English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
glass U عینک دار کردن شیشهای کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
vitrify U شیشهای کردن یا شدن زینترن
fogging U مات کردن سطوح شیشهای یاعدسیها
lorgnette U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes U ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
vitric U شیشهای
vitriform U شیشهای
galssy U شیشهای
vitreous U شیشهای
glazing U شیشهای
glassy U شیشهای
amorphous U شیشهای
hyaloid U شیشهای
glass rule U خط کش شیشهای
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
shellac U لاک شیشهای
glassy state U حالت شیشهای
glassiness U خاصیت شیشهای
semivitrified U نیم شیشهای
gamma transition U تبدیل شیشهای
galss transition U تبدیل شیشهای
marble U گلوله شیشهای
marbles U گلوله شیشهای
glazing coat U روکش شیشهای
glass U الت شیشهای
blindworm U مار شیشهای
slow worm U مار شیشهای
vitreus state U حالت شیشهای
the vitreoud humour U ابگونه شیشهای
glassy transition U تبدیل شیشهای
semivitrified U نیمه شیشهای
solar house U گلخانه شیشهای
louvred U دریاپنجرهچوبی-شیشهای
glass tube U لوله شیشهای
vitreosity U خاصیت شیشهای
glass rod U میله شیشهای
glass jaw U ارواره شیشهای
glass eye U چشم شیشهای
glass electrode U الکترود شیشهای
glass bulb U حباب شیشهای
glass vessels U فروف شیشهای
hyaloid membrane U شامهء شیشهای
glass eye U عینک
glasses عینک
goggles U عینک
specs U عینک
barnacles U عینک
spectacles U عینک
spectacle U عینک
lorgnette U عینک
winker U عینک
interpupillary U عینک
eyeglass U عینک
nosepiece U پل عینک
glass U عینک
lorgnettes U عینک
glass type tube U لامپ الکترونی شیشهای
vitreous enamel coating U روکش لعاب شیشهای
glasy trainsition temperature U دمای تبدیل شیشهای
glass transition temperature U دمای تبدیل شیشهای
t.g U دمای تبدیل شیشهای
gamma transition temperature U دمای تبدیل شیشهای
hyalitis U اماس رطوبت شیشهای
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
lorgnette U عینک پنسی
optometry U عینک سازی
optometrist U عینک ساز
optometry U عینک فروشی
field glasses U عینک رزمی
rim U قاب عینک
safety glasses U عینک ایمنی
oculists U عینک ساز
oculist U عینک ساز
temple U دسته عینک
lorgnettes U عینک پنسی
safety glass U عینک ایمنی
pince nez U عینک دماغی
rims U قاب عینک
peeper U ایینه عینک
monocle U عینک یک چشمی
monocles U عینک یک چشمی
field glasses U عینک صحرایی
sunglasses U عینک افتابی
eye glass U عینک دستی
optic U شیشه عینک
spectacled U عینک دار
smoked U عینک دودی
eyeglass U عینک یک چشم
bespectacled U عینک زده
goggle U عینک پرواز
burning glass U عینک جوشکاری
To wear glasses. U عینک زدن
dark glasses عینک آفتابی
sun glasses U عینک آفتابی
eyeglass U عینک فنری
goggling U عینک پرواز
goggled U عینک پرواز
opticians U عینک ساز
optician U عینک ساز
half-glasses عینک یک چشمی
goggles U عینک ایمنی
gig lamps U نمایش عینک
gig lamps U عینک شاخدار
earpieces U دستهی عینک
goggles U عینک صحرائی
earpiece U دسته عینک
snow goggles U عینک افتابگیر
snow goggles U عینک توفان
smoked glasses U عینک دودی
butt-strap U لبهمحلاتصالدستهبهفرم عینک
goggles U عینک افتابی
goggles U عینک محافظ
intravitreous U واقع در درون رطوبت شیشهای
salver U سینی پایه دار شیشهای
pseudoscope U شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
glass separator U میان گیر شیشهای باتری
salvers U سینی پایه دار شیشهای
bifocal U دو دید عینک دو کانونی
prismatic spectacles U عینک نادرست نما
rose-coloured spectacles U عینک خوش بینی
to wear glasses U عینک گذاشتن یازدن
bifocals U دو دید عینک دو کانونی
goggles U عینک حفاظ دار
scissors-glasses عینک قیچی شکل
eye glass U شیشهای که برای کمک بینایی بکارمیبرند
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
opticians U عینک فروش دوربین ساز
lorgnettes U عینک مخصوص روی بینی
lorgnette U عینک مخصوص روی بینی
optician U عینک فروش دوربین ساز
wears U عینک یا کراوات زدن فرسودن
pebbles U شیشه عینک نوعی عقیق
wear U عینک یا کراوات زدن فرسودن
he wears glasses U عینک زده است یادارد
pebble U شیشه عینک نوعی عقیق
belljar U نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
vitrescence U امادگی برای تبدیل به شیشه خاصیت شیشهای
optometric U وابسته به میزان دید و عینک سازی
liquid crystal displays U صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
cullet U خرده شیشهای که برای خمیرشیشه گری بکار می رود
meniscus U شیشهای که از یکسو گوژ وازسوی دیگر کاو باشد
liquid crystal display U صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
vitrescent U اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
vectograph U عکس مخصوص استفاده از عینک برجسته بینی
astrodome U گنبد شیشهای که خلبان میتواند از وراء ان اسمان رامشاهده کند
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
glass wool U تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
LCD U Display Crystal Liquid صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
fibre U رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fibres U رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fiber U رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com