English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conditional operator U عملگر شرطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conditioning U شرطی کردن شرطی سازی
apodosis U مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
operators U عملگر
operator U عملگر
boolean operator U عملگر بولی
binary operator U عملگر دودوئی
binary operator U عملگر دوتایی
assignment operator U عملگر جایگزینی
annihilation operator U عملگر نابودی
aggregate operator U عملگر جمعی
boolean operator U عملگر بول
comparison operator U عملگر مقایسه
n ary operator U عملگر N تایی
logical operator U عملگر منطقی
laplace operator U عملگر لاپلاس
relational operator U عملگر رابطهای
dyadic operator U عملگر دوتایی
nand operator U عملگر نقیض و
unary operator U عملگر یگانی
monadic operator U عملگر تکین
concatenation operator U عملگر الحاقی
operator U عملگر [ریاضی]
actuator U عملگر مکانیکی
differential operator U عملگر دیفرانسیلی [ریاضی]
boolean operation U عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operator U عملگر جبر بول
redirection operator U عملگر تعیین جهت
Laplacian U عملگر لاپلاس [ریاضی] [فیزیک]
notation U که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
arithmetic operator U نشان حسابی عملگر ریاضی
notations U که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
Laplace operator U عملگر لاپلاس [ریاضی] [فیزیک]
arguments U متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
argument U متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
attended operation U فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
nor U عملگر بولی که یک جدول صحت تولید میکند نایا
logical U تابعی که از چندین عملگر منط قی مثل AND و OR تشکیل شده است
arithmetic U دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند
conditioned U شرطی
protatic U شرطی
conditional U شرطی
eventual U شرطی
provisory U شرطی
provisional U شرطی
postfix U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند به طوری که عملگر پس از عملوند می آید
conditionality U صورت شرطی
conditional statement U دستور شرطی
conditional statement U حکم شرطی
conditional transfer U انتقال شرطی
provisional U شرطی مشروط
conditioned response U واکنش شرطی
conditioned reflex U بازتاب شرطی
conditioned response U پاسخ شرطی
conditioned stimulus U محرک شرطی
the subjunctive mood U وجه شرطی
soft hyphen U خط تیره شرطی
conditioned suppression U منع شرطی
provisos U جمله شرطی
subjunctive U وجه شرطی
unconditioning U شرطی زدایی
on no condition U به هیچ شرطی
case branch U انشعاب شرطی
conditional branch U انشعاب شرطی
conditonal branching U انشعاب شرطی
conditioned inhibition U بازداری شرطی
proviso U جمله شرطی
conditional jump U جهش شرطی
unconditioned U غیر شرطی
conditioning U شرطی شدن
condeitional branch U انشعاب شرطی
conditional instruction U دستورالعمل شرطی
notation U عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
notations U عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
unconditional branch U انشعاب غیر شرطی
provisorily U بطور شرطی یا موقت
pavlovian conditioning U شرطی شدن پاولفی
To win (lose ) a bet . U شرطی رابردن (باختن )
operant conditioning U شرطی شدن عامل
preconditioning U پیش شرطی کردن
vicarious conditioning U شرطی شدن مشاهدهای
unconditional jump U جهش غیر شرطی
unconditional transfer U انتقال غیر شرطی
unconditioned stimulus U محرک غیر شرطی
unconditioned inhibition U بازداری غیر شرطی
ucs U محرک غیر شرطی
unconditioned response U پاسخ غیر شرطی
ucr U پاسخ غیر شرطی
type s conditioning U شرطی شدن نوع اس
type r conditioning U شرطی شدن نوع ار
unconditioned reflex U بازتاب غیر شرطی
vicarious conditioning U شرطی شدن جانشینی
trace conditioning U شرطی کردن ردی
operant conditioning U شرطی شدن کنش گر
modal auxiliary U فعل معین شرطی
counterconditioning U شرطی سازی تقابلی
conditioned escape response U پاسخ گریز شرطی
conditioned avoidance response U پاسخ اجتنابی شرطی
conditional jump instruction U دستورالعمل پرش شرطی
conditional breakpoint U نقطه انفصال شرطی
conditionability U قابلیت شرطی شدن
classical conditioning U شرطی سازی کلاسیک
conditioned emotional response U پاسخ هیجانی شرطی
cer U پاسخ هیجانی شرطی
backward conditioning U شرطی کردن وارونه
avoidance conditioning U شرطی کردن اجتنابی
reconditioning U شرطی کردن مجدد
condition U عارضه شرطی کردن
eventual U موکول بانجام شرطی
unconditional U غیر شرطی بی شرط
subjunctive U وابسته بوجه شرطی
cross conditioning U شرطی شدن ضمنی
delayed conditioning U شرطی سازی درنگیده
differential conditioning U شرطی سازی افتراقی
instrumental conditioning U شرطی شدن وسیلهای
prefix notation U عملیات ریاضی به صورت منط ق به طوری که عملگر پیش از عملوندها فاهر میشود و نیازی به کروشه نیست
higher order conditioning U شرطی سازی سطح بالا
eyelid conditioning U شرطی کردن پلک چشم
policy U سند معلق به انجام شرطی
policies U سند معلق به انجام شرطی
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
She will only date you if you ... U او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
deferred dividened U سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
iterative process U فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
esorow U سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee U مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
branch U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zero U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeros U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
jump instruction U پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
branches U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
jump instruction U دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
while loop U دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional U دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
discrimination instruction U دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
implies U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
material conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material implication U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material consequence U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implication U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
branches U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com