English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
corpus delicti U عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
physical element of crime U عنصر مادی جرم
malfeasance U کار خلاف قانون
illegality U کار خلاف قانون
malfeasance U شرارت کار خلاف قانون
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
circulars U لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circular U لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
objectivism U ادبیات و هنر مادی مادی گرایی
chains U لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chain U لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
list U لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
atoms U کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atom U کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
retorsion U عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
airlift control element U عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
canons U قانون کلی قانون شرع
say's law U قانون سی . براساس این قانون
canon U قانون کلی قانون شرع
corporeal U مادی
material U مادی
worldling U مادی
irrigation channel U مادی
rain worm U مادی
canal U مادی
materials U مادی
hylic U مادی
fleshly U مادی
physical U مادی
materialists U مادی
materialist U مادی
catch feeder U مادی
canals U مادی
so matic U مادی
immaterial U غیر مادی
physical device U ابزار مادی
materialization U مادی سازی
matter wave U موج مادی
material damage U خسارت مادی
material incentives U محرکهای مادی
material mass U جرم مادی
tangible property U دارائی مادی
tangible assets U دارائیهای مادی
physical connection U اتصال مادی
natural philosopher U حکیم مادی
material incentives U انگیزههای مادی
materializes U مادی کردن
materialized U مادی کردن
materialize U مادی کردن
overseer of irrigation channel U مادی سالار
materialising U مادی کردن
materialised U مادی کردن
idiographic U مجازی مادی
physical U مادی جسمانی
incorporeal U غیر مادی
incorporal U غیر مادی
hylozoism U فلسفه مادی
physical coercion U اجبار مادی
physical dimension U بعد مادی
physical record U مدرک مادی
worldly U جسمانی مادی
materializing U مادی کردن
physicism U حکمت مادی
material U مادی جسمانی
materials U مادی جسمانی
spiritually U غیر مادی
physical science U دانش مادی
materialises U مادی کردن
earthen U مادی جسمانی
valour U ارزش مادی اهمیت
immaterialize U غیر مادی کردن
superempirical U خارج از جهان مادی
substantiated U شکل مادی بخشیدن به
substantiates U شکل مادی بخشیدن به
strict liability offence U جرم مادی صرف
substantiating U شکل مادی بخشیدن به
materiality U جنبه مادی ضرورت
spiritusoity U عالم غیر مادی
valor U ارزش مادی اهمیت
primary masses U نقاط مادی اولیه
substantiate U شکل مادی بخشیدن به
incorporeally U بطور غیر مادی
superphysical U ماورای عالم مادی
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
spiritual U غیر مادی بطور روحانی
autism U عدم توجه بعالم مادی
transcendentalism U فلسفه خارج جهان مادی
dialectical materialism U اساسا اقتصادی یا مادی هستند .
objectivism U عین گرایی فلسفه مادی
syupersubstantial U مافق وجود یا جوهر مادی روحی
materiel U قسمت مادی یا مکانیکی هنر تکنیک
trespasses U خلاف
trespassing U خلاف
misdeed U خلاف
delict U خلاف
misdeeds U خلاف
offence U خلاف
offenses U خلاف
trespassed U خلاف
trespass U خلاف
perverse U خلاف بد
misdemeanor U خلاف
petty offence U خلاف
minor offence U خلاف
contrary to U بر خلاف
misconduct U خلاف
offense,etc U خلاف
misdoing U خلاف
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
unconventional U خلاف عرف
reversing U خلاف جهت
anomalies U خلاف قاعده
immoral U خلاف اخلاق
missatement U خلاف گویی
misprision U خلاف کاری
police court U محکمه خلاف
reverses U خلاف جهت
unlawful U خلاف شرع
court of minor offence U محکمه خلاف
opposit U در خلاف جهت
unconscionable U خلاف وجدان
guilty of a minor offence U خلاف کار
trumped-up U خلاف واقع
contradiction U خلاف گویی
contradictions U خلاف گویی
untruthful U خلاف حقیقت
trumped up U خلاف واقع
reverse U خلاف جهت
reversed U خلاف جهت
court of petty offences U محکمه خلاف
inadvisability U خلاف مصلحت
offenders U خلاف کار
contra flow U خلاف جهت
anticlimactic U خلاف انتظاری
anomaly U خلاف قاعده
fouled U خلاف طوفانی
foul U خلاف طوفانی
malversation U اختلاس خلاف
illogic U خلاف منطق
untrue U خلاف واقع
police court U دادگاه خلاف
commit a minor offence U خلاف کردن
contrary U مقابل خلاف
abnonmally U بر خلاف قاعده
fouler U خلاف طوفانی
misconduct U خلاف کاری
offender U خلاف کار
impolicy U خلاف مصلحت
immorally U بر خلاف اخلاق
fouls U خلاف طوفانی
anomalous U خلاف قاعده
foulest U خلاف طوفانی
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
irregular U خلاف قاعده
objectify U بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
inequity U خلاف موازین انصاف
to offend against any one U به کسی خلاف کردن
offends U مرتکب خلاف شدن
offended U مرتکب خلاف شدن
offend U مرتکب خلاف شدن
unscientific U خلاف موازین علمی
heterotaxis U ترتیب خلاف قاعده
counterclockwise U در خلاف جهت ساعت
counterclockwise U در خلاف عقربههای ساعت
upwind U خلاف جهت باد
to rise up against someone [something] U شورش کردن بر خلاف
inequities U خلاف موازین انصاف
hackers U شخص خلاف کار
hacker U شخص خلاف کار
inequitable U خلاف موازین انصاف
unreason U عمل خلاف عقل
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
heterotaxy U ترتیب خلاف قاعده
untruths U خلاف حقیقت کذب
irregular act U عمل خلاف رویه
untruth U خلاف حقیقت کذب
advantaged U کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement] U این بر خلاف قرارداد ما است.
condition contrary to the requirment of U شرط خلاف مقتضای عهد
counterclockwise rotation U حرکت در خلاف عقربههای ساعت
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
To swim against the current. U بر خلاف جریان آب شنا کردن
condition contrary to the requirment U شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirement U شرط خلاف مقتضای عقد
dialectic materialism U دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
crossest U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser U خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses U خلاف میل کسی رفتار کردن
impoliticly U از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
atomism U عقیده باینکه جهان مادی ازذرات ریز ساده تشکیل شده است
elements U عنصر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com