Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
triptych
U
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cheek by jowl
U
پهلوی یکدیگر
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
alignment
U
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments
U
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
reciprocal agreement
U
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
trails
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation
U
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
counterpose
U
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
concentric shafts
U
شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
biplane interference
U
تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
the room was seated for 00
U
جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
movable dam
U
سدی که قابل انتقال بوده و مغمولا درمسیر سیل قرار می دهند
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
U
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
sense probe
U
مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
coordinate
U
روش نمایش نقط ه روی گراف با استفاده از دو مقدار روی بردارها که در جهت راست یکدیگر قرار دارند
lool
U
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
straddle trench
U
خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
plaiting
U
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
passe partout
U
جا عکسی
photographic
U
عکسی
hemp
U
گیاه شاهدانه
[در فرش هند، افغانستان و بعضی از فرش های چین از ساقه های چوبی این گیاه، الیاف تهیه کرده و در تار فرش از آن استفاده می کنند.]
photo print
U
چاپ عکسی
photoprint
U
چاپ عکسی
index map
U
نقشه عکسی
pictomap
U
نقشه عکسی
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
swiss steak
U
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
rontgenogram
U
عکسی که با پرتو مجهول بردارند
photo interpretation
U
تفسیر عکس هوایی نقشه عکسی
wirephoto
U
عکسی که بوسیله بی سیم فرستاده میشود
laying up
U
تهیه کردن سر پل دریایی تهیه سرپل ساحلی
photocharting
U
روش تبدیل عکس هوایی به نقشههای عکسی
I have a tooth abscess.
U
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
roentgenogram
U
عکسی که توسط تابش اشعه مجهول درست شده است
montage
U
عکسی که از چند قطعه عکس بهم چسبانده تشکیل شده باشد
montages
U
عکسی که از چند قطعه عکس بهم چسبانده تشکیل شده باشد
ratioing
U
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
brussels
U
دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند
[شبیه دار کرمانی]
و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
purveying
U
تهیه اذوقه تهیه سورسات
purveyed
U
تهیه اذوقه تهیه سورسات
purvey
U
تهیه اذوقه تهیه سورسات
purveys
U
تهیه اذوقه تهیه سورسات
we began with the st chapter
U
پهلوی
by
U
پهلوی
teamwise
U
پهلوی هم
foreby
U
از پهلوی
leach
U
پهلوی چپ
skeletonizer
U
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
juxtapose
U
پهلوی هم گذاشتن
left wing of army
U
پهلوی چپ میسره
along side
U
پهلو به پهلوی
collocated
U
پهلوی هم گذاردن
we began with the st chapter
U
پیش =پهلوی
juxtaposed
U
پهلوی هم گذاشتن
collocate
U
پهلوی هم گذاردن
at
U
پهلوی نزدیک
juxtaposes
U
پهلوی هم گذاشتن
shipboard
U
پهلوی کشتی
juxtaposition
U
پهلوی هم گذاری
alongside
U
پهلوی ناو
collocating
U
پهلوی هم گذاردن
juxtaposing
U
پهلوی هم گذاشتن
collocates
U
پهلوی هم گذاردن
on the north side of
U
پهلوی من بنشینید
he rolled them by
U
سواره از پهلوی انها رد شد
Come and sit beside(next to) me.
U
بیا پهلوی من بشین
to pass by any one
U
از پهلوی کسی رد شدن
by the board
U
از طرف پهلوی ناو
inequilateral
U
[دارای پهلوی نابرابر]
i went past the house
U
از پهلوی ان خانه رد شدم
freeboard
U
پهلوی سطح ازاد
right wing of army
U
پهلوی راست میمنه
alongside
U
پهلوی اسکله در کنار در طول
to poke anyone in the ribs
U
به پهلوی کسی سقلمه زدن
sideswipes
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipe
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
goby
U
عبور از پهلوی کسی بدون توجه به او
pass by
U
از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
my neighbour at dinner
U
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
sidecars
U
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
flank
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanked
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
sidecar
U
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
flanking
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
lined photomap
U
نقشه عکسی میزان شده یاتنظیم شده
accent mark
U
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
postured
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
map compilation
U
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
each other
U
یکدیگر
interwork
U
بر یکدیگر
of each other
<adv.>
U
از یکدیگر
of one another
<adv.>
U
از یکدیگر
from each other
<adv.>
U
از یکدیگر
one another
U
یکدیگر
from one another
<adv.>
U
از یکدیگر
one a
U
یکدیگر
internecine
U
کشتار یکدیگر
combine
U
ترکیب با یکدیگر
combines
U
ترکیب با یکدیگر
interconnected
U
اتصال به یکدیگر
combining
U
ترکیب با یکدیگر
couple
U
ترکیب با یکدیگر
interconnecting
U
اتصال به یکدیگر
arm in arm
U
در دست یکدیگر
peer to each other
U
قرین یکدیگر
couples
U
ترکیب با یکدیگر
peer to each other
U
برابر با یکدیگر
intersecting
U
از یکدیگر گذرنده
simultaneous with each other
U
مقارن یکدیگر
coupled
U
ترکیب با یکدیگر
to look at each other
U
به یکدیگر نگریستن
interconnect
U
اتصال به یکدیگر
concrescence
U
رشد با یکدیگر
interconnects
U
اتصال به یکدیگر
surface mount technology
U
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
correlative with each other
U
لازم و ملزوم یکدیگر
hand in hand
U
دست دردست یکدیگر
interconnect
U
با یکدیگر اتصال دادن
of a piece with each other
U
ازسر هم همجنس یکدیگر
one-to-one
U
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
incompossible
U
منافی یکدیگر ناسازگار
to look at each other
U
به یکدیگر نگاه کردن
they are well matched
U
حریف یکدیگر هستند
in tune
<idiom>
U
با یکدیگر موافق بودن
telepathy
U
ارتباط افکار با یکدیگر
one to one
U
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
abuts
U
به یکدیگر ضربه زدن
interconnects
U
با یکدیگر اتصال دادن
interconnecting
U
با یکدیگر اتصال دادن
intersplere
U
در حوزه یکدیگر امدن
complementary
U
تکمیل کننده یکدیگر
abut
U
به یکدیگر ضربه زدن
abutted
U
به یکدیگر ضربه زدن
grappling
U
گرفتن لباس یکدیگر
interconnected
U
با یکدیگر اتصال دادن
unilateralism
U
اعتقادبهاینکهیککشورخودبایدازسلاحهایهستهایعاریشودنهاینکهمنتظرشودسایرکشورهااینکارراانجام دهند
writ of error
U
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
take turns
<idiom>
U
انجام کاری با همکاری یکدیگر
network
U
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
iteraction
U
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
hand-to-hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
hue
U
[وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
life line
U
طناب اتصال افراد به یکدیگر
adhesion of fibers
U
خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
juxtaposition
U
جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
incompatible
U
غیر قابل استعمال با یکدیگر
networks
U
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
interaction
U
عمل دو چیز روی یکدیگر
hand to hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
data chaining
U
فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
interact
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
Birds of a feather flock together .
<proverb>
U
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
interfruitful
U
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
interacts
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
sapphic vice
U
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
deme
U
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
interacting
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
They shook hand and made up.
U
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
back formation
U
لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
interacted
U
برای عمل کردن روی یکدیگر
The twins look just like each other.
U
دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
projection
U
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
projections
U
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
interlace
U
که هر یک خط وط مختلفی را نشان می دهند
action
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
actions
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
lee board
U
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
consolute
U
ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
differentiation
U
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
dualism
U
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
interdenominational
U
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
purvey
U
تهیه کردن سورسات تهیه کردن
purveyed
U
تهیه کردن سورسات تهیه کردن
purveying
U
تهیه کردن سورسات تهیه کردن
purveys
U
تهیه کردن سورسات تهیه کردن
the oil tins leak
U
حلبهای نفتی نفت پس می دهند
hosts
U
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
hosting
U
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
hosted
U
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
host
U
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
rule
U
موقعیتهایی که یک تابع را شرح می دهند
chip
U
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
alphabet
U
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
alphabets
U
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
chips
U
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
classifies
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
hue
U
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
blade tracking
U
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com