Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 231 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
roll back
U
عمل تنزل دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reduce
U
تنزل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تنزل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تنزل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
devaluate
U
تنزل قیمت دادن
devalue
U
تنزل قیمت دادن
devalued
U
تنزل قیمت دادن
devalues
U
تنزل قیمت دادن
devaluing
U
تنزل قیمت دادن
demote
U
تنزل رتبه دادن
demoted
U
تنزل رتبه دادن
demotes
U
تنزل رتبه دادن
demoting
U
تنزل رتبه دادن
declassified
U
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifies
U
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassify
U
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifying
U
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
degrade
U
تنزل دادن
degrade
U
تنزل رتبه دادن
degrades
U
تنزل دادن
degrades
U
تنزل رتبه دادن
lower
U
تنزل دادن
lowered
U
تنزل دادن
lowering
U
تنزل دادن
lowers
U
تنزل دادن
playdown
U
تنزل دادن کوچک کردن
write down
U
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
write down
U
تنزل دادن بهای اسمی سهام
Other Matches
exchange depareciation
U
تنزل ارزش پول خارجی تنزل قیمت ارز
declines
U
تنزل
degression
U
تنزل
reduction
U
تنزل
fall
U
تنزل
degradation
U
تنزل
declining
U
تنزل
declined
U
تنزل
decline
U
تنزل
abated
U
تنزل
abates
U
تنزل
set back
U
تنزل
decrease
U
تنزل
decreased
U
تنزل
contraction
U
تنزل
contractions
U
تنزل
decreases
U
تنزل
abating
U
تنزل
depreciation
U
تنزل
abate
U
تنزل
regression
U
تنزل
reductions
U
تنزل
decadence
U
تنزل
step backwards
U
تنزل
decadency
U
تنزل
regress
U
تنزل
fall
U
تنزل کرد ن
depression
U
تنزل ناصافی
cut rate
U
تنزل قیمت
depressions
U
تنزل افسردگی
fall
U
تنزل کردن
depression
U
تنزل افسردگی
forfeiture
U
تنزل ارزش
degrade
U
تنزل کردن
depressions
U
تنزل ناصافی
decaying
U
خرابی تنزل
degrades
U
تنزل کردن
depreciative
U
تنزل دهنده
depreciator
U
تنزل دهنده
decayed
U
خرابی تنزل
decay
U
خرابی تنزل
active
U
تنزل بردار
graceful degradation
U
تنزل مطبوع
fall off
<idiom>
U
تنزل کردن
decays
U
خرابی تنزل
pejorative
U
تنزل دهنده
to come down with a run
U
تنزل کردن
demotion
U
تنزل رتبه
magnetic decay
U
تنزل مغناطیسی
degradation
U
تنزل رتبه
degradation
U
تنزل درجه
magnetic declination
U
تنزل مغناطیسی
deflation
U
تنزل قیمت
mark down
U
تنزل قیمت
to go backward
U
تنزل کردن
retrograde
U
تنزل کننده
devaluation
U
تنزل نرخ
to sink in the scale
U
در مقام تنزل کردن
demonetize
U
تنزل پیدا کردن
fluctuation
U
ترقی و تنزل نوسان
declining economy
U
اقتصاددر حال تنزل
declining industry
U
صنعت درحال تنزل
comedown
U
تنزل رتبه ومقام
a pejorative term
U
عبارتی تنزل دهنده
declining
U
تنزل کردن کاستن
decline
U
تنزل کردن کاستن
declined
U
تنزل کردن کاستن
devaluation
U
تنزل قیمت پول
fluctuable
U
مستعد ترقی و تنزل
declines
U
تنزل کردن کاستن
currency depreciation
U
تنزل ارزش پول
decays
U
فاسد شدن تنزل کردن
decay
U
فاسد شدن تنزل کردن
to be reduced to the ranks
U
بپایه سربازی تنزل یافتن
undulation
U
صعودو نزول ترقی و تنزل
decayed
U
فاسد شدن تنزل کردن
decaying
U
فاسد شدن تنزل کردن
downswing
U
تنزل کارهای تجارتی وغیره
To decrease. To lower.
U
پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
nose dive
U
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
bond discount
U
تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
devaluation
U
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
bathos
U
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
demonetization
U
تنزل ارزش پول نسبت به قیمت قانونی خود
regressive tax
U
مالیاتی که به نسبت کم شدن مبلغ پایه مالیات تنزل کند
seller's option to duble
U
خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
exchange of full powers
U
رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
put in more
U
عمل یا بیع خیاری که در ان خیار فسخ در صورت تنزل ارزش پول پیش بینی شده باشد
put option
U
خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
nose dive
U
شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
sags
U
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged
U
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sag
U
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
bears
U
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear
U
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
business cycle
U
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
exchange devaluation
U
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
exchanged stabilization fund
U
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
roasting reduction method
U
روش کاهش تشویهای روش تنزل تشویهای
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
massages
U
ماساژ دادن تغییر دادن
compensate
U
پاداش دادن عوض دادن
compensated
U
پاداش دادن عوض دادن
empowers
U
اختیار دادن وکالت دادن
plating
U
اب دادن روکش فلز دادن
directs
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
compensates
U
پاداش دادن عوض دادن
massaged
U
ماساژ دادن تغییر دادن
to switch on
U
اتصال دادن جریان دادن
massage
U
ماساژ دادن تغییر دادن
garnishing
U
زینت دادن لعاب دادن
massaging
U
ماساژ دادن تغییر دادن
directed
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
promotes
U
ترفیع دادن ترویج دادن
promotes
U
ترفیع دادن درجه دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
housed
U
منزل دادن پناه دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
houses
U
منزل دادن پناه دادن
lends
U
عاریه دادن اجاره دادن
order
U
سفارش دادن دستور دادن
promoting
U
ترفیع دادن درجه دادن
mitigates
U
تخفیف دادن تسکین دادن
irritated
U
خراش دادن سوزش دادن
pronounce
U
حکم دادن فتوی دادن
pronounces
U
حکم دادن فتوی دادن
give security for
U
تامین دادن ضامن دادن
mitigate
U
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated
U
تخفیف دادن تسکین دادن
promoting
U
ترفیع دادن ترویج دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
lend
U
عاریه دادن اجاره دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
promote
U
ترفیع دادن ترویج دادن
promote
U
ترفیع دادن درجه دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualize
U
تمیز دادن تشخیص دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com