English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Good wholesome food . U غذای سالم وکامل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
health food U غذای سالم
health foods U غذای سالم
levy in mess U نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
Sound mind in a sound body. <proverb> U عقل سالم در بدن سالم.
high order detonation U انفجار انی وکامل
From A to Z. In every deatail. U از سیر تا پیاز (جامع وکامل )
mock up U مدلی باندازه طبعی وکامل برای مطالعه وازمایش
scot-free U سالم
scot free U سالم
pert U سالم
hale U سالم
lucid U سالم
healthful U سالم
safe U سالم
in a good state of health U سالم
out of the wood U سالم
soundable U سالم
safest U سالم
safes U سالم
safer U سالم
whole U سالم
intact U سالم
soundest U سالم
sounds U سالم
sicker U سالم
valid U سالم
healthy U سالم
healthiest U سالم
salubrious U سالم
sounded U سالم
well U سالم
wells U سالم
sound U سالم
healthier U سالم
halely U بطور سالم
syntropy U پیوند سالم
A healthy recreation . Good clean fun. U تفریحات سالم
healthily U بطور سالم
sound money U پول سالم
with a whole skin U پی گزند سالم
clear timber U چوب سالم
wholesomeness U سالم و بی خطر
salutary U سالم ومغذی
Is everything all right? U سالم هستی؟
unclean U غیر سالم
All right? U سالم هستی؟
sane U سالم معقول
wholesome U سالم و بی خطر
saner U سالم معقول
sanest U سالم معقول
ablebodied <adj.> U سالم و تندرست
intact U سالم کامل
shore dinner U غذای دریایی
potluck U غذای مختصر
plant food U غذای گیاه
plant food U غذای گیاهی
restorative food U غذای مقوی
dish of the day U غذای روز
spirilual nutriment U غذای روحانی
when in season U غذای فصل
junk foods U غذای ناسالم
seafood U غذای دریایی
sweetmeat U غذای شیرین
stinkpot U غذای بدبو
junk food U غذای ناسالم
cornmeal U غذای ذرت
antipasto U غذای اشتهااور
meats U غذای اصلی
meat U غذای اصلی
sops U غذای مایع
sop U غذای مایع
dinette U غذای گرم
luncheon U غذای مفصل
entree U غذای اصلی
chicken feed U غذای جوجه
birdseed U غذای پرندگان
luncheons U غذای مفصل
survived <past-p.> U جان سالم به در بردن
wholesore U گوارا سالم سودمند
In good condition (health). U سالم وبی عیب
wooden round U گلوله سالم و بادوام
compos mentis U دارای عقل سالم
unsullied U مسموم نشده-سالم
soundly U بطور صحیح و سالم
to ride out U سالم بیرون رفتن از
peart U سالم وبا روح
unhealthy U غیر سالم بیمار
incorrupt U سالم کردن درستکارکردن
wooden bomb U بمب سالم و بادوام
bonnily U بطور سالم وخوشحال
Oily skin (food). U پوست ( غذای ) چرب
set menu U صورت غذای هر روزه
board U غذای روی میز
a special menu U صورت غذای مخصوص
Frozen meat ( food ) . U گوشت ( غذای ) یخ زده
fondu U نوعی غذای سویسی
chow mein U نوعی غذای چینی
boarded U غذای روی میز
chopsuey U نوعی غذای چینی
stenophagous U غذای محدود خوار
gastronomist U متخصص غذای لذیذ
debilitant U غذای ضعیف کننده
embonpoint U دارای مزاج سالم و خوب
well-balanced U سالم سلیم موزون باقرینه
To be sound in wind and limb. U جسما" سالم وقوی بودن
well balanced U سالم سلیم موزون باقرینه
sloshing U غذای چسبناک مشروب لزج
sloshes U غذای چسبناک مشروب لزج
slosh U غذای چسبناک مشروب لزج
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
bakemeat U شیرینی اردی غذای پخته
Rice is a wholesome food . U برنج غذای کاملی است
baked meat U شیرینی اردی غذای پخته
speciality of the house U غذای مخصوص طبخ منزل
progressive cookery U پخت تدریجی غذای یکان
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
food container U فرف غذای قابل حمل
duration U مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
It remained intact. U سالم ودست نخورده باقی مانده
agape U غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
ravioli U نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
casseroles U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casserole U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
mawkish U حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
succotash U غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
entremets U غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
sound [arguments, data, figures] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
I revisited her recipe. U من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
The food was not fit to eat. U غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
for half board U برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
return to base U بازگشت هواپیما به پایگاه به طور سالم هواپیمای بازگشتی
you do not seem well U گویا حالتان خوش نیست سالم بنظر نمیایید
demands of providing healthy living and working conditions U خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slop U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
homeopathy U معالجه امراض بوسیله تجویزدارویی که دراشخاص سالم علائم ان مرض را بوجوداورد
puffs U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
Sophrosyne U وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
munchies [Colloquial] U غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com