English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
speciality of the house U غذای مخصوص طبخ منزل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
a special menu U صورت غذای مخصوص
lutes U گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute U گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes U وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write U وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil U روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typeface U مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typefaces U مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics U کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
when in season U غذای فصل
dish of the day U غذای روز
spirilual nutriment U غذای روحانی
luncheon U غذای مفصل
luncheons U غذای مفصل
stinkpot U غذای بدبو
meats U غذای اصلی
health foods U غذای سالم
junk food U غذای ناسالم
entree U غذای اصلی
junk foods U غذای ناسالم
restorative food U غذای مقوی
health food U غذای سالم
dinette U غذای گرم
cornmeal U غذای ذرت
meat U غذای اصلی
chicken feed U غذای جوجه
sweetmeat U غذای شیرین
seafood U غذای دریایی
plant food U غذای گیاهی
plant food U غذای گیاه
potluck U غذای مختصر
shore dinner U غذای دریایی
sops U غذای مایع
sop U غذای مایع
antipasto U غذای اشتهااور
birdseed U غذای پرندگان
gastronomist U متخصص غذای لذیذ
Oily skin (food). U پوست ( غذای ) چرب
Good wholesome food . U غذای سالم وکامل
fondu U نوعی غذای سویسی
debilitant U غذای ضعیف کننده
Frozen meat ( food ) . U گوشت ( غذای ) یخ زده
chow mein U نوعی غذای چینی
boarded U غذای روی میز
board U غذای روی میز
stenophagous U غذای محدود خوار
set menu U صورت غذای هر روزه
chopsuey U نوعی غذای چینی
registering U که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register U که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers U که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
Rice is a wholesome food . U برنج غذای کاملی است
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
sloshes U غذای چسبناک مشروب لزج
bakemeat U شیرینی اردی غذای پخته
progressive cookery U پخت تدریجی غذای یکان
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
sloshing U غذای چسبناک مشروب لزج
food container U فرف غذای قابل حمل
slosh U غذای چسبناک مشروب لزج
baked meat U شیرینی اردی غذای پخته
agape U غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
ravioli U نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
succotash U غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
casserole U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
entremets U غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
mawkish U حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
casseroles U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
deleting U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
for half board U برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
I revisited her recipe. U من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
The food was not fit to eat. U غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
hospices U منزل
hearth U منزل
stages U منزل
stage U منزل
inn U منزل
withindoors U در منزل
inns U منزل
hospice U منزل
hearths U منزل
lodgings U منزل
houseful U یک منزل بر
domiciles U منزل
domicile U منزل
pied-a-terre U منزل
pieds-a-terre U منزل
abodes U منزل
abode U منزل
commorancy U منزل
halting place U منزل
lodge U منزل
lodged U منزل
lodges U منزل
lodging U منزل
homes U منزل
housed U منزل
biding U منزل
habitations U منزل
house U منزل
habitation U منزل
dwelling U منزل
dwellings U منزل
home U منزل
houses U منزل
embedded code U کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slopped U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
digging U خانه منزل
lodges U منزل کردن
encamps U منزل دادن
to take up one's quarters U منزل کزدن
encamping U منزل دادن
to shift one's lodging U تغییردادن منزل
house arrest U توقیف در منزل
housework U کار منزل
homeward U بطرف منزل
home economics U تدبیر منزل
alfresco U خارج از منزل
lodges U منزل دادن
lodged U منزل دادن
lodge U منزل دادن
household economy U تدبیر منزل
He came out of the house. U از منزل درآمد
lodged U منزل کردن
housed U منزل گزیدن
house U منزل گزیدن
take up ones abode U منزل کردن
accommodating U منزل مناسب
lodge U منزل کردن
houses U منزل گزیدن
lodgment or lodge U منزل گیری
camps U منزل کردن
dwellings U منزل کردن
accommodated U منزل دادن
accommodate U منزل دادن
accommodates U منزل دادن
abides U منزل کردن
abided U منزل کردن
quarters U منزل بخش
abide U منزل کردن
housekeeping U اداره منزل
home address U آدرس منزل
camp U منزل کردن
encamp U منزل دادن
accomodate U منزل دادن
board U منزل کردن
residance telephone U تلفن منزل
outdoors U خارج از منزل
dwelt U منزل کرد
dwelt U منزل داشت
encamped U منزل دادن
to move out U [از منزل] رفتن
home economics U اقتصاد منزل
roosts U منزل کرن
dwelling U منزل کردن
roosting U منزل کرن
encage U منزل دادن
roosted U منزل کرن
roost U منزل کرن
boarded U منزل کردن
dwelling house U منزل مسکونی
camped U منزل کردن
puffs U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
lodgment U منزل گیری استقرار
lodgement U منزل گیری استقرار
to move out U [از منزل] بارکشی کردن
pet U حیوان اهلی منزل
petted U حیوان اهلی منزل
withindoors U اشخاص داخل منزل
to fix up U منزل دادن پوشانیدن
manor U ملک تیولی منزل
manors U ملک تیولی منزل
pets U حیوان اهلی منزل
house service meter U کنتور برق منزل
To put up at a place . U درجایی منزل کردن
halfway house U منزل نیمه راه
halfway houses U منزل نیمه راه
house wiring switch U کلید برق منزل
houseplant U گیاه توی منزل
houseplants U گیاه توی منزل
I am staying at the hotel. U در هتل منزل دارم.
well lodged U دارای منزل راحت
search warrant U حکم تفتیش منزل
accommodations U منزل وسایل راحتی
accommodation U منزل وسایل راحتی
WI'll you take me home? U مرا به منزل می رسانید ؟
search warrants U حکم تفتیش منزل
Is there anybody at home ? Anybody home ? U کسی منزل هست ؟
rooms U مسکن گزیدن منزل دادن به
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com