English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
away U غایب رفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hide and seek U بازی غایب شدنک یا غایب موشک
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
absentee U غایب
missing U غایب
hidden U غایب
absentees U غایب
in absentia U غایب
absent U غایب
deserters U غایب
deserter U غایب
absentee landlord U مالک غایب
to absent oneself U غایب شدن
roll call U حاضر و غایب
missing person U غایب مفقودالاثر
lost and untraceable U غایب مفقودالاثر
disappear U غایب شدن
disappeared U غایب شدن
disappearing U غایب شدن
disappears U غایب شدن
out of sight U غایب از نظر
missing person whose whereabouts are unk U غایب مفقودالاثر
away U غایب درسفر
absentees U مالک غایب
absentee U فرد غایب
draft dodgers U مشمول غایب
draft dodger U مشمول غایب
absentee U مالک غایب
absentees U فرد غایب
roll-calls U حاضر و غایب کردن
i was absent for a while U یک مدتی غایب بودم
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
prosopopoeia U حاضردانستن شخص غایب
hide-and-seek U بازی غایب شدنک
call the roll U حاضر و غایب کردن
roll-call U حاضر و غایب کردن
awol U غایب بدون اجازه
absenteeism U حالت غایب بودن
absentees U مفقودالاثر شخص غایب
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
foreign U توقیف اموال مدیون غایب
prosopopoeia U تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
blind score U امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
gradually <adv.> U رفته رفته
short tempered U از جا در رفته
in process of time U رفته رفته
inchmeal U رفته رفته
dislocated U در رفته
frenetical U از جا در رفته
thrawart U در رفته
gradually U رفته رفته
departed U رفته
by inches U رفته رفته
bit by bit <adv.> U رفته رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
unbridle U مهاردر رفته
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
off shade U رنگ رفته
i have been to paris U پاریس رفته ام
retreating forehead U پیشانی تو رفته
cavetto U [پخی تو رفته]
on average [on av.] U روی هم رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
on a par U روی هم رفته
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
madding U از کوره در رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
truncated soil U خاک رو رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
averaged U روی هم رفته
in the lump U روی هم رفته
in the a U روی هم رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
iam bored U حوصله ام سر رفته
gone <adj.> U از دست رفته
day a day U روی هم رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
frantic U ازکوره در رفته
altogether U روی هم رفته
consumptive U تحلیل رفته
consumptives U تحلیل رفته
pallid U رنگ رفته
overseen U غلط رفته
chafed U پوست رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
neater U شسته و رفته
emaciated U گوشت رفته
exhausted U تحلیل رفته
jitters U از کوره در رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
overall U رویهم رفته
extinct U ازبین رفته
overalls U رویهم رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
red-hot U ازجادر رفته
windswept U بر باد رفته
all in all U روی هم رفته
frenzied U ازجا در رفته
averaged U روی هم رفته
neat U شسته و رفته
averaging U روی هم رفته
averagly U روی هم رفته
all told U روی هم رفته
averages U روی هم رفته
first and last U روی هم رفته
average U روی هم رفته
pulled U تحلیل رفته
sunken U فرو رفته
neatest U شسته و رفته
defunct U ازبین رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
deep-set U فرو رفته
pale U رنگ رفته بی نور
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
washed up U بکلی تحلیل رفته
you are mistaken U خطا رفته اید
powers U توان از دست رفته
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
powering U توان از دست رفته
power U توان از دست رفته
powered U توان از دست رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
paler U رنگ رفته بی نور
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
lorn U از دست رفته بربادرفته
income forgone U درامداز دست رفته
immersed in debt U فرو رفته در فرض
neater U شسته و رفته مرتب
advanced pawn U پیاده پیش رفته
he must have gone U باید رفته باشد
he is off to the war U رفته است به جنگ
furibund U اشفته ازجادر رفته
forged side U سطح فرو رفته
neatest U شسته و رفته مرتب
neat U شسته و رفته مرتب
ha-ha U دیوار فرو رفته
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
sunken eyes U چشمان فرو رفته
tacky U رنگ ورو رفته
saddle nose U بینی فرو رفته
revendication U استردادزمین ازدست رفته
retreating chin U چانه عقب رفته
palest U رنگ رفته بی نور
lost U از دست رفته ضایع
lost chain U زنجیره از دست رفته
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
macaroni U ماکارونی جوان خارج رفته
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
up to the ears U غرق سرا پا فرو رفته
sold U فروخته شده بفروش رفته
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
I have something in my eye. U چیزی توی چشمم رفته.
lost U از دست رفته تلف شده
shopworn U کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
intakes U جای ابگیری نیروی بکار رفته
to join the majority U رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
She wI'll be a loser if she refuses. U اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
intake U جای ابگیری نیروی بکار رفته
To make amends to someone for an injury. U وقت از دست رفته جبران کردن
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
disappearing target U هدف غایب شونده هدف ناپایدار
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . U نمی دانم کدام گوری رفته است
cost of sales U قیمت تمام شده کالای فروش رفته
i p that they are both gone U احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
sell-out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
applied U برای هدف معین بکار رفته کاربسته
sell-outs U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
quasi U بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
drag U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
mattoid U کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
Vxtreme U قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
dragged U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drags U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com