English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
thallium U عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
terbium U عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
titanium U عنصر فلزی
osmium U عنصر فلزی سخت و ابی مایل بسفید
circular U لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circulars U لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
aluminium U فلز الومینیوم الومینیوم بنام اختصاری
aluminum U فلز الومینیوم الومینیوم بنام اختصاری
list U لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
chain U لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chains U لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
atom U کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atoms U کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
ball bearing U چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings U چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
transitory shelter U پناهگاه یا سنگر پیش ساخته فلزی سرپناه فلزی
As a mark of respect ( esteem) . U بعلامت احترام
masurium U فلزمازوریوم بعلامت a
How very odd. Well I never. U چه چیزها ( بعلامت تعجب )
tellurium U شبه فلز کمیابی بعلامت Te
He nodded. U سرش راتکان داد ( بعلامت موافقت )
He shook his head. U سرش راتکان داد (بعلامت مخالفتی ونفی )
beryllium U فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
nods U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
protest flag U پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
nodding U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
birdcage U چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
birdcages U چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
hoick U فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
alaminum U الومینیوم
aluminium U الومینیوم
airlift control element U عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
aluminous U محتوی الومینیوم
aluminum oxide U اکسید الومینیوم
aluminum coat U روکش الومینیوم
aluminum alloy U الیاژ الومینیوم
aluminium foil U کاغذ الومینیوم
aluminous U مربوط به الومینیوم
aluminous U الومینیوم دار
aluminiferous U الومینیوم دار
alumina U اکسید الومینیوم
sapphire U سیلیکات الومینیوم و منیزیم
aluminize U روکش ساختن از الومینیوم
anodization U پوشش الومینیوم از اکسیدالومینیوم
artificial aging U افزایش استحکام الومینیوم
sapphires U سیلیکات الومینیوم و منیزیم
bauxite U هیدروکسید الومینیوم بوکسیت
alumina U گل پاک یا اکسید الومینیوم
BNC connector U متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
alum U سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
aluminum coating by spraying amalgamate U روکش الومینیوم کردن امیختن
kyanite U سیلیکات الومینیوم بفرمول 5SIO2AL
alclad U نوعی ورقه از الیاژ الومینیوم
turquoises U فیروزه سولفات قلیایی الومینیوم
aluminize U روکش بااب الومینیوم دادن
turquois U فیروزه سولفات قلیایی الومینیوم
turquoise U فیروزه سولفات قلیایی الومینیوم
white flag U پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
plate U : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
plates U : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
euclase U بریلیوم و الومینیوم برنگ سبز روشن یا ابی
alodine U نوعی روکش شیمیایی جهت قطعات الیاژ الومینیوم
beryl U سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
bandolite U ساختار سبک وزنی از چوب بالسا با روکش الومینیوم
storm warning U پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
anodize U روش ساخت و عملیات مربوط به الومینیوم و الیاژهای ان توسط اکسیداسیون اندیک
alumetize U الومینیوم روی فولاد باپیستوله تزریق شده و سپس گداخته می گردد
formant U مشتق
paronymous U مشتق
paronym U مشتق
parasyntetic U مشتق
anti derivative U ضد مشتق
derivative U مشتق
offshoot U مشتق
offshoots U مشتق
derivatives U مشتق
aluminum pigmented dope U لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
differentiate U مشتق گرفتن
calcic U مشتق ازاهک
differentiating U مشتق گرفتن
autologous U مشتق از خود
branches U مشتق شدن
derived field U فیلد مشتق
diphyletic U مشتق از دو نیا
differentiator U مشتق گیر
differential equations U معادلات مشتق
differentiation U مشتق گیری
deriving U مشتق کردن
derives U مشتق کردن
deriving U مشتق شده از
derive U مشتق شده از
derive U مشتق کردن
differentiates U مشتق گرفتن
silicic U مشتق از سیلیس
derivations U مشتق گیری
spiritous U مشتق ازالکل
second derivative U مشتق دوم
denominators U مشتق کننده
to d. itself U مشتق شدن
formative U کلمه مشتق
denominator U مشتق کننده
derivation U مشتق گیری
branch U مشتق شدن
parasyntetic U مشتق و مرکب
parial derivative U مشتق جزئی
derives U مشتق شده از
aluminum paste U تکههای بسیار کوچک الومینیوم که مانع برخورداشعه ماوراء بنفش خورشیدبه سطح جسم میشوند
icebox rivet U میخ پرچهای الومینیوم که تاموقع مصرف باید در دمای زیر صفر نگه داشته شوند
harmotome U سیلیکات ابدار الومینیوم وباریم که بلورهای ان بصورت جفت وصلیبی برنگهای مختلف یافت میشود
second derivative U مشتق مرتبه دوم
adscititious U مشتق از عامل خارجی
partial derivative U مشتق پاره ای [ریاضی]
Y' U مشتق ایگرگ [ریاضی]
romanesque U مشتق از زبان لاتین
deverbative U مشتق شده از فعل
derived demand U تقاضای مشتق شده
patronymic U مشتق از نام پدر
Y prime U مشتق ایگرگ [ریاضی]
analysis U مشتق وتابع اولیه
partial derivative U مشتق جزیی [ریاضی]
nitralloy U قطعات نیتریده شده حاوی مقادیر جزئی کربن الومینیوم کرم منیزیوم و احتمالا گوگردو غیره
deverbative U بصورت مشتق استعمال شده
derives U نتیجه گرفتن مشتق شدن
differential equation U معادله متغیر مشتق چیزی
matronymic U اسم مشتق ازطرف مادر
deriving U نتیجه گرفتن مشتق شدن
differentiable function U تابع مشتق پذیر [ریاضی]
derive U نتیجه گرفتن مشتق شدن
tartarous U دردی شکل مشتق از درده شراب
adrenal U مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
potash U کربنات دو سود مشتق ازخاکستر چوب
phonrtic drill U مشتق تلفظ ازروی صدای حروف
chains U مجموعهای از کلمات که هر کلمه مشتق شده
kiosks U مشتق از> کوشک فارسی <کلاه فرنگی
kiosk U مشتق از> کوشک فارسی <کلاه فرنگی
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
chain U مجموعهای از کلمات که هر کلمه مشتق شده
denominative U مشتق ازاسم یاصفت موجب تسمیه
acaro U کلمهء پیشوندی است مشتق ازacarus به معنی
acr U پیشوندیست مشتق از کلمه یونانیAkro- یاAkr- که بمعنی
acro U پیشوندیست مشتق از کلمه یونانیAkro- یاAkr- که بمعنی
aceto U پیشوندی است مشتق ازکلمهء لاتین acetum که به معنی
epithelioma U غده خوش خیم و یا بدخیم مشتق از بافت مخاطی
torpex U نوعی مواد منفجره که ازمخلوط تی ان تی و سیکلونیت و پودر الومینیوم تشکیل میشود و معمولا در اژدرهای دریایی و مین و بمبهای زیرابی به کار می رود
tetr U پیشوندیست مشتق از کلمه یونانی بمعنی چهارودارای چهارقسمت واربعه
tetra U پیشوندیست مشتق ازکلمه یونانی بمعنی چهارودارای چهارقسمت واربعه
achromat U کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
achromato U کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
member U عنصر
agents U عنصر
isomeric U هم عنصر
components U عنصر
component U عنصر
agent U عنصر
element U عنصر
masurium U عنصر 34
elements U عنصر
members U عنصر
checks U مجموعه حروف مشتق شده از یک متن برای بررسی و تصحیح خطاها
check U مجموعه حروف مشتق شده از یک متن برای بررسی و تصحیح خطاها
checked U مجموعه حروف مشتق شده از یک متن برای بررسی و تصحیح خطاها
acid forming element U عنصر اسیدی
start element U عنصر شروع
active element U عنصر کنشی
acid forming element U عنصر اسیدساز
signal element U عنصر علامتی
print element U عنصر چاپ
shunt element U عنصر موازی
active element U عنصر عامل
processing element U عنصر پردازشی
active element U عنصر فعال
weak minded U سست عنصر
service element U عنصر اداری
accommpanying element U عنصر همراه
tracer element U عنصر ردیاب
threshold element U عنصر استانهای
thermocouple U عنصر حرارتی
wallydraigle U سست عنصر
ingredient U عنصر سازنده
ingredients U عنصر سازنده
abiotic element U عنصر بیجان
abiotic element U عنصر نازیوه
symmetry element U عنصر تقارن
absorbing element U عنصر جذب
stop element U عنصر ایست
abundant element U عنصر فراوان
primordial element U عنصر ازلی
primitive element U عنصر اولیه
guest element U عنصر کم مقدار
electronic element U عنصر الکترونیکی
disafected person U عنصر نامطلوب
Elementarism U عنصر نگری
data element U عنصر داده
biotic element U عنصر زیستی
cryotron U عنصر برودتی
coupling element U عنصر پیوست
coupling element U عنصر اتصال
aqueous element U عنصر ابی
tactical element U عنصر تاکتیکی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com