English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
food packet U بسته غذایی
k ration U بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
packing list U صورت بسته بندی
Is it to go? U آیا با خود میبرید؟
packing list U صورت کالاهای بسته بندی شده
routinely U برنامهای که داده را به صورت فضاهای کوچک بسته بندی میکند
routine U برنامهای که داده را به صورت فضاهای کوچک بسته بندی میکند
routines U برنامهای که داده را به صورت فضاهای کوچک بسته بندی میکند
TCP U مین میکند. این پروتکل داده ها را به صورت بسته در می آورد و خطای آنها را بررسی میکند
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
packet U بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets U بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packaging U ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
child window U پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
gift wrap U بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
multicast packet U بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
trophic U غذایی
mess U هم غذایی
alimental U غذایی
alimentary U غذایی
messes U هم غذایی
dietetical U غذایی
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
food chain U زنجیره غذایی
food chains U زنجیره غذایی
regimen U پرهیز غذایی
regimens U پرهیز غذایی
nutritiveness U خاصیت غذایی
food dtufe stuff U ماده غذایی
food perference U رجحان غذایی
foodstuffs U ماده غذایی
food deprivation U محرومیت غذایی
foodstuff U ماده غذایی
diets U رژیم غذایی
food program U برنامه غذایی
food industries U صنایع غذایی
ration U جیره غذایی
rationed U جیره غذایی
rations U جیره غذایی
lymph U شیره غذایی
food web U شبکه غذایی
food poisoning U مسمویت غذایی
diet U برنامه غذایی
diets U برنامه غذایی
dieting U رژیم غذایی
dieting U برنامه غذایی
food preference U پسند غذایی
dieted U رژیم غذایی
dieted U برنامه غذایی
diet U رژیم غذایی
food pyramid U هرم غذایی
botulism U مسمومیت غذایی حاد
dailgy food allowance U جیره غذایی روزانه
micronutrient U عنصر غذایی کم مصرف
grazing food chain U زنجیره غذایی چرندگان
Adulterated foodstuff. U مواد غذایی تقلبی
annual food plan U برنامه غذایی سالیانه
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
dietary U مربوط به رژیم غذایی
provision room U انبار مواد غذایی
dietetic U وابسته به رژیم غذایی
dietetics U برنامه ریزی غذایی
macronutrient U عنصر غذایی پر مصرف
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
nutrient U ماده مقوی از لحاظ غذایی
table of food equivalents U جدول ارزش جیره غذایی
sitology U علم تغذیه ورژیم غذایی
nutrients U ماده مقوی از لحاظ غذایی
ration basis U مبنای محاسبه جیره غذایی
ration factor U ضریب اماد جیره غذایی
master menu U برنامه غذایی اصلی یکان
stirabout U غذایی شبیه اش جو جنب وجوش
school fellow U هم مدرسه
academy U مدرسه
academies U مدرسه
schoolmates U هم مدرسه
schools U مدرسه
schoolmate U هم مدرسه
school U مدرسه
school age U سن مدرسه
school mate U هم مدرسه
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
slated items U مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
convenience foods U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
commissary store annex U شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
malnutrition U تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
dietetics U فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
ration scale U مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
to have the munchies for something U یکدفعه هوس چیزی [غذایی] را کردن
master menu U لیست مبنای جیره غذایی اصلی
convenience food U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
self digestion U جذب خود بخود مواد غذایی
cure meat U نمک سود کردن مواد غذایی
schooling U مدرسه رفتن
schoolwork U درس مدرسه
prep U مدرسه مقدماتی
school U تحصیل در مدرسه
school counselor U مشاور مدرسه
grammar schools U مدرسه ابتدایی
grammar school U مدرسه ابتدایی
grade school U مدرسه ابتدایی
summer school U مدرسه تابستانی
summer schools U مدرسه تابستانی
senior high school U مدرسه متوسطه
unschooled U مدرسه نرفته
school phobia U مدرسه هراسی
philosophy of the lyceum U فلسفه مدرسه
drop out (of school) <idiom> U ترک مدرسه
janitors U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
secondery school U مدرسه متوسطه
schoolma'am U مدیره مدرسه
satchel U کیف مدرسه
schoolyards U محوطهی مدرسه
private school U مدرسه ملی
private schools U مدرسه ملی
janitors U فراش مدرسه
janitor U راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
schoolyards U حیاط مدرسه
trade school U مدرسه حرفهای
trade schools U مدرسه حرفهای
schoolmarm U مدیره مدرسه
preliminary school U مدرسه ابتدائی
head master U مدیر مدرسه
janitor U فراش مدرسه
technical school U مدرسه فنی
school truancy U مدرسه گریزی
schoolyard U محوطهی مدرسه
school shooting U تیراندازی در مدرسه
schoolgirls U دختر مدرسه
satchels U کیف مدرسه
schoolgirl U دختر مدرسه
truancy U مدرسه گریزی
schoolteacher U معلم مدرسه
schools U تحصیل در مدرسه
schoolyard U حیاط مدرسه
schoolteachers U معلم مدرسه
ration credit U تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
junior college U مدرسه فوق دیپلم
school of tecnology U مدرسه عالی فنی
school readiness U امادگی ورود به مدرسه
finshing school U مدرسه تکمیلی دختران
schooltime U ساعات درس مدرسه
the school is out U مدرسه تعطیل است
technical college U مدرسه عالی فنی
prep U مدرسه ابتدایی دبستان
He ran away from scool . U از مدرسه فرار کرد
high schools U مدرسه متوسطه دبیرستان
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
play hooky <idiom> U از مدرسه یا کار دررفتن
seminaries U مدرسه علوم دینی
The last school day. U آخرین روز مدرسه
high school U مدرسه متوسطه دبیرستان
theological school U مدرسه علوم دینی
technical colleges U مدرسه عالی فنی
scholastic U اقتصادی مدرسه ایها
seminary U مدرسه علوم دینی
faculty U اولیای مدرسه دانشکده
faculties U اولیای مدرسه دانشکده
subprincipal U معاون رئیس مدرسه
to be excused [from work or school] U معاف بودن [از کار یا مدرسه]
industrial school U اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
Since I left school. U ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
schoolmasters U نافم مدرسه مکتب دار
alma mater U سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
parochial school U مدرسه وابسته به کلیسای بخش
schoolmaster U نافم مدرسه مکتب دار
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
It is some distance to the school . U تا مدرسه فاصله زیاد است
PTA U مخفف انجمن خانه و مدرسه
PTA's U مخفف انجمن خانه و مدرسه
barrage jamming U تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
commissaries U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
Children start school at the age of 7. U بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
The boy is fresh from school. U پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
nursery schools U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
nursery school U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
This is the site for a new scool . U اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
old school tie U کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
schoolmaster U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
schoolmasters U مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary U آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
In the long run fatty food makes your arteries clog up. U در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
grader U جاده صاف کن شاگرد مدرسه ابتدایی یامتوسطه
whipping boy U بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
alma mater U مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
schoolman U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
schoolastic U پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
advisee U کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com