربین ازنظر بگذرد
ramp alert U اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
form utility U در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
freight U وسیله حملی که ازنظر قیمت مناسب است ولی کند عمل میکند
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order U دستور اماده باش اعلام اماده باش
operational code U کد عملیاتی
operating U عملیاتی
operation code U کد عملیاتی
operational U عملیاتی
operations code U کد عملیاتی
laager U هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
concept of operation U تدبیر عملیاتی
operating staff U کارمندان عملیاتی
component operation U عناصر عملیاتی
operational reserve U ذخیره عملیاتی
staging area U منطقه عملیاتی
operating temperature U دمای عملیاتی
operations code U رمز عملیاتی
preoperational U پیش عملیاتی
operating cost U مخارج عملیاتی
operating cost U هزینه عملیاتی
flowchart U شمای عملیاتی
operating budget U بودجه عملیاتی
element U عنصر عملیاتی
elements U عنصر عملیاتی
operating expenses U مخارج عملیاتی
operating profit U سود عملیاتی
action parameters U پارامترهای عملیاتی
mission load U اماد عملیاتی
operating ratio U نرخ عملیاتی
operating loss U زیان عملیاتی
operating ratio U نسبت عملیاتی
operating speed U سرعت عملیاتی
operationalism U عملیاتی نگری
incidents U حادثه عملیاتی
operation research U پژوهش عملیاتی
operational costs U هزینههای عملیاتی
operational definition U تعریف عملیاتی
operational research U تحقیق عملیاتی
operational problems U مسائل عملیاتی
operational environment U محیط عملیاتی
operation map U نقشه عملیاتی
operational readiness U امادگی عملیاتی
functional specification U مشخصه عملیاتی
endurance U برد عملیاتی
operation order U دستور عملیاتی
operational headquarters U ستاد عملیاتی
operation overlay U کالک عملیاتی
operational reserve U احتیاط عملیاتی
operating weight U وزن عملیاتی
operation annexes U پیوستهای عملیاتی
cruising range U برد عملیاتی
incident U حادثه عملیاتی
throughput U توان عملیاتی
operational management U مدیریت عملیاتی
operational route U جاده عملیاتی
operational route U مسیر عملیاتی
He has feathered his nest. He has lined his pocket. U اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
action U کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
operational amplifier U تقویت کننده عملیاتی
actions U کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
mission load U بار مبنای عملیاتی
functional units of a computer U واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
fleet operating base U پایگاه عملیاتی ناوگان
operational performance category U امادگی عملیاتی از طبقه
radius of action U برد عملیاتی هواپیما
operational command U فرماندهی از نظر عملیاتی
standing operating procedures U روش جاری عملیاتی
operational weapon U جنگ افزار عملیاتی
commander's concept U تدبیر عملیاتی فرمانده
effective through put U توان عملیاتی موثر
scheme of command U طرح عملیاتی یکان
operational performance category U طبقه امادگی عملیاتی
reciprocal agreement U قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
chop U تعویض کنترل عملیاتی یکانها
chopped U تعویض کنترل عملیاتی یکانها
zeroed out U غیر عملیاتی شدن یکان
game cycle U دورههای عملیاتی بازی جنگ
base of operations U پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
present work U عملیاتی که اکنون انجام شده است
sop U رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
sops U رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
alternate escort operating base U پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
change of operation control U تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
sequential U عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
alert force U نیروهای اماده باش نیروهای اماده
routing U عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
radiological operations U عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
monadic U مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
target offset methode U روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
rated through put U ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
isogamete U سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
eagle flight U نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
cold rolling U عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
regrade U تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
counter revolution U عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
fix U 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fixes U 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
process bound U برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
atomic U 1-مربوط به یک اتم 2-عملیاتی که اگر در حین پردازش قط ع شود داده را به وضع اولیه خود بر می گرداند
simulation U عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulations U عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
unmodified instruction U دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
air alert warning U اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
finder U عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
Perl U برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
niladic U مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
availability factor U ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
commissions U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
parkerizing U عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
operation U عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
flight ration U جیره عملیاتی درحین پرواز جیره هوایی
in form U اماده
readying U اماده
in full fig U اماده
in gear U اماده
lief U اماده
setting up U اماده
sets U اماده
in the saddle U اماده
set U اماده
in store U اماده
in kelter U اماده
fresh U اماده
yare U اماده
yoi U اماده
freshest U اماده
prompt U اماده
provided U اماده
prompted U اماده
prompts U اماده
ablest U اماده
abler U اماده
equipped U اماده
supplied U اماده
supplying U اماده
supply U اماده
fresh- U اماده
minded U اماده
handy U اماده
handiest U اماده
handier U اماده
accoutred U اماده
stocked U اماده
stock U اماده
susceptible U اماده
readied U اماده
ready-made U اماده
accoutrements U اماده
ready U اماده
readies U اماده
ready made U اماده
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
acceptancy U اماده قبول
on tap U اماده کشیدن
action mission ship U ناو اماده
aforehand U اماده راحت
fledge U اماده پروازکردن
acoutre U اماده جنگ
kelter U انتظام اماده
get ready U اماده کردن
giglet U دخترسبک که اماده
belay U اماده کردن
obliging U اماده خدمت
make ready U اماده کردن
confect U اماده کردن
indispose U اماده ساختن
combat ready U اماده به رزم
combat available U اماده به پرواز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com