Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
convenience food
U
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods
U
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fudges
U
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudged
U
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudging
U
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
fudge
U
غذایی که از مخلوط شکلات وشیر وقند درست شده باشد سخن بی معنی وبیهوده جفنگ
no drop image
[تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
duck soup
<idiom>
U
آسان
effortlessly
U
آسان
piece of cake
<idiom>
U
آسان
effortless
U
آسان
relaxed
<adj.>
U
آسان گیر
easy-going
<adj.>
U
آسان گیر
easygoing
<adj.>
U
آسان گیر
easy
<adj.>
U
آسان گیر
pushover
U
کار آسان
doddle
U
سهل-آسان
To take things easy(lightly)
U
کارها را آسان گرفتن
child's play
U
هر کار بسیار آسان
relaxed
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
It is easier said than done .
U
گفتنش آسان است
easygoing
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
easy
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
easy-going
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
highroads
U
راه آسان یا سر راست
highroad
U
راه آسان یا سر راست
It is easy for me.
U
برایم خیلی آسان است
dime a dozen
<idiom>
U
آسان بدست آمدن ،عادی
It is quite easy when you get ( have ) the knack of it .
U
وقتیکه فن کار را بدانی آسان می شود
This is the easisrt way.
U
این آسان ترین راه است
The exam was too easy for words .
U
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
There is nothing to it .
U
هیچ کاری ندارد ( بسیار آسان است )
hatches
U
پختن
shirr
U
پختن
grill
U
پختن
hatched
U
پختن
bakes
U
پختن
grills
U
پختن
grilling
U
پختن
hatch
U
پختن
cooks
U
پختن
fire a kiln
U
پختن
cooked
U
پختن
anneal
U
پختن
cook
U
پختن
baked
U
پختن
decoct
U
پختن
bake
U
پختن
opens
U
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opened
U
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open
U
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
bouse
U
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight
U
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
To bake bread.
U
نان پختن
parboil
U
نیمه پختن
pot
U
در دیگ پختن
pots
U
در دیگ پختن
parboiled
U
نیمه پختن
parboiling
U
نیمه پختن
parboils
U
نیمه پختن
brick burning
U
پختن اجر
kiln
U
درکوره پختن
kilns
U
درکوره پختن
fire bricks
U
اجر پختن
To cook food.
U
غذا پختن
ragout
U
راگو پختن
potting
U
در دیگ پختن
a closed mouth catches no flies
<proverb>
U
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
U
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
braising
U
با اتش ملایم پختن
coddle
U
اهسته جوشاندن یا پختن
braises
U
با اتش ملایم پختن
coddled
U
اهسته جوشاندن یا پختن
coddling
U
اهسته جوشاندن یا پختن
coddles
U
اهسته جوشاندن یا پختن
nuke
U
با ریزموج یا میکروویو پختن
to build castles in the air
U
خیالات خام پختن
nukes
U
با ریزموج یا میکروویو پختن
nuking
U
با ریزموج یا میکروویو پختن
braise
U
با اتش ملایم پختن
braised
U
با اتش ملایم پختن
To cook a pottage for some one .
<proverb>
U
آش براى کسى پختن .
to build castles in the air
U
هوس خام پختن
close aneal
U
باز پختن مسدود
escallop
U
گوش ماهی پختن
autoclave
U
بادیگ زودپز پختن
nuked
U
با ریزموج یا میکروویو پختن
concocts
U
ترکیب کردن پختن
concocting
U
ترکیب کردن پختن
concocted
U
ترکیب کردن پختن
concoct
U
ترکیب کردن پختن
portland cement kiln
U
کوره پختن سیمان
pressure cook
U
تحت فشار پختن
alimental
U
غذایی
dietetical
U
غذایی
mess
U
هم غذایی
alimentary
U
غذایی
trophic
U
غذایی
messes
U
هم غذایی
hottest
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
pot liquor
U
اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
frying
U
روی اتش پختن تهییج
fry
U
روی اتش پختن تهییج
fries
U
روی اتش پختن تهییج
greyhounds
U
در تاوه پختن غربال کردن
greyhound
U
در تاوه پختن غربال کردن
bake
U
پختن
[نان و کیک غیره]
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
U
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
rationed
U
جیره غذایی
dieting
U
برنامه غذایی
dieting
U
رژیم غذایی
diets
U
برنامه غذایی
diets
U
رژیم غذایی
food chain
U
زنجیره غذایی
food chains
U
زنجیره غذایی
food web
U
شبکه غذایی
food pyramid
U
هرم غذایی
dieted
U
رژیم غذایی
dieted
U
برنامه غذایی
ration
U
جیره غذایی
regimens
U
پرهیز غذایی
regimen
U
پرهیز غذایی
nutritiveness
U
خاصیت غذایی
food poisoning
U
مسمویت غذایی
foodstuff
U
ماده غذایی
rations
U
جیره غذایی
foodstuffs
U
ماده غذایی
lymph
U
شیره غذایی
diet
U
برنامه غذایی
diet
U
رژیم غذایی
food program
U
برنامه غذایی
food preference
U
پسند غذایی
food deprivation
U
محرومیت غذایی
food dtufe stuff
U
ماده غذایی
food industries
U
صنایع غذایی
food packet
U
بسته غذایی
food perference
U
رجحان غذایی
escutcheon
U
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
to dress
[food]
U
آماده کردن
[پختن]
[غذا یا دسرت]
to cook
U
پختن
[مانند سوپ و نهار و شام]
micronutrient
U
عنصر غذایی کم مصرف
dietary
U
مربوط به رژیم غذایی
macronutrient
U
عنصر غذایی پر مصرف
grazing food chain
U
زنجیره غذایی چرندگان
Adulterated foodstuff.
U
مواد غذایی تقلبی
annual food plan
U
برنامه غذایی سالیانه
botulism
U
مسمومیت غذایی حاد
provision room
U
انبار مواد غذایی
I'm on a diet.
من رژیم غذایی دارم.
dietetic
U
وابسته به رژیم غذایی
dietetics
U
برنامه ریزی غذایی
dailgy food allowance
U
جیره غذایی روزانه
hotbeds
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
to d. a chinken
U
شکم جوجه راپیش از پختن پاک کردن
imperfect competition
U
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
ration basis
U
مبنای محاسبه جیره غذایی
stirabout
U
غذایی شبیه اش جو جنب وجوش
nutrient
U
ماده مقوی از لحاظ غذایی
table of food equivalents
U
جدول ارزش جیره غذایی
nutrients
U
ماده مقوی از لحاظ غذایی
ration factor
U
ضریب اماد جیره غذایی
master menu
U
برنامه غذایی اصلی یکان
sitology
U
علم تغذیه ورژیم غذایی
scallops
U
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
scallop
U
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
snuffling
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
U
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinge
U
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
U
زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges
U
درد کشیدن تیر کشیدن
ration scale
U
مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
malnutrition
U
تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
to have the munchies for something
U
یکدفعه هوس چیزی
[غذایی]
را کردن
self digestion
U
جذب خود بخود مواد غذایی
dietetics
U
فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
cure meat
U
نمک سود کردن مواد غذایی
master menu
U
لیست مبنای جیره غذایی اصلی
I musn't eat food containing ...
من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
commissary store annex
U
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
ration credit
U
تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
packed lunch
غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
open back
U
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
commissary
U
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissaries
U
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
lapheld
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
In the long run fatty food makes your arteries clog up.
U
در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
k ration
U
بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
wellŠsuppose it is so
U
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
cereals
U
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereal
U
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
Zel-i Sultan vase
U
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design
U
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
dragged
U
کشیدن بزور کشیدن
drag
U
کشیدن بزور کشیدن
drags
U
کشیدن بزور کشیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com