Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
spirilual nutriment
U
غذای روحانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sederunt
U
جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
potluck
U
غذای مختصر
luncheon
U
غذای مفصل
plant food
U
غذای گیاهی
chicken feed
U
غذای جوجه
plant food
U
غذای گیاه
entree
U
غذای اصلی
seafood
U
غذای دریایی
when in season
U
غذای فصل
dish of the day
U
غذای روز
shore dinner
U
غذای دریایی
stinkpot
U
غذای بدبو
sweetmeat
U
غذای شیرین
junk foods
U
غذای ناسالم
junk food
U
غذای ناسالم
health foods
U
غذای سالم
dinette
U
غذای گرم
meats
U
غذای اصلی
meat
U
غذای اصلی
health food
U
غذای سالم
antipasto
U
غذای اشتهااور
birdseed
U
غذای پرندگان
luncheons
U
غذای مفصل
cornmeal
U
غذای ذرت
sops
U
غذای مایع
sop
U
غذای مایع
restorative food
U
غذای مقوی
fondu
U
نوعی غذای سویسی
gastronomist
U
متخصص غذای لذیذ
stenophagous
U
غذای محدود خوار
chow mein
U
نوعی غذای چینی
board
U
غذای روی میز
boarded
U
غذای روی میز
debilitant
U
غذای ضعیف کننده
chopsuey
U
نوعی غذای چینی
set menu
U
صورت غذای هر روزه
a special menu
U
صورت غذای مخصوص
Frozen meat ( food ) .
U
گوشت ( غذای ) یخ زده
Good wholesome food .
U
غذای سالم وکامل
Oily skin (food).
U
پوست ( غذای ) چرب
unworldly
U
روحانی
spiritual
U
روحانی
etherean
U
روحانی
ethereal
U
روحانی
clergymen
U
روحانی
sacred
U
روحانی
spiritually
U
روحانی
clergyman
U
روحانی
anagogic
U
روحانی
unwordly
U
روحانی
unfrocked
U
روحانی
herdsmen
U
روحانی
herdsman
U
روحانی
heavenly
U
روحانی
spiritualists
U
روحانی
marabout
U
روحانی
spiritualist
U
روحانی
marabou
U
روحانی
to toy with one's food
U
با غذای خود بازی کردن
baked meat
U
شیرینی اردی غذای پخته
speciality of the house
U
غذای مخصوص طبخ منزل
progressive cookery
U
پخت تدریجی غذای یکان
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
food container
U
فرف غذای قابل حمل
bakemeat
U
شیرینی اردی غذای پخته
Rice is a wholesome food .
U
برنج غذای کاملی است
sloshing
U
غذای چسبناک مشروب لزج
sloshes
U
غذای چسبناک مشروب لزج
slosh
U
غذای چسبناک مشروب لزج
charisma
U
جذبه روحانی
prelacy
U
حکومت روحانی
etherealize
U
روحانی کردن
pater
U
پدر روحانی
pastorate
U
پیشوایی روحانی
laywoman
U
زن غیر روحانی
hierarch
U
رئیس روحانی
residentiary
U
روحانی مقیم
spiritualize
U
روحانی کردن
hymns
U
سرود روحانی
hymn
U
سرود روحانی
padres
U
پدر روحانی
padre
U
پدر روحانی
lays
U
غیر روحانی
lay
U
غیر روحانی
spiritual
U
روحانی معنوی
pastor
U
پیشوای روحانی
perdition
U
مرگ روحانی
spirituality
U
عالم روحانی
pastors
U
پیشوای روحانی
copartnership
U
ردای روحانی
heavenliness
U
روحانی الوهیت
temporal
U
غیر روحانی
casseroles
U
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
mawkish
U
حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
succotash
U
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
casserole
U
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
agape
U
غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا
[دین]
entremets
U
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
U
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
ravioli
U
نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
twice born
U
تولدتازه روحانی یافته
secularizing
U
غیر روحانی کردن
priest
U
روحانی کشیشی کردن
religious
U
تارک دنیا روحانی
secular songs
U
سرودهای غیر روحانی
goddaughters
U
دختر خواندهی روحانی
rapture
U
وجد روحانی ربایش
heaven
U
خدا عالم روحانی
secularizes
U
غیر روحانی کردن
raptures
U
وجد روحانی ربایش
secularises
U
غیر روحانی کردن
secularising
U
غیر روحانی کردن
subdeacon
U
معاون گماشته روحانی
secularize
U
غیر روحانی کردن
priests
U
روحانی کشیشی کردن
spirituous
U
دارای حالت روحانی
raptures
U
شعف وخلسه روحانی
secularized
U
غیر روحانی کردن
spiritualization
U
جنبه روحانی دادن به
secularised
U
غیر روحانی کردن
rapture
U
شعف وخلسه روحانی
deconsecrate
U
غیر روحانی کردن
gnosticism
U
فلسفه عرفانی یا روحانی
hiearchic
U
وابسته به سران روحانی
inquisitional
U
وابسته به دادگاه روحانی
laicism
U
غیر روحانی بودن
heavens
U
خدا عالم روحانی
apostle
U
عالیترین مرجع روحانی
laymen
U
شخص غیر روحانی
apostles
U
عالیترین مرجع روحانی
goddaughter
U
دختر خواندهی روحانی
layman
U
شخص غیر روحانی
pneumatology
U
مبحث موجودات روحانی
I revisited her recipe.
U
من دستور کار
[غذای]
او
[زن]
را دوباره بکار بردم.
The food was not fit to eat.
U
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
for half board
U
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
regenerating
U
زندگی تازه و روحانی یافته
defrock
U
خلع کسوت روحانی کردن
laity
U
مردم غیر روحانی ناشی
regenerates
U
زندگی تازه و روحانی یافته
regenerated
U
زندگی تازه و روحانی یافته
regenerate
U
زندگی تازه و روحانی یافته
spiritual
U
غیر مادی بطور روحانی
gnosis
U
دانش رازهای روحانی عرفان
disfrock
U
ازکسوت روحانی خارج شدن
gnostic
U
دارای اسرار روحانی نهانی
charism
U
عطیه الهی جذبه روحانی
minor order
U
صفوف روحانی پایین درجه
unfrock
U
از کسوت روحانی خارج شدن
reborn
U
تغییر حالت روحانی یافته
officiant
U
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
major seminary
U
دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
laicize
U
بصورت غیر روحانی یا غیرعلمی در اوردن
revest
U
جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
hierarchy
U
حکومت ودرجه بندی سران روحانی
despiritualize
U
فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
hierarchies
U
حکومت ودرجه بندی سران روحانی
slop
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
broth
U
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
He warned he would go on a termless hunger strike.
U
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slopping
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
impropriate
U
حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
godmother
U
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
lay deacon
U
شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
godmothers
U
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
primate of all england
U
سراسقف که بزرکترین مقام روحانی انگلیس را داراست
puff
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffs
U
دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
hierarchy
U
گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
simony
U
خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
imposition of hands
U
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
hierarchies
U
گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
procuratrix
U
زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
godchild
U
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
to take orders
U
منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
godchildren
U
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
churchwardens
U
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden
U
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
limitarian
U
کسیکه معتقد است بخش محدودی از مردم گیتی رستگاری روحانی خواهندداشت
munchies
[Colloquial]
U
غذای برای ریز ریز خوردن
[مانند تخمه یا پسته]
hunger strikes
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike
U
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
presbyteries
U
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbytery
U
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
totem
U
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems
U
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
psalms
U
سرود روحانی سرود
psalm
U
سرود روحانی سرود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com