Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
health food
U
غذای سالم
health foods
U
غذای سالم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Good wholesome food .
U
غذای سالم وکامل
Other Matches
levy in mess
U
نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
Sound mind in a sound body.
<proverb>
U
عقل سالم در بدن سالم.
lucid
U
سالم
safest
U
سالم
healthful
U
سالم
intact
U
سالم
hale
U
سالم
whole
U
سالم
scot free
U
سالم
safer
U
سالم
safe
U
سالم
pert
U
سالم
safes
U
سالم
scot-free
U
سالم
out of the wood
U
سالم
well
U
سالم
sicker
U
سالم
sounds
U
سالم
soundest
U
سالم
sounded
U
سالم
sound
U
سالم
wells
U
سالم
in a good state of health
U
سالم
healthier
U
سالم
healthiest
U
سالم
healthy
U
سالم
soundable
U
سالم
salubrious
U
سالم
valid
U
سالم
with a whole skin
U
پی گزند سالم
halely
U
بطور سالم
A healthy recreation . Good clean fun.
U
تفریحات سالم
clear timber
U
چوب سالم
salutary
U
سالم ومغذی
sanest
U
سالم معقول
wholesome
U
سالم و بی خطر
healthily
U
بطور سالم
syntropy
U
پیوند سالم
unclean
U
غیر سالم
sane
U
سالم معقول
intact
U
سالم کامل
saner
U
سالم معقول
Is everything all right?
U
سالم هستی؟
All right?
U
سالم هستی؟
wholesomeness
U
سالم و بی خطر
ablebodied
<adj.>
U
سالم و تندرست
sound money
U
پول سالم
cornmeal
U
غذای ذرت
spirilual nutriment
U
غذای روحانی
junk foods
U
غذای ناسالم
shore dinner
U
غذای دریایی
stinkpot
U
غذای بدبو
sweetmeat
U
غذای شیرین
junk food
U
غذای ناسالم
potluck
U
غذای مختصر
entree
U
غذای اصلی
plant food
U
غذای گیاهی
dinette
U
غذای گرم
antipasto
U
غذای اشتهااور
restorative food
U
غذای مقوی
luncheons
U
غذای مفصل
luncheon
U
غذای مفصل
plant food
U
غذای گیاه
sops
U
غذای مایع
sop
U
غذای مایع
birdseed
U
غذای پرندگان
meats
U
غذای اصلی
meat
U
غذای اصلی
dish of the day
U
غذای روز
when in season
U
غذای فصل
seafood
U
غذای دریایی
chicken feed
U
غذای جوجه
to ride out
U
سالم بیرون رفتن از
wooden round
U
گلوله سالم و بادوام
survived
<past-p.>
U
جان سالم به در بردن
wooden bomb
U
بمب سالم و بادوام
In good condition (health).
U
سالم وبی عیب
unsullied
U
مسموم نشده-سالم
wholesore
U
گوارا سالم سودمند
compos mentis
U
دارای عقل سالم
bonnily
U
بطور سالم وخوشحال
incorrupt
U
سالم کردن درستکارکردن
soundly
U
بطور صحیح و سالم
peart
U
سالم وبا روح
unhealthy
U
غیر سالم بیمار
Oily skin (food).
U
پوست ( غذای ) چرب
chow mein
U
نوعی غذای چینی
Frozen meat ( food ) .
U
گوشت ( غذای ) یخ زده
a special menu
U
صورت غذای مخصوص
set menu
U
صورت غذای هر روزه
boarded
U
غذای روی میز
board
U
غذای روی میز
debilitant
U
غذای ضعیف کننده
chopsuey
U
نوعی غذای چینی
gastronomist
U
متخصص غذای لذیذ
stenophagous
U
غذای محدود خوار
fondu
U
نوعی غذای سویسی
well balanced
U
سالم سلیم موزون باقرینه
To be sound in wind and limb.
U
جسما" سالم وقوی بودن
well-balanced
U
سالم سلیم موزون باقرینه
embonpoint
U
دارای مزاج سالم و خوب
sloshes
U
غذای چسبناک مشروب لزج
to toy with one's food
U
با غذای خود بازی کردن
progressive cookery
U
پخت تدریجی غذای یکان
speciality of the house
U
غذای مخصوص طبخ منزل
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
food container
U
فرف غذای قابل حمل
slosh
U
غذای چسبناک مشروب لزج
bakemeat
U
شیرینی اردی غذای پخته
baked meat
U
شیرینی اردی غذای پخته
Rice is a wholesome food .
U
برنج غذای کاملی است
sloshing
U
غذای چسبناک مشروب لزج
It remained intact.
U
سالم ودست نخورده باقی مانده
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
agape
U
غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا
[دین]
ravioli
U
نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
U
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
succotash
U
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
casserole
U
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
entremets
U
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
casseroles
U
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
mawkish
U
حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
sound
[arguments, data, figures]
<adj.>
U
درست
[بی عیب ]
[سالم ]
[استدلال . داده ها . اعداد]
I revisited her recipe.
U
من دستور کار
[غذای]
او
[زن]
را دوباره بکار بردم.
for half board
U
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
The food was not fit to eat.
U
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
you do not seem well
U
گویا حالتان خوش نیست سالم بنظر نمیایید
return to base
U
بازگشت هواپیما به پایگاه به طور سالم هواپیمای بازگشتی
demands of providing healthy living and working conditions
U
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
slop
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
broth
U
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
slopped
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike.
U
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slopping
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
homeopathy
U
معالجه امراض بوسیله تجویزدارویی که دراشخاص سالم علائم ان مرض را بوجوداورد
puff
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
Sophrosyne
U
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
munchies
[Colloquial]
U
غذای برای ریز ریز خوردن
[مانند تخمه یا پسته]
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
hunger strike
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
xmodem
U
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com